جمعه, ۱۴ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 3 May, 2024
مجله ویستا

پوپولیسم ایرانی


پوپولیسم ایرانی

استفاده از واژه پوپولیسم مردم انگیزی برای توصیف دولت كنونی قوه مجریه و اكثریت قوه مقننه موجب جلب توجه به این مفهوم و تلاش برای تعریف دقیق آن و بحث از چگونگی برآمدن و قدرت گرفتن آن شده است

استفاده از واژه پوپولیسم (مردم‌انگیزی) برای توصیف دولت كنونی (قوه مجریه و اكثریت قوه مقننه) موجب جلب توجه به این مفهوم و تلاش برای تعریف دقیق آن و بحث از چگونگی برآمدن و قدرت گرفتن آن شده است.

واقعیت آن است كه ارائه تعریفی از پوپولیسم كه همه مصادیق آن را پوشش دهد كار دشواری است.

این‌كار به‌ویژه هنگامی كه درصدد فهم بهتر مصادیق ایرانی آن باشید باز هم دشوارتر می‌شود! اما به اجمال شاید بتوان با برشمردن چند ویژگی حدود مفهومی این واژه را روشن‌تر ساخت.

۱) پوپولیسم می‌تواند ابزاری باشد كه در خدمت جریان‌هایی با ایدئولوژی‌های متضاد قرار گیرد.

هم چپ‌گرایان، هم راست‌گرایان، هم دموكرات‌ها و هم اقتدارگرایان ممكن است در مقاطعی از ابزار پوپولیسم برای پیشبرد مقاصد خویش بهره گیرند. ایدئولوژی‌های مختلف هر كدام پیرامون یك «ارزش بنیادی» سامان می‌یابد، ارزش‌هایی چون برابری اجتماعی،‌ آزادی فردی و همبستگی اجتماعی. اما پوپولیسم بیشتر یك شیوه برخورد و روش حركت است تا ایدئولوژی بامحتوای مشخص.

۲) پوپولیسم فعلا نهادهای سازنده حكومت‌های مبتنی بر «نمایندگی» را مورد حمله قرار داده و بی‌ارزش تلقی می‌كند، نهادهایی چون احزاب و رقابت‌های حزبی، مجالس قانونگذاری و رویه‌ها و شیوه‌های زمانبر آنها، دیوانسالاری‌ها و فرآیندهای تصمیم‌گیری در آنها و نقش فن‌سالاران در تصمیم‌گیری‌های عمومی از جمله نهادهایی هستند كه از نظر پوپولیست‌ها مانع ایفای نقش «مردم» می‌شوند و از این‌رو محكومند.

۳) پوپولیسم با چندگونگی و تنوع سر ناسازگاری دارد. از نوعی یكپارچگی و یكدستی و یگانگی عمومی دفاع می‌كند و به انكار تمایزها و تفاوت‌ها تمایل دارد. پوپولیسم با تنوع نهفته در جامعه مدنی مخالف است.

۴) پوپولیسم معمولا نخبه‌ستیز است. هر فرد یا گروهی كه به دلیلی از توده مردم متمایز شده و از نظر اجتماعی سرآمد و نخبه تلقی شود مورد بی‌مهری پوپولیست‌ها قرار می‌گیرد.

روشنفكران، كارآفرین‌های موفق اقتصادی، سیاست‌ورزان حزبی و حرفه‌ای، فن‌سالاران (تكنوكرات‌های) شناخته شده از جمله نخبگانی هستند كه تیغ تیز پوپولیست‌ها به سوی آنهاست.

۵) پوپولیسم گرایش دارد كه فرآیند تصمیم گیری در امور عمومی را ساده كند و آن را متناسب با درك عرفی عوام كند. فرآیندهای پیچیده فن‌سالارانه و توسل مداوم به نظریه‌ها برای راهبری تصمیم‌گیری در امور عمومی با خشم پوپولیست‌ها مواجه می‌شود.

درك و داوری عامه مردم برای آنها معیار و ملاك بسیار خوبی است كه مبنای تصمیم‌گیری‌ها و خط‌مشی‌های عمومی قرار گیرد. از نظر پوپولیست‌ها آنها كه مشكلات را احساس می‌كنند بهترین تحلیل و راه‌حل را نیز برای آن ارائه می‌كنند.

۶) پوپولیسم استفاه از «نظریه توطئه» را برای ریشه‌یابی مشكلات تشویق می‌كند. همیشه گروهی یا ائتلافی از گروه‌های مختلف وجود دارند كه مشكلات را به‌وجود آورده و در حال طرح‌ریزی برای ایجاد مشكلات تازه هستند.

اگر مشخصات كلی فوق را برای تعیین حدود مفهومی واژه پوپولیسم (مردم‌انگیزی) كافی بدانیم، می‌توانیم به بحث از پوپولیسم پس از انقلاب بپردازیم. به نظر می‌رسد كه پس از انقلاب می‌توان از وجود دو جریان یا گرایش پوپولیستی سخن گفت؛ یكی «مردم‌انگیزی چپ سنتی» و دیگری «مردم‌انگیزی راست‌افراطی». مردم‌انگیزی چپ سنتی اگرچه در دهه ۶۰ پرقدرت و بانفوذ بود، اما هیچ‌گاه نتوانست قدرت را به‌طور كامل در اختیار بگیرد و ناگزیر همیشه در كنار «راست سنتی و محافظه‌كار» و «فن‌سالاران و عمل‌گرایان» به اداره امور می‌پرداخت.

به علاوه مجموعه‌هایی از روشنفكران فعال نیز وجود داشتند كه اینجا و آنجا در مقابل روش‌ها و شیوه‌هایش می‌ایستادند و مقبولیت را از آنها می‌گرفتند. چپ‌سنتی مردم‌انگیز هیچ‌گاه نخواست یا نتوانست به طور كامل به حذف روشنفكران یا فن‌سالاران اقدام كند و از این‌رو هیچ‌گاه مردم‌انگیزی خالص را به نمیاش نگذاشت.

ضعف نهادهای مدنی (احزاب سیاسی، انجمن‌های صنفی و...) و شرایط جنگ سال‌‌های دهه ۶۰ موجب تناسب نسبی مردم‌انگیزی چپ‌سنتی با جامعه در كل می‌شد و كم و بیش اینگونه از مردم‌انگیزی جدی تلقی می‌شد و ناظران آنرا خنده‌آور یا ریاكارانه ارزیابی نمی‌كردند.

اما مردم‌انگیزی راست رادیكال كه با انتخابات دوم شوراهای شهر به تدریج قدرت سیاسی را به طور كامل در اختیار گرفت در بستر متفاوتی شكل گرفته و رشد كرده است.

قبل از توضیح ویژگی‌های این بستر بد نیست به این نكته اشاره كنم كه گرایش راست رادیكال در جوامع دیگر در درون خود دو جهت‌گیری متفاوت را تجربه كرده است؛ گاه جریان راست افراطی گرایش اشراف‌سالارانه داشته و به دنبال محوریت اقشار و گروه‌هایی با خصایص ذاتی مطلوب بوده است، مانند راست‌افراطی ایتالیا به رهبری موسولینی. اما گاه جریان راست افراطی با رویكردی مردم‌انگیزانه به سیاست‌ پرداخته و نوع پوپولیستی را به نمایش گذاشته است، مانند راست‌افراطی آلمان به رهبری هیتلر. بنابراین نباید راست افراطی را در همه جهان پوپولیست تحلیل كرد. راست افراطی فرانسه (به‌رهبری لوپوئن) نیز رویكرد پوپولیستی به مسائل دارد.

مردم‌انگیزی راست رادیكال كه در ایران با حذف سایر گرایش‌ها و به تبعیت واداشتن راست محافظه‌كار و سنتی بر قدرت مسلط شده است در شرایط خاصی به قدرت رسیده كه وضعیت متفاوتی را از شرایط دهه ۶۰ نشان می‌دهد.

جامعه كنونی ما به شدت به چندگونگی و تنوع رسیده است و از یكدستی و سادگی سال‌های دهه ۶۰ در آن خبری نیست. جامعه كنونی ما نزدیك به دو دهه از شرایط جنگی فاصله گرفته است و نسل جدیدی در آن برآمده كه تصور و احساسی از شرایط جنگی ندارد.

فناوری جدید امكان انحصار رسانه‌ای را از میان برده است و تجربه نزدیك آزادی نسبی مطبوعات (در یك دوره از دوران اصلاحات) تصور عمومی را نسبت به ارزیابی ادعاهای رسانه‌های رسمی دگرگون ساخته است. به علاوه جامعه با امكان ایفای نقش انتقادی و مهاركننده بخش‌هایی از قدرت در مقابل بخش‌های دیگر آشنا شده است.

تجربه مجلس ششم كم و بیش نشان از امكان كنترل و توازن‌بخشی در میان نهادهای مختلف قدرت دارد. مجموعه این شرایط باعث می‌شود كه تكرار مردم‌انگیزی در این دوران بیشتر صورتی كمیك به خود گیرد و از جانب ناظران، جدی تلقی نشود.

اما این وضعیت كمیك (تكرار تراژدی به صورت كمدی) مانع از طرح این پرسش كه چرا دوباره پوپولیسم به قدرت بازگشته است، نمی‌شود. به نظر می‌رسد پاسخ به این پرسش با توجه به چند واقعیت ممكن باشد.

گسترش بی‌اعتمادی نسبت به سیاست و زوال حرفه‌ای كشور را بایستی جدی تلقی كرد. چالش درونی میان سیاست‌ورزان، حملات مداوم روشنفكران به سیاست‌ورزان حاضر در صحنه، تبلیغ مداوم رسانه‌های فراگیر حكومتی در مورد یكی بودن همه درگیری‌های حاضر در صحنه، ذهنیت بدبین به‌طور تاریخی شكل‌گرفته عامه مردم ما و خطاهای اساسی سیاست‌ورزان مطرح و شناخته‌شده كشور، همگی زمینه را برای آنكه مردم اعتماد خود را به سیاست‌ورزان شناخته‌شده از دست بدهند فراهم ساخت.

به‌ویژه در مورد دولت اصلاحات مردم به تدریج به این نتیجه رسیدند كه تنها مشكل دولت این نیست كه «نمی‌گذارند»، بلكه این دولت «نمی‌تواند» و شاید هم «نمی‌خواهد». گرایش به سوی چهره‌های ناشناخته توام با نوعی قهر از چهره‌های شناخته‌شده بود.

نقش حمایتی یك حزب شبه نظامی سراسری را از این جریان پوپولیستی در قدرت گرفتن آن نباید از یاد برد. حمایت نیرویی با امكانات سراسری، سلسله مراتب و قدرت بالا برای تهدید و تطمیع. به علاوه می‌توان نشانه‌های یك تصمیم‌گیری اساسی در ساختار قدرت را نیز در میان ملاحظه كرد.

تصمیمی كه امكان بهره‌گیری از همه نهادهای قانونی بیرون از نظارت دموكراتیك را برای پوپولیست‌ها فراهم می‌آورد.تركیب نامتجانس و متشتت اصلاح‌طلبان را كه قدرت عمل و كارایی را از آن می‌گرفت نیز باید بر این مجموعه افزود.

اصلاح‌طلبانی كه برخی برای «كسب قدرت»، برخی برای «حفظ قدرت» و برخی برای «اصلاح قدرت» آمده بودند،‌ نمی‌توانستند از یك استراتژی و مشی واحد تبعیت كنند. همین تركیب نامتجانس امكان «اعمال قدرت» و «اظهار قدرت» را از آنها می‌گرفت و اینگونه بود كه شد آنچه شد!

علیرضا علوی تبار