یکشنبه, ۳۱ تیر, ۱۴۰۳ / 21 July, 2024
مجله ویستا

روایتی از یک دوران سپری شده


روایتی از یک دوران سپری شده

نگاهی رفتارشناسانه به مجموعه تلویزیونی «سال های دور از خانه»

اکبر رادی نمایشنامه «پلکان» را با سه عکس مختلف از یک مرد در سنین مختلف عمر آغاز می‌کند. سه عکس که نشان‌دهنده تبدیل شدن وی از یک کارگر ساده به فردی است که به قدرت و ثروت رسیده است. شخصیت ‌محوری و اصلی سریال «سال‌های دور از خانه» زنی است به نام اوشین که از موقعیت دراماتیکی همچون موقعیت شخصیت نمایشنامه «پلکان» برخوردار است چه در نمایشنامه چه در سریال، نویسنده از همان ابتدا با تاکید بر تغییر جایگاه اجتماعی کاراکتر اصلی، کنجکاوی مخاطب را بشدت برمی‌انگیزد تا دریابد که چگونه این تغییر، شکل گرفته است. در واقع در هر دو اثر شاهدیم چگونه پایگاه اقتصادی یک فرد در مواجهه با سختی‌ها و ناملایمات زندگی دستخوش دگرگونی بنیادین می‌شود.

ساختار مضمونی«سال‌های دور از خانه» بر پایه فلاش‌بک شکل گرفته بود. اوشین در مقام مادربزرگ برای نوه‌اش از گذشته سرشار از رنج و محنت خود می‌گفت، به این ترتیب سریال به رنجنامه نسل قدیم تبدیل می‌گردید برای عبرت‌آموزی نسل جدید. اوشین در حقیقت نه یک دختربچه فقیر روستایی و نه یک پیرزن مرفه غرق در ثروت و شهرت بلکه خود ژاپن بود و فراز و نشیب‌هایی که پشت سر گذاشته. به دیگر بیان اوشین نه یک انسان و نه یک قهرمان بلکه یک اسطوره ـ کشور محسوب می‌شد.

«سال‌های دور از خانه» قصه زندگی دختربچه‌ای روستایی بود که در دوران سالمندی موفق ‌شد با راه‌اندازی فروشگاه‌های زنجیره‌ای تاناکورا به ثروت زیادی دست یابد. سریال سه دوره از زندگی اوشین یعنی کودکی، جوانی و سالمندی را در بر می‌گرفت. جذاب‌ترین اپیزودهای‌ سریال به فصل اول آن (دوره کودکی اوشین) اختصاص داشت. در فصل دوم بینندگان که حسابی با اوشین اخت شده بودند ناگهان با دختر جوانی مواجه می‌شدند که در واقع همان اوشین در دوران جوانی بود. مجموعه در فصل دوم افت دراماتیک چندانی نداشت، اما در فصل سوم بینندگان با یک اوشین پیر و تا حدودی بداخلاق و مقتدر روبه‌رو می‌شدند که فاقد جذابیت‌های اوشین کودک و اوشین جوان بود. مجموعه در این فصل کشش دو فصل قبلی را نداشت و دیگر نمی‌توانست به سهولت بینندگانش را هر هفته به دنبال خود بکشاند.

وقتی در دهه ۶۰ قسمت‌های ابتدایی «سال‌های دور از خانه» روی آنتن رفت، مردم ایران با دختربچه فقیری ساکن یکی از روستاهای برفگیر ژاپن آشنا شدند که از شدت تنگدستی مجبور به خوردن برنج و تربچه بود و باید بشدت کار می‌کرد.

مگر می‌شد با دختربچه‌ای که لپ‌های سرخش از سرما گل انداخته بود و در برف و بوران و برای تامین مایحتاج خانواده‌اش به هر سختی تن می‌داد، دل نسوزاند؟ موقعیت دراماتیک اوشین دل هر بیننده‌ای را به درد می‌آورد.

کاراکترهای مجموعه از همان ابتدا هویت مشخصی داشتند و در بطن قصه خوب جا می‌افتادند. بیننده خیلی سریع با اوشین و خانواده‌اش آشنا و با آنها از بام تا شام همراه می‌شد. تضاد مهربانی ستایش‌برانگیز مادر با بداخلاقی قابل توجیه پدر موقعیت‌های دراماتیک زیادی را پدید می‌آورد و بزنگاه‌های داستانی جذابی را رقم می‌زد که محور همه آنها اوشین بود. هر ماجرایی مستقیم و غیرمستقیم به اوشین ختم می‌شد.

برخلاف هانیکو دوران کودکی اوشین تنها در چارچوب محیط خانه تعریف نمی‌شد، بلکه متاثر از تحولات سیاسی، اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی جامعه آن روزگار ژاپن بود

هنرپیشه‌ای که برای ایفای نقش اوشین انتخاب شده بود، سیمایی ملیح، زیبا و مهربان داشت. کیمونوی مندرس، اما پاکیزه اوشین، صندل‌های زمخت و سنگینی که پا داشت، موهایی که بالای سرش جمع شده بودند، سرخی توی چشم‌زننده گونه‌هایش و از همه مهم‌تر بچه‌ای که عمدتا قنداق‌پیچ شده بر پشت حمل می‌کرد این دختر بچه را بسیار خواستنی و دوست داشتنی جلوه می‌داد؛ به این ترتیب سازندگان مجموعه از همان ابتدا، نیمی از راه را با انتخاب درست بازیگر و ظاهر‌آرایی هوشمندانه او پشت سر گذاشته بودند.

برخلاف هانیکو (همان دختر ژاپنی سریال که نتوانست موفقیت اوشین را تکرار کند) دوران کودکی اوشین تنها در چارچوب محیط خانه تعریف نمی‌شد، بلکه متاثر از تحولات سیاسی، اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی جامعه آن روزگار ژاپن بود، از این‌رو «سال‌های دور از خانه» از حصار ملودرام خارج می‌شد و به روایتی تاریخی تبدیل می‌شد.

تماشاگران ایرانی در فصل دوم «سال‌های دور از خانه» به ناگهان و بدون مقدمه با اوشین در دوران جوانی مواجه می‌شدند؛ اوشینی که از نظر ظاهری شباهت بسیار کمی با آن دختربچه روستایی دوست‌داشتنی داشت، کمی جسور شده و از محیط روستا فاصله گرفته بود و بتدریج درگیر مناسبات شهرنشینی می‌شد. در فصل دوم ریتم قصه کندتر از فصل اول بود، پای آدم‌های بیشتری به قصه باز می‌شد و فضا و حال و هوای سریال تغییر محسوسی می‌کرد و تنوع لوکیشن‌ها بیشتر می‌شد.

آمدن ریوزو، علاقه‌مند شدنش به اوشین و ازدواج این دو با یکدیگر خون تازه‌ای در رگ‌های قصه دوانده ‌بود، با وجود این حتی یک قسمت از فصل دوم این مجموعه واجد کشش دراماتیک فصل اول نبود. اوشین جوان، مدارج ترقی را یک به یک و با سرعتی معقول و نه شتابناک و تصنعی طی می‌کرد و روز به روز موقعیت اجتماعی خویش را ارتقا می‌بخشید.

تغییر جغرافیای سریال از روستا به شهر مناسبات جدیدی بین اوشین و دیگران پدید می‌آورد که فاقد سادگی و لطافت مناسبات روستایی فصل اول بود. اوشین غرق در فرهنگ شهری می‌شد، اما هویت و اصالت روستایی خویش را حفظ می‌کرد.

در فصل سوم اوشین به پیرزنی بداخلاق و غرغرو تبدیل می‌شد که مدام در حال کلنجار رفتن و کشمکش با فرزندانش بود؛ فرزندانی که می‌خواستند یک شبه ره صد ساله بروند و حاضر به تحمل هیچ‌گونه سختی نبودند.

اوشین معتقد بود که فرزندان و نوه‌هایش نباید بدون تحمل رنج و مرارت از ثروت او بهره‌مند شوند. ژاپن در فصل سوم سریال کشوری بود در برزخ سنت و مدرنیسم. آیا اوشین پیر هم در چنین برزخی گرفتار شده بود؟!

دکتر شهرام خرازی‌ها