یکشنبه, ۲۶ اسفند, ۱۴۰۳ / 16 March, 2025
مجله ویستا

قلمرو فلسفه مضاف


قلمرو فلسفه مضاف

فلسفه مضاف به پدیده ها و حقایق از سنخ دانش درجه اول است که با نگرش فیلسوفانه به تحلیل عقلی موضوع معین یعنی واقعیت خارجی یا ذهنی می پردازد مانند فلسفه حیات, فلسفه زبان, فلسفه ذهن, فلسفه نفس, فلسفه معرفت, فلسفه دین و امثال آن

از تکون فلسفه‌های مضاف به مثابه دانش‌های مستقل و منسجم دیری نگذشته است. مطالعه این‌گونه فلسفه‌ها، یکی از حوزه‌های فعال، مفید و جذاب فلسفه است که متاسفانه در مراکز علمی و تعلیمی مسلمانان کمتر مورد توجه بوده است.

به نظر می‌رسد جهت تمهید مقدمه و زمینه‌‌سازی برای ورود به این حوزه و دامن زدن به مباحث و مسائل آن، نخستین گام، بیان چیستی فلسفه مضاف و تبیین روش‌ها و ایضاح قلمرو و فایده آن است. پیش از پرداختن به اغراض، قلمرو و روش‌های فلسفه‌های مضاف،‌ لازم است نخست مفاهیم ماخوذ در عنوان بحث را ایضاح و تبیین نماییم.

● فلسفه مضاف:

فلسفه مضاف را می‌توان به دو شیوه تعریف کرد:

۱) به نحو تاریخی و تحققی و باتوجه به مصادیق موجود و تلقی اصحاب این حوزه معرفتی آن سان که هستند

۲) به نحو منطقی و مطلوب و آن چنان که باید باشند.

به دلیل تطوراتی که در عینیت تاریخی علوم روی می‌دهد و تفاوتها و حتی تهافتهایی که در میان اصحاب نظر و اثر حوزه‌های معرفتی گوناگون وجود دارد و نیز خلط و خطاهای فراوانی که در تبیین سرشت و صفات و ذات و زوایای فلسفه‌های مضاف میان مدعیان این حوزه رخ داده است ارائه تعبیری واحد و همه‌پسند در تعریف آن دشوار می‌نماید.

ما در تعریف شیوه دوم را بر می‌گزینیم. به نظر این کمین، در صورت توسعه حکمت اسلامی و تحویل آن به فلسفه‌های تخصصی گوناگون و تاسیس فلسفه‌های مضاف ونیز با تحریر و تنقیح فلسفه از زواید و استطرادات - که همگی ضروری‌اند- فلسفه مطلق (در مقابل فلسفه‌های مضاف) را می‌توان به “دانش پژوهش عقلانی در احکام کلی و عوارض ذاتی موجود بما هو موجود و اقسام نخستینه آن “تعریف کرد.

این تعریف اما با اقتباس از قبس صدرایی، در تعریف فلسفه اولی و غم اعلی که موضوع آن “موجود بماهو موجود” است، پرداخته‌ایم. صدرالمتالهین در تعریف فلسفه اعلی فرموده است: “... ان الفلسفه الاولی با حثه عن احوال الموجود بما هوموجود، و عن اقسامه الاولیه - ای التی یمکن ان یعرض للموجود من غیر ان یصیر ریاضیا او طبیعیا” هرچند این عبارت خالی از اشکال نیست، اما بر سایر تعاریف و تعابیر ترجیح دارد. زیرا تعریف فلسفه، فقط به غایت یا کارکردی مانند یصیرورتها الانسان عالما مشابها للعالم العینی”

باتوجه به تعریف مختار برای فلسفه مطلق، فلسفه مضاف عبارت خواهد بود از”دانش مطالعه فرانگر عقلانی احوال و احکام کلی یک علم یا رشته علمی (همچون علم جامعه‌شناسی و علوم انسانی) یا یک هستومند دستگاه هوار انگاشته حقیقی یا اعتباری (مانند جامعه و علم)“. در این تعریف، ضمن تحفظ بر هماهنگی تعریف فلسفه مضاف با تعریف فلسفه مطلق، با کلمه “دانش” به دستگاهواره بودن فلسفه مضاف به مثابه یک علم مستقل و با تعبیر “مطالعه فرانگر” به رویکرد تحلیلی و تنقیدی، و با کلمه “عقلانی” به روش آن و با عبارت “ احکام کلی” به قلمرو این حوزه حکمی و مسائل آن و با ذکر انواع مضاف الیه‌های فلسفه مضاف - که فراگیرترین ملاک تقسیمات فلسفه مضاف نیز می‌باشد - به موضوع و اقسام آن اشاره رفته است.

و بدین ترتیب به تعریفی چند ساحتی برای فلسفه‌های مضاف پرداخته‌ایم. موضوع فلسفه مضاف، گاه علمها هستند و گاه غیر علمها. مراد ما از علم فقط علوم حقیقی نیست بلکه مراد هر آن مجموعه مسائل معرفتی و دانستنیهای دستگاهوار شده است.

امور و هستومندهای دیگر (غیر علمها) آنگاه متعلق فلسفه قرار می‌گرند و موجب تکون یکی از فلسفه‌های مضاف می‌شوند که مسائل آن به اندازه‌ای بسط یافته باشد که فحص و بحث عقلانی درباره احکام کلی آنها، به لحاظ کمی و کیفی قابلیت ساماندهی در حد و در قالب یک دانش را پیدا کرده باشد. همین جا بر این نکته نیز تاکید می‌ورزیم که قلمرو فلسفه‌های مضاف، آن دسته از مسائل هر مضاف‌الیه است که دارای قابلیت مطالعه عقلانی‌اند، مطالعه عقلانی تاریخ و تطورات علوم یا امور، بخشی از فلسفه مضاف آن علوم امور به شمار می‌رود، هرچند برخی مباحث تاریخی را در زمره مباحث فلسفه‌های مضاف انگاشته‌اند، مطلق مطالعه تاریخ و تاریخی یک موضوع نمی‌تواند مطالعه فلسفی انگاشته شود.

● فلسفه مضاف؛ فلسفه‌های علوم و فلسفه‌های حقایق

پیشتر بیان نمودیم که واژه فلسفه مضاف، مشترک لفظی میان فلسفه علوم و فلسفه حقایق است. فلسفه علوم، دانش فرانگرانه وصفی - تحلیلی رشته علمی است؛ مانند فلسفه معرفت دینی، فلسفه علوم تجربی، فلسفه علوم اجتماعی و ... و فلسفه حقایق، دانش درون‌‌گرانه وصفی - عقلانی پدیده‌های حقیقی و اعتباری است مانند فلسفه دین، فلسفه نفس، فلسفه سیاسی و امثال آن. توضیح مطلب اینکه فلسفه‌های مضاف با دو وضعیت ظاهر شده‌اند. فلسفه در وضعیت نخست به پدیده‌ها و حقایق ذهنی و خارجی، حقیقی و اعتباری و در وضعیت دوم به دانش‌ها و علوم نظامند اضافه می‌‌شود.

فلسفه مضاف به پدیده‌ها و حقایق از سنخ دانش درجه اول است که با نگرش فیلسوفانه به تحلیل عقلی موضوع معین یعنی واقعیت خارجی یا ذهنی می‌پردازد؛ مانند فلسفه حیات، فلسفه زبان، فلسفه ذهن، فلسفه نفس، فلسفه معرفت، فلسفه دین و امثال آن.

فلسفه اسلام بویژه گرایش حکمت مشاء و حکمت متعالیه، باتوجه به بیان احکام و عوارض موجود بما هو موجود به پاره‌ای از فلسفه‌های مضاف به پدیده‌ها و حقایق مانند فلسفه هستی، فلسفه معرفت، فلسفه نفس و فلسفه دین پرداخته است. نفس واقعیتی خارجی و معرفت واقعیتی ذهنی است. فلسفه مضاف به دانش‌ها از سنخ معرفت درجه دوم است یعنی دانش سیستمی و نظامند که به توصیف تاریخی و تحلیل عقلانی و فرانگراند دانش مضاف الیه می‌پردازد. به عبارت دیگر، فلسفه‌های مضاف به علوم با نگاه بیرونی به دانش‌های نظامند و رشته‌های علمی پرداخته و احکام و عوارض آنها را بیان می‌کنند و درباره صدق و کذب گزاره‌های دانش مضاف الیه هیچ گونه داوری نخواهد داشت.

باتوجه به توصیفی که از فلسفه مضاف ناظر به حقایق و رشته‌های علمی نمودیم باید گفت تفاوت ماهوی این دو فلسفه مضاف - یعنی فلسفه مضاف به حقایق با فلسفه مضاف به رشته‌های علمی - در این است که: اولا روش خاص تحقیق در صنف نخست استدلالی و نقدی و در صنف دوم وصفی، تعلیلی، تحلیلی، استدلالی و نقدی است و رویکرد و رهیافت در فلسفه‌های مضاف به دانش‌ها در مقام گردآوری اطلاعات، تاریخی، گزارشی و در مقام داوری و تحلیل، معرفت‌شناختی است. فن تحقیق نیز در آنها کتابخانه‌ای - هرمنوتیکی است، در حالی که رویکرد فلسفه‌های حقایق رئالیستی است؛ ثانیا رویکرد دیگر فلسفه‌های مضاف به حقایق درونی و درون‌نگرانه و رویکرد فلسفه‌های مضاف به رشته‌های علمی، بیرونی و برون‌نگرانه است. برای مثال در فلسفه ذهن باید با کالبد شکافی به درون مایه‌های ذهن پرداخت و ساحت‌ها و قوای گوناگون ادراک آن را یافت، اما در فلسفه فیزیک، مطالعه مسائل سنی فیزیک نارواست و نباید از تحولات ماده و انرژی، جرم، نیرو، سرعت، شتاب، نور، الکتریسیته و غیره سخن گفت.

فلسفه فیزیک، دانشی است که فیزیک را به منزله واقعیت خارجی، مورد مطالعه و کاوش علمی قرار می‌دهد و از چگونگی پیدایش و بالندگی فیزیک، ابزار و منابع معرفت‌شناختی و روش تحقیق آن، واقع‌نمایی یا ابزارانگاری تئوری‌های آن، ترابط فیزیک با علوم دیگر بحث می‌کند؛ ثالثا سنخ مسائل فلسفه مضاف به حقایق با سنخ مسائل فلسفه مضاف به رشته‌های علمی متفاوتند. مسائل و پژوهش‌های فلسفه حقایق، پیشینی و درجه اول و ناظر به حقایق خارجی یا ذهنی است مانند فلسفه دین که به واقعیت خارجی دین نظاره کرده، می‌کوشد تا به تحلیل عقلانی مسائل درونی و مشترک بین ادیان نظیر خدا، تکلیف، رستگاری، آفرینش، پیامبری، وحی و حیات ابدی بپردازد.

یا فلسفه معرفت که به واقعیت‌های ذهنی معرفت به معنای مطلق آگاهی می‌پردازد و از احکام و عوارض هستی‌شناختی و حکایتگری آنها بحث می‌کند. مسائل و پرسش‌های فلسفه رشته‌های علمی، پسینی و درجه دوم و ناظر به دانش‌های محقق است. برای مثال فلسفه علم الاجتماع با نگاهی درجه دوم به علوم اجتماعی تحقق یافته، دو رویکرد تبیین (علت کاو) و تفسیری (معناکاو) را به علم الاجتماع نسبت می‌دهد.

رویکرد نخست، جامعه را پاره‌ای از طبیعت می‌بیند و در پی یافتن نظام قانون‌دار و تصرف در اجتماع و معیشت است و دیگری جامعه را همچون متنی مکتوب می‌خواند و فقط در پی فهم معنای آن است؛ رابعا فلسفه رشته‌های علمی، معارف و دانش‌های درجه دوم‌اند، یعنی ابتدا باید معرفت‌های نظام‌مند و دارای دیسیپلین شکل بگیرند و تاریخی را بگذرانند و آنگاه مسائل و پرسش‌های مربوط به آنها را جویا شد.

اما فلسفه حقایق، معارف و دانش‌های درجه اول هستند یعنی مضاف‌الیه آنها به صورت دانش نظام‌مند در نیامده و پس از بحث و بررسی درباره آن حقایق، فلسفه آنها به مثابه دانش معرفتی یا یک بخشی از ساختار دانش ظاهر می‌‌شود. برای مثال فلسفه ریاضی دانش و پژوهشی درباره مبانی علم ریاضیات است و با روش تحلیلی و فلسفی می‌کوشد در زمینه چیستی ریاضیات، چگونگی پیدایی نظریات، ساختمان‌های ریاضی، سیر تطور و تحول آنها تحقیق کند.

یعنی فلسفه ریاضی بعد از نضج گرفتن ریاضیات به مثابه دانش پدید می‌آید؛ خامسا فلسفه مضاف به رشته‌های علمی، باعث تحولات اساسی و بنیادین در رشته‌های علمی می‌‌شود و افزون بر وصف تاریخی از واقعیت خارجی آنها با تحلیل عقلانی به مرحله توصیه و پیشنهاد منتهی می‌شود که عمل به این مرحله تحولات معناداری در رشته‌های علمی به ارمغان می‌آورد. برای نمونه فلسفه ریاضی یا فلسفه فیزیک یا تحلیل عقلانی دانش‌های ریاضی و فیزیک می‌تواند در ساختار قلمرو آنها اثر گذارد.

برای مثال اگر دید کلی ما از شناخت، دیدی اشراقی یا آرمان‌گرایی یا واقع‌گرایی باشد، مسائل علوم ریاضی یا فیزیکی به شیوه خاص مبتنی بر دید کلی فلسفی بیان می‌‌شود. اما فلسفه مضاف به پدیده‌ها و مقوله‌ها در صدد تحولات اساسی و بنیادین علم دیگری نیست هرچند ممکن است با مطالعه فلسفه درباره آن پدیده، به بالندگی درونی و مسئله‌ای دست یابد. گفتنی است از دیگر مسائلی که درباره فلسفه مضاف می‌توان طرح کرد عبارتند از: مسائل فلسفی رشته‌های علمی، انواع فلسفه‌ رشته‌های علمی، تفاوت رووس ثمانیه با فلسفه‌های علوم، اجزای علوم است.

سمانه فردمنش