دوشنبه, ۳۱ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 20 May, 2024
مجله ویستا

من یک چهاردیواری دارم


من یک چهاردیواری دارم

من یک چهاردیواری دارم
و همسایه‌هائی...
پسر همسایه مدام با صدای بلند با تلفن صحبت می‌کند
و دختر همسایه با صدای بلند تلویزیون نگاه می‌کند
و نوه‌های همسایه با صدای بلند بازی می‌کنند
در …

من یک چهاردیواری دارم

و همسایه‌هائی...

پسر همسایه مدام با صدای بلند با تلفن صحبت می‌کند

و دختر همسایه با صدای بلند تلویزیون نگاه می‌کند

و نوه‌های همسایه با صدای بلند بازی می‌کنند

در چند قدمی چهاردیواری‌ام برجی می‌سازند

و چند قدم آن طرف‌تر ازدحام و جنجالی دیگر...

و من در این شلوغی و هیاهو،

تنها در چهاردیواری‌ام، به دنبال خود می‌گردم

که مدتی است ناپیداست

انگار سالیان است که نیست!

مدت‌ها گذشت تا دوباره در کنج خلوتم یافتمش،

و وقتی که خود را پیدا کردم

خدا را حس کردم، در درون خود!

و وقتی خدا را حس کردم

دیگر خود را فراموش کردم!

و حالا خدا در چهاردیواری من حضور دارد،

با من،

منی که دیگر ”من“ نیست

من یک چهاردیواری دارم