پنجشنبه, ۲۵ بهمن, ۱۴۰۳ / 13 February, 2025
کابوس بیداری
![کابوس بیداری](/web/imgs/16/143/a504y1.jpeg)
«بیداری رویاها» بیتردید تا به اینجا مهمترین ساخته این کارگردان محسوب میشود چراکه بهواسطه این اثر بهعنوان کارگردانی صاحب سبک شناخته شد و بسیاری را امیدوار به احیای ژانر دفاع مقدس کرد. آهنگر برای اخذ مجوز ساخت این فیلم ۱۰ سال در صف انتظار ماند.
«من که سالها نخلهای بیسر را دیده بودم، این سؤال برایم پیش آمده بود که آیا امکان باروری مجدد نخل بیسر وجود دارد؟ و همین سؤال موجب شد روی این سوژه کار کنیم و از دل این سؤال داستان «غزل» خلق شد؛ دختری که در یک اکیپ روی این موضوع علمی تحقیق میکرد. بعد به دنبال یک رابطه تماتیک برای غزل گشتیم و به «سرگرد پویا» رسیدیم که یک فرمانده جوان و پرشور بود و هیچ کس را هم قبول نداشت. برای امتداد ارتباط با پویا به کاراکتر «صادق» رسیدیم که ۲۰ سال بعد از جنگ شرایطی را که سرگرد پویا در آن بودهاست، بررسی میکند (که این طرح داستان صادق به نوعی پدربزرگ فیلمنامه «فرزند خاک» محسوب میشود).
برای ارتباط گرفتن صادق با یک نظامی به «جلیل عبدالستار» رسیدیم که یک نظامی عراقی بود. بعد به مدرسهای رسیدیم که جنازه عبدالستار سالها بعد در دفتر مدیرش کشف میشود و الی آخر... . در این داستانها همین طور شخصیتها پر و بال گرفتند و به داوود، رخشانه، ایوب، حکمت و سر آخر هم گلاویژ رسید که این گلاویژ ارتباطی تماتیک با «غزل» بهعنوان آغازگر زنجیره پیدا میکرد.» این روایت سلسله داستانهایی است که بنا بود سالها پیش از این در قالب یک مجموعه تلویزیونی ۱۰ قسمتی روی آنتن تلویزیون برود. داستانهایی که محمدعلی باشهآهنگر در کنار همکلاسی سابقش در دانشکده سینماتئاتر (محمدرضا گوهری) آنها را پرورانده و در قالب طرح اولیه یک سریال به مدیران تلویزیون ارائه کرده بود.
اما داستانها چنان جسورانه و سوژهها چنان بر لبه خطوط قرمز پیش میرفت که نسبتی با عافیتطلبی برخی مسؤولان آن سالهای سیما نداشت و همین هم موجب بر زمین ماندن یکی از مهمترین شانسهای تبدیل شدن به یک مجموعه ماندگار دفاع مقدسی در تلویزیون شد و خلأیی به یادگار گذاشت که جز در چند نمونه اندک چون «گل پامچال» (کامبوزیا پرتوی)، «خاک سرخ» (ابراهیم حاتمیکیا)، «رقص پرواز» (احمد مرادپور) و این اواخر «در چشم باد» (مسعود جعفریجوزانی) پس از سالها هنوز هم محو نشده است. با این حال اما از خاکستر آن داستانهای پرکشش در سال ۸۵ فیلمنامهای سر برآورد که پس از دشواریهای اخذ مجوز ساخت، رونمایی نسخه سینماییاش در جشنواره بیست و پنجم فیلم فجر آن را به یکی از پدیدههای جشنواره بدل کرد.
«فرزند خاک» نخستین ساخته باشهآهنگر بود که برخلاف ۲ تجربه نخستش (نیمه گمشده و نبات داغ) از سوی مخاطبان و منتقدان دیده شد و این کارگردان را به یکی از امیدهای احیای سینمای دفاع مقدس تبدیل کرد. حال پس از ۳ سال، فیلم «بیداری رویاها» با فیلمنامه دیگری از دل داستانهای همان مجموعه ناکام، روی پرده سینماها رفته است؛ فیلمی که با تمام انتقاداتی که میتوان پیرامون ساختار و پرداخت مضمون به آن داشت، از لحاظ داستان و سوژه چنان تحسینبرانگیز است که یادآوری ناکامی طرح آن در قالب یک مجموعه تلویزیونی ماندگار، حسرتی مضاعف بر دل مینشاند. «بیداری رویاها» بهعنوان تازهترین ساخته محمدعلی باشهآهنگر با فیلمنامهای از محمدرضا گوهری داستان داوود، رخشانه و ایوب است.
قضاوت درباره «بیداری رویاها» بهعنوان اثری مستقل، کاری دشوارتر نسبت به زمانی است که آگاهانه بهعنوان اثری دیگر از کارگردان فیلم «فرزند خاک» تماشا و تحلیلش میکنیم. اشتباه نشود؛ فیلم تازه باشهآهنگر نیازی به الصاق کارنامه کارگردان ندارد و خود در قامت اثری مستقل میتواند تماماً از خود دفاع کند اما علم به اینکه این فیلم اثری دیگر از نویسنده و کارگردان «فرزند خاک» است، برای رسیدن به درونمایه اصلی فیلم و منظورنظر خالقان اثر، مسیر را بهطور محسوسی کوتاه میکند.
آهنگر را دیگر براحتی و بیلکنت میتوان کارگردانی تازهنفس در حوزه سینمای دفاع مقدس امروز دانست؛ کارگردانی که نه فقط دانش سینما که انگار به اندازه دریایی از مفاهیم ناخوانده و رویدادهای تا به امروز ناشنیده، حرفهای ناگفته از دیدهها و شنیدههایش دارد. او که بارها و بارها در بازه اکران و نمایش «فرزند خاک» تأکید کرده بود «جنگ» برای او و همدورههایش حکم «زندگی» را داشته و مسالهای الصاقی بر روند روزمرگیهایشان نبوده، حال پس از سالها انتظار در صف اخذ مجوز، سفره دل گشوده و تا به اینجا ۲ اثر متفاوت را روانه پرده سینماها کرده است؛ آثاری که به قاعده همین ناگفتههای شنیدنی، سوژه و داستان برگ برندهشان بوده و هست.
«رخشانه» (با بازی درخشان هنگامهقاضیانی) دلبسته همسرش «ایوب پارسا» بوده است اما پس از شهادت او در گریز از «حرف مردم» و برای آینده تنها یادگار ایوب(حمید)، راضی به ازدواج با برادر کوچکتر همسر سابقش، «داوود» (با بازی امین حیایی) میشود. ماحصل ۲۲ سال زندگی مشترک رخشانه و داوود بالیدن حمید و تولد مهساست. ناگاه خبر از سلامت ایوب و نیتش برای بازگشت میرسد. در چنین فضایی دوربین باشهآهنگر، آهسته به درون خانه ایوب سرک میکشد و راوی دغدغههای خانواده «پارسا» میشود.
ورود و طرح موضوعی اینچنین، بهخوبی تماشاگر را با خود درگیر و همراه میکند. اما جای خالی آنچه میتوانست «بیداری رویاها» را پس از عبور از این مرحله نخست (و البته دشوار) سرپا نگاه دارد و به اثری ماندگار تبدیل کند، از همین مقطع نمود مییابد. داستان «بیداری رویاها» داستان «ارتباط» است؛ ارتباط انسان با انسانی دیگر، انسان با اجتماع و سرانجام انسان با آرزوها و آرمانهایش. در همه حال هم یکسوی این ارتباط «انسان» است؛ انسانی که بهواسطه کامل نبودن احتمالاً ناگزیر از آزمون و خطا و دچار سرگردانی میان «چهکنم؟» هاست.
کاراکترهای تازهترین ساخته باشهآهنگر سرگردانند، پرسش دارند و نمیدانند چگونه وقتی همه چیز آرام بوده، اینگونه دست تقدیر نظم حاکم را متزلزل ساخته و در برابر دوراهی قرارشان داده است. انگار «جبر انتخاب» روی دیگر سکه «اختیار» است. خانواده پارسا با تسلیم در برابر این جبر تا مرز فروپاشی پیش میرود و همه چیز منوط به «انتخاب» آدمهاست؛ آدمهایی که نه بهواسطه «ناآگاهی» که از معبر مواجهه با یک «آگاهی» ناخواسته تا مرز درهمشکستن روابط پیش رفتهاند. این آگاهی گویی نه احیای یک رویا که کابوس یک بیداری ناخواسته است؛ بیداریای که بعید نیست حتی برخی را در حسرت امتداد «خواب» فرو برده باشد.
فارغ از خاستگاه ایدئولوژیک سفر و غیبت ایوب از جمع خانواده (که در اینجا اعزام به جنگ و شهادت است و از منظر بهرهگیری از درام ورود عزیزی که انتظار بازگشتش نبوده، میتوانست دلایل دیگری هم داشته باشد)، خبر بازگشت او عنصری نامطلوب برای خانواده در مسیر حفظ وضعیت موجود است. او چه «قهرمان» باشد چه «خائن» (که از این منظر میتوان وسواس آهنگر برای نزدیک نشدن بیش از حد به یکی از این وجوه در شخصیتپردازی ایوب را خودآگاه و حتی تا حدودی هوشمندانه تعبیر کرد) در نفس بازگشت و تأثیرگذاری بر درهم شکستن روابط تا به اکنون مستحکم خانوادهاش تفاوتی ندارد. این اصلیترین محور داستان و دغدغه آدمهای «بیداری رویاها»ست.
اما فیلم پس از طرح این موضوع برای آغاز روایت در بهرهگیری تام و تمام از پتانسیل داستانی خود ناکام میماند و آنگونه که باید موفق به عبور از پوسته ظاهری کاراکترها و ورود به آشفتگیهای درونی آنها نمیشود. فیلمنامه درست از همین نقطه از همراهی کامل با شخصیتها بازمیماند و حتی تمهیدات کارگردان در استفاده از پلان- سکانسهای طولانی و تکنیک تصویربرداری بهصورت دوربین رویدست هم پاسخگوی رفع این بیتناسبی نمیشود.
فیلمنامه شخصیتها را در نیمه راه، آن هم درست در نقطهای که نیاز به شناخت بیشترشان از سوی مخاطب بود، رها کرده است. بهعنوان نمونه «مهسا» (دختر کوچک خانواده که داوود را به پدری میشناسد و آنقدر حساس است که در انتخاب جوراب هم امتیاز اصلی را به «علاقه» میدهد، نه«راحتی») میتوانست مهمترین بار دراماتیک را در مواجهه با خبر بازگشت ایوب و نیز کیفیت تصمیمگیری داوود و رخشانه داشته باشد اما به کلی از مسیر داستان حذف میشود و حضورش جز در یک مورد آن هم در قالب دیالوگی کوتاه از سوی داوود هرگز نمود ندارد.
یا مادر ایوب که گویی جز برای یادآوری آنچه بر داوود و رخشانه گذشته است، هویت دیگری در فیلمنامه ندارد. حمید و نامزدش (که البته بیشترین لطمه را در مرحله انتخاب بازیگر متحمل شدهاند) هم کاملاً یکدست و بیواکنش ناظر حوادث هستند و آنچنان مستقل از محیط اطراف تصمیم میگیرند که به سختی در لحظات اضطراب یا خوشحالی همذاتپنداری مخاطب را برمیانگیزند، ایوب هم که به قاعده داستان شخصیتی سیال دارد و کمتر لحظهای از فیلم میتوان تصویر جامعی از او در ذهن داشت.
شخصیت داوود و رخشانه اما به نسبت دیگران خوش پرداختترند. داوود که البته به اغماض میشد انتخاب امین حیایی برای این نقش را پذیرفت اما تلاش او برای ایفای آن قابل تحسین است؛ بهخوبی بار ارائه اطلاعات به مخاطب را یک تنه بر دوش میکشد و احتمالاً بهواسطه همین وسواس در شخصیتپردازی در ارتباط با مخاطب کمتر دچار لکنت میشود. رخشانه (با بازی هنگامه قاضیانی که به جرأت در مواردی جلوی افت روند فیلم را میگیرد) هم پرداختی به نسبت قابل قبول دارد اما ضعف فیلمنامه در بهرهگیری از این پرداخت در راستای باورپذیری بیشتر از سوی مخاطب در فقدان لحظههایی از تنهاییهای پر التهاب او است.
حتی آنگاه که میخواهد مخاطب را در جریان خلوت او در پستوی خاطراتش قرار دهد بهواسطه حضور سوم شخص این رابطه را دچار ناخالصی میکند. خلوت رخشانه همانقدر که در چند نمای محدود تنهایی داوود این کارکرد را یافت، میتوانست در درگیر کردن مخاطب با کاراکتر نقشی بسزا داشته باشد. در کنار همه این موارد که هر یک (به واسطه تأثیرگذاری بر میزان همراهی مخاطب با شخصیتها) نقش عمدهای در افت ریتم کلی فیلم داشته است عدم توزیع مناسب لحظههای گرهگشایی و به تعبیری ارائه اطلاعات جدید در فیلم سبب یک ناهمخوانی میان یکسوم پایانی و دوسوم ابتدایی شده است.
مخاطب در بخش پایانی با حجم بالایی از اطلاعات و گرهگشاییهای آنی مواجه میشود که این بیتناسبی با کلیت فیلم چند قدم دیگر مخاطب را از همراهی کامل با فیلم عقب میاندازد. البته احتمال آنکه تدوین مجدد نسخه نهایی اثر که به گفته کارگردان در ۱۲۰ دقیقه آماده شده و برای اکران به ۸۰ دقیقه کاهش یافته، میتواند یکی از اصلیترین دلایل این بیتناسبی باشد.
با همه این ضعف و قوتها اما نباید فراموش کرد که کارگردانی هوشمندانه آهنگر در تکسکانسها چنان همپوشانی میان کاراکترها ایجاد کرده که در کل فیلم با فضایی یکدست مواجهیم. «بیداری رویاها» در غیرمنصفانهترین قضاوت حکم اثری را دارد که واقعاً ارزش دلسوزاندن دارد. ایکاش تجربه در حال ساخت آهنگر و گوهری، بیش از این نشانی از وسواسهای «فرزند خاک» داشته باشد.
نکته آخر درباره فیلم تازه محمدعلی باشهآهنگر که هرچند گذرا اما باید به آن اشاره کنم اینکه «بیداری رویاها» را برخی بهواسطه شباهت مضمونی (البته بهزعم خود، آن هم تنها با یکی از داستانکهای فرعی طرح شده در فیلم) به «شبهای زایندهرود» وصل و در مذمتش قلمفرسایی کردهاند. برخی دیگر هم بهواسطه شباهت خط سیر داستانی، آن را در قیاس با «برادران» (تازهترین ساخته جیم شرایدن) به تحلیل نشسته و تلاش برای بیرون کشیدن و درشتنمایی رگههای بومی چنین داستانی از سوی نویسنده و کارگردان را تحسین کردهاند (البته بازهم به زعم خود). بیتردید اما هر دو گروه بهخوبی بر درصد ناچیز احتمال صحت تحلیل خود واقفند، چه آنکه بعید است هیچیک ناآشنا به دغدغهها و خاستگاه فکری خالق «فرزند خاک»، در تحلیل تازهترین ساختهاش قلم رانده باشند (انشاءالله).
«بیداری رویاها» هم مانند «فرزند خاک» کمتر نشانی از یادگارهای تصویری دوران دفاع مقدس دارد اما روح آن ایام چنان در تاروپود تصاویر امروزی فیلم رسوخ کرده است که ناخواسته در پس آنچه میبینی، درکش میکنی و به باور حضور و سیطرهاش بر زندگی آدمهای فیلم میرسی. این هم برآمده از دنیایی شعارزده نیست و نمیتواند باشد. آهنگر چه بخواهد و چه نخواهد آنچنان با آدمهای جنگ (یا حتی درگیر با جنگ) مأنوس بوده و هست که زاویه نگاهش بهسختی اصالت میبازد و به بیراهه میرود (شاید باید آهنگر را از نزدیک دیده باشی تا این أنس و اصالت نگاه را دریابی اما آنچه من از او دیده و لازم دانستم بر آن تأکید کنم، جز این نیست). اینگونه است که نمیتوان بهراحتی از روح حاکم بر کلیت «بیداری رویاها» گذشت و دل به خرده شباهتهای ظاهری داد.
رخشانهای که آهنگر از دل داستانی چنین تراژیک بیرون کشیده و تصویر کرده است، هرگز سرانجامی هممقصد با انسانی درآستانه خودکشی (آنچنانکه در شبهای زایندهرود تصویر شده) ندارد. ایوب داستان هم آشفتگی درونی خود را از مواجهه با واقعیت، عین «حقیقت» نمیپندارد و اصراری بر تحمیل آن به اطرافیان ندارد(برخلاف آنچه برادر بزرگتر در فیلم شرایدن در سر دارد). براساس همین انگارهها هم دشوار است قبول تأثیرپذیری بیپشتوانه خالق «بیداری رویاها» از تجربهای غیرسینمایی و خاکگرفته چون «شبهای زایندهرود» یا حتی روایتی مدرن و سینمایی چون «برادران». فیلم تازه آهنگر هر چه نداشته باشد و هر نقدی بر پیکره و اسلوب روایتش وارد باشد (که هست و به آن اشاره شد)، ذیل اتهام «تأثیرپذیری منفعلانه» یا «کپیبرداری» نباید نشاند؛ «بیداری رویاها» تجربهای مستقل از سینمای دفاع مقدس ایران در دهه ۸۰ است.
● کارنامه کارگردان:
▪ نیمه گمشده (۱۳۷۸)
ـ خلاصه داستان: راحیل که نگران حال نامزدش است، برای ملاقات با او به جبهه میرود. علی از راحیل میخواهد به خانه بازگردد اما او تصمیم میگیرد در خانه پدری خود در آبادان بماند. فرمانده علی به او گوشزد میکند که باید به فکر خانوادهاش باشد و آن دو در آبادان زندگی مشترک خود را شروع میکنند. اندکی بعد علی به خط مقدم میرود و در حالی که همه تصور میکنند به شهادت رسیده، خبر زنده بودنش به راحیل میرسد.
ـ درباره فیلم: فیلم در سال ۷۸ از سوی صداوسیما به جشنواره فجر ارائه شد اما بهدلیل برخی اختلافات میان سازمان و مدیران جشنواره از حضور در جشنواره بازماند. اکران ۲ هفتهای فیلم هم همزمان با چند تعطیلی پیدرپی و انتخابات ششمین دوره ریاستجمهوری بود. باشهآهنگر هنوز از آن اکران بشدت ناراضی است.
▪ نبات داغ (۱۳۸۱)
ـ خلاصه داستان: پروین و ابوالفضل معلول گفتاری و رفتاری هستند. آنها ۲ سال پیش ازدواج کردهاند و پروین چند ماهی است که باردار است. با فشار اطرافیان، او بهرغم میل شوهرش، بچه را سقط میکند. ۶ ماه بعد که ابوالفضل دچار افسردگی روحی میشود، پروین تصمیم میگیرد او را به سفر ببرد. او در سفر باردار میشود اما این بار دور از اطرافیان تصمیم میگیرند بچه را حفظ کنند اما... .
ـ درباره فیلم: تنها فیلم تا به امروز اکران نشده کارنامه «آهنگر» است که اتفاقاً ارتباطی با مضمون مشترک دیگر آثارش یعنی دفاع مقدس هم ندارد. آهنگر این فیلم را بهترین فیلم کارنامه خود میداند. برخی منتقدان هم در این امر با او همنظرند.
▪ فرزند خاک (۱۳۸۶)
ـ خلاصه داستان: مینا پس از سالها انتظار مطلع میشود که پیکر همسر شهیدش در یکی از شهرهای مرزی عراق پیدا شدهاست. او تاب ماندن ندارد و دل به دریا میزند تا بهصورت مخفیانه بهدنبال دلدار خود برود اما مسیر صعب و طولانی است. راهنمای مینا گواناست؛ زن جوان کردی که درماندگی پیرش کرده و این دو همسفران سفری تلخ و شیرین میشوند.
▪ درباره «بیداری رویاها»
بیتردید تا به اینجا مهمترین ساخته این کارگردان محسوب میشود چراکه بهواسطه این اثر بهعنوان کارگردانی صاحب سبک شناخته شد و بسیاری را امیدوار به احیای ژانر دفاع مقدس کرد. آهنگر برای اخذ مجوز ساخت این فیلم ۱۰ سال در صف انتظار ماند.
ـ خلاصه داستان: پس از اعلام خبر اسارت و شهادت ایوب، رخشانه(همسرش) به خاطر فرزند ۲ سالهاش رضایت میدهد با برادر ایوب (داوود) ازدواج کند. ۲۲ سال پس از این وصلت خبرهایی از ایوب میرسد.
ـ درباره فیلم: مانند «فرزند خاک» نتوانست انتظارات منتقدان و مخاطبان را برآورده کند اما به راستی صورتی ناامیدکننده هم در کارنامه آهنگر ندارد. هنوز فرصت برای بحثونظر بیشتر درباره این فیلم منقضی نشده است.
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست