یکشنبه, ۳۱ تیر, ۱۴۰۳ / 21 July, 2024
مجله ویستا

راهی دیگر


راهی دیگر

پیرامون فلسفه سیاسی محمد ارکون

▪ در جوامع خاورمیانه و به خصوص عربی تناقض ها و تجزیه های مذهبی و قومی به حد انفجار رسیده است. البته این وضعیت تنها متوجه لبنان نیست، بلکه به طور کلی، تمام سرزمین های عربی مجاور آن را دربرمی گیرد. این وضعیت کلیت و وحدت داخلی این کشورها را تحدید می کند. حال سوال مطرح این است که اگر شما یکی از فرزندان این سرزمین بودید، چه می کردید؟ به خصوص در زمینه های علمی و تربیتی، برای خروج از این بحران، تشخیص آن و بیان آن در چارچوب های علمی چه رویکردی در پیش می گرفتید؟ این را به این دلیل مطرح می سازم که اکنون در بازار کتاب، مطالبی منتشر می شود که اذعان به بیان حقیقت دارد، در حالی که بنزین بر آتش در این منطقه می ریزند. همچنین در غیاب کتاب های تاریخی و علمی مربوط به این موضوع این سوال را مطرح می سازم. حال راه حل، رویکرد عملی و راه صحیح چیست؟

ارکون؛ به نظر من سوالی را که مطرح می سازی مربوط به تصور سیاسی از دولت و روابط دولت و اصطلاح فلسفه سیاسی معاصر جامعه مدنی (Lasociete civile) بازمی گردد.

▪ منظور شما این است که ما جامعه مدنی ای همچون جامعه مدنی در فرانسه نداریم؟

البته. ما جامعه لرزان و پراکنده ای داریم. این جامعه به عقاید و فعالیت های سنتی و تقلید تمایل دارد. این رویکرد نمی تواند در تحولات جدید نقشی ایفا کند. بیشتر گروه های اجتماعی که این جامعه ها را شکل می دهند از لحاظ حقوقی برابر نیستند. به خصوص در حقوقی همچون آزادی بیان و... از این رو در این جوامع تصوری از واژه آزادی به طور صحیح وجود ندارد. زیرا این جوامع به صورت آزادانه از خود سخن نمی گویند، بلکه جوامعی پنهان اندیش هستند. علت نابودی آزادی در این جوامع ناشی از ریشه های شکل گیری دولت ها است. این جوامع به دست مبارزان سیاسی در دوره استقلال بنیان نهاده شده اند. این مبارزان بدون شک از میان توده مردم این جوامع برخاسته اند. اما «فرهنگ سیاسی» خود را از بیرون این جوامع آورده اند. هنگامی که سخن از فرهنگ سیاسی می گویم، رویکردی سلبی بدان دارم. زیرا در حقیقت یک فرهنگ واقعی ریشه ای این سرزمین نیست، بلکه شاخ و برگی از فرهنگ لیبرالی و سوسیالیستی است. این دو فرهنگ در یک جامعه دیگر و در شرایط خاص پرورش یافته اند. حال کسانی که با این مبارزان آشنا هستند، می دانند که آ نان بعد از به دست گرفتن قدرت، پی بردند که فرهنگ جوامع خود دچار مشکل بزرگی ناشی از تصورات ایدئولوژیک پاره پاره و پراکنده است. لذا به سوی ایدئولوژی سیوسیالیستی که در دهه ۵۰ اوج آن بود، گرایش یافتند. علت گرایش آنان به این ایدئولوژی ناشی از این بود که تمام جنگ های آزادیبخش براساس دو ایدئولوژی «انقلابی» و «سیوسیالیستی» شکل یافت. اینچنین جنبش هایی نمی توانستند از طریق لیبرالیسم به موفقیت برسند. زیرا فرهنگ لیبرالیستی خود استعمارگر بود. حال سوال مطرح این بود که چه نوع فرهنگ سوسیالیستی انقلابی اینان در پیش رو داشتند؟ به نظر من فرهنگ سازمان های دموکراتیک ملی در میان دولت های شرقی در آن زمان متداول بود.

▪ منظورتان فرهنگ احزاب کمونیستی محلی است؟

بلی. احزاب کمونیستی که از ایدئولوژی های محلی سر برآورده اند همانند ایدئولوگ های استالینی، چینی (مائوتسه دونگ) و حتی شیوه تیتو. تیتو دوست صمیمی عبدالناصر بود. لذا وی از طریق عبدالناصر تاثیرات فراوانی بر جهان عرب گذاشت. به هر حال این مباحث باید ما و بسیاری از محققان جوان را به خود جلب کند. به خصوص هنگامی که شیوه های علمی، منابع فرهنگ سیاسی رهبران این سازمان ها و دولت ها مورد بررسی قرار می گیرند. چون آنان بعد از استقلال سلطه را به صورت مستقیم بر کشورهای عربی - اسلامی اعمال می کردند. حال اگر این تحقیقات به صورت مطلوب انجام نگیرد، تصوراتی که آدمی را به خودآگاهی می رساند، مغفول می شود. البته مراد از این تصورات، تصورات رهبران سیاسی است، نه متفکران جامعه. ما هنگامی که نام های رهبران سیاسی را از پیش رو می گذرانیم، درمی یابیم که آنان تصمیمات خطرناکی اتخاذ کرده اند. یعنی بی توجه به ایده و نظریه سیاسی این اقدامات را انجام داده اند. البته در اینجا فرصت شرح این موضوع را ندارم و تنها به شرح مثال هایی اکتفا می کنم. کسانی چون کمال آتاتورک در ترکیه، حسن دوم در مغرب و حبیب بورقیبه در تونس در این چارچوب قرار دارند.

▪ البته کمال آتاتورک متعلق به مرحله لیبرالی ماقبل از «انقلاب سوسیالیستی» است؟

البته. اما مثال مهمی است. زیرا او به مثابه یک الگو برای رهبران بعد از خود درآمد. ترکیه یک کشور اسلامی بزرگ است که نمی توان آن را نادیده گرفت. اگرچه ترک ها مدعی هستند که آنان اروپایی هستند. البته این را برای نزدیکی به تمدن اروپایی مطرح می سازند. اما فرهنگ و تاریخ آنان متعلق به دایره اسلامی است. در این مثال آتاتورک را نمونه مردمی می بینیم که در فرانسه آموزش دیده (در دانشگاه نظامی شهر تولوز)؛ در وضعیت جمهوری سوم فرانسه که عقلانیت مبارزه ای حاکم بود. این مبارزه در چارچوب لائیسیسم فرانسوی، بر ضد طبقه روحانیت انجام می شد. این فرد در وضعیتی به کشور خود بازمی گشت که انبانی مملو از ایدئولوژی و تصورات لائیکی به همراه خود آورده است. آری، گفتم ایدئولوژی لائیک. زیرا لائیسیسم فرانسوی در اواخر قرن ۱۹ و اوایل قرن ۲۰ در حال و هوای چالش و مبارزه میان دولت (جمهوری سوم) و کلیسای فرانسوی بود.

کلیسا در پی حفظ امتیازها و مصالح و نیز سیطره ارباب کلیسا و عقاید آنان بر جامعه فرانسوی بودند. کلیسا با رضایت از گردونه حاکمیت کنار نرفت، بلکه بدان کار مجبور شد. این چالش در فرانسه همزمان و به طور وسیعی دولت و جامعه مدنی را مورد مناقشه قرار داده بود. بر این اساس جامعه فرانسوی بر آن شد تا از تمام قید و بندهای قدیمی آزاد شود... لذا می بینیم که رشد لائیسیسم در فرانسه به طور طبیعی و عقلانی بوده است. این ایده بعد از چالش های فکری، اجتماعی و فرهنگی در عصر جنبش در قرن ۱۶ آغاز و در طول قرن هجدهم عصر روشنگری تا قرن ۱۹ ادامه داشته است. اما جریان در ترکیه کاملاً متفاوت است. ترکیه کشوری پیرو است. یعنی در کل تاریخ آن عصر نهضت یا حتی روشنگری مشاهده نمی شود. حال انتقال این تجربه فرانسوی، با تمام شاخ و برگ های آن، بدون توجه به عواقب آن برای ترکیه پیامدهای خطرناکی داشته و دارد. زیرا ترکیه هم از لحاظ فرهنگی و هم تاریخی از فرانسه متفاوت است. لذا به وضوح آثار سلبی آن را امروز در این جامعه مشاهده می کنیم. البته مسائل ایجابی غیرقابل انکاری هم این عمل آتاتورک را داشته است.

▪ اما روشنفکران دانشگاهی ترکیه که در کنفرانس علمی پیرامون اسلام در پاریس با آنان دیداری داشتیم (شما نیز حضور داشتید) بیان می کردند که امکان بازگشت از لائیسیسم در ترکیه وجود ندارد، حتی به رغم حمله جریانات اسلام گرایی، نمی توانند در دل نظام لائیک ترکیه نفوذ کنند...

بله. بدون شک آتاتورک تجربه لائیسیسم را به صورت ریشه ای در جامعه ترکیه کاشت. اما این لائیسیسم همیشه به صورت رویکردی جدی و مبارزه ای گارد خواهد گرفت. در حالی که باید از آن رویکرد عبور کند و تبدیل به یک نظام آزاد شود. از این جهت آن خطری بزرگ بر فرهنگ و عقلانیت آن جامعه است. زیرا آن همیشه مورد تهدید واقع می شود. چون تمام جامعه مدنی ترکی بدان اعتقاد ندارند. به ویژه بعد دینی که در این جامعه نمادین است عامل مهم تهدیدکننده این جریان است. در عین حال لائیسیسم هیچ گاه به مرحله تکثرگرایی اعتقادی و ملی در جامعه مدنی ترکیه نمی رسد. البته این جریان نقش خود را بدون توجه به این موضوعات ادامه می دهد؛ یا در حقیقت می توان گفت که این جریان ها را مورد اهمال قرار می دهد. این جریان لائیسیسم در مقابل حقایق و وقایع جامعه مدنی ترکیه نابینا است. بدین سبب ما بازگشت ایدئولوژی های دینی، قومی را در سال های اخیر در ترکیه مشاهده می کنیم. آتاتورک فکر می کرد که با سلطه لائیسیسم می تواند با قدرت بر این جریان های اسلام گرا فائق آید. از این رو ترکیه نمی تواند یک الگوی موفق برای جوامع اسلامی دیگر قرار گیرد. کشورهای تحول خواهی همچون ایران، پاکستان، مصر یا سوریه و عراق و... از این رویکرد تبعیت نمی کنند؛ بلکه کاملاً جریانی عکس ترکیه را اتخاذ کرده اند. یعنی آنها از الگوهای تقلیدی رویگردان شده اند.

▪ ایده شما چیست؟

بگذار مثال دوم را شرح دهم، آن گاه در لابه لای آن ایده خود را به طور کامل شرح خواهم داد. حبیب بورقیبه را در نظر داشته باش. این مرد تونسی (مغربی) از لحاظ فرهنگی از نتایج جمهوری سوم فرانسه تبعیت می کند. وی در مدارس و دانشگاه های فرانسه انبان علمی و فرهنگی خود را پر کرده است. بورقیبه در دوره جدایی کلیسا و دولت و شرایط خاص آن زمان از لحاظ فرهنگی پرورش یافته بود. هنگامی که لائیسیسم تکثرگرا در جامعه مدنی نابودی کلیه مظاهر دینی را در جامعه فرانسه وجهه خود قرار داده بود؛ فرهنگ دینی رو به افول اما شعائر و عبادات هنوز حضوری پررنگ داشت. زیرا این دو از دو جنس مختلف هستند. فرهنگ دینی وجهه ای اجتماعی دارد.

یعنی رویکردی معطوف به جامعه است. از روزگار قدیم تا امروز، در چارچوب تعالیم کلیسا و در فضای خاص آن مطرح بود. این فضا در رویکرد لائیسیسمی با جامعه مدنی اختلاط نمی یابد. از این رو یک جداسازی یا دیوار حائلی میان فضای خاص فعالیت های دینی یا فرهنگ دینی از یک سو و فضای عمومی که محل فعالیت های سیاسی، اجتماعی و مدنی بود، از سوی دیگر کشیده شد. بورقیبه از این جریان الگوبرداری کرد. لذا تلاش کرد تا آن را در تونس پیاده کند و فعالیت زیادی جهت ترسیم خطوط فاصل میان دین و جامعه مدنی انجام داد. وی تا آنجا پیش رفت که به اجتهاد در پایه های اعتقاد دینی پرداخت.

به صورتی که اجازه به عدم روزه گرفتن در ماه رمضان در صورت اخلال در فعالیت های جامعه مدنی را صادر کرد. همچنین قانون احوال شخصیه را مورد بازبینی قرار داد، به خصوص بعد از این که تعدیلی در قانون طلاق، ارث و ممنوعیت تعدد ازدواج ها را صادر کرد. وی به این کارها اقدام کرد چون در چارچوب فرهنگ فرانسوی می اندیشید. در این فرهنگ دین را کاملاً در زندگی خصوصی شهروندان محدود می سازند. لذا دین مجالی برای حضور دین در جامعه مدنی یا مراکز تحت سلطه دولت را نمی یابد. وی حذف مراجع دینی و قومی از فضای مدنی را به دلیل تفرقه ضروری می دانست.

هاشم صالح مترجم : محمد عثمانی


شما در حال مطالعه صفحه 1 از یک مقاله 2 صفحه ای هستید. لطفا صفحات دیگر این مقاله را نیز مطالعه فرمایید.