دوشنبه, ۱۷ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 6 May, 2024
مجله ویستا

اما کمی نگرانیم


اما کمی نگرانیم

مروری بر نشریه ادبی نویسار

«بگذارید «کافه پیانو» حتی ۳۰ بار چاپ شود؛ خوانده می شود یا خریده می شود، آن هم به چه طریقی؟ نمی دانیم. بگذارید کتاب «دا» ۶۰ بار چاپ شود، گیرم با همان تیراژ معمول ادبیات ایران؛ ۲۵۰۰ نسخه. خوانده می شود یا فقط . . . نمی دانیم. بگذارید ظرفیت دانشگاه ها را چند برابر کنند و از هر دو کنکوری، یکی دانشجو شود، خروجی این پروژه چیست؟ بگذارید ورزشکاران المپیکی را افزایش دهند، حالا مدال هم نیاوردند، نیاوردند؛ یا «اخراجی ها ۲» پرفروش ترین فیلم تاریخ سینما باشد. اصلاً آمار شگفت انگیز موفقیت ها را انگار قرار است از این پس هفتگی یا حتی روزانه به ملت شریف گزارش دهند. باشد. چنین بادا، اما در این مملکت تیراژ بالا هیچ گاه ملاک ارزشمندی اثر نبوده است. پرویز پرستویی در اختتامیه جشنواره فیلم فجر که فیلم «اخراجی ها یک» به جز جایزه تماشاچیان جایزه دیگری نبرد، بعد از شیرین کاری کارگردان فیلم، هر آنچه حرف داشت را در گلو فرو خورد و فقط گفت؛ «خداوند به همه ما صبر عطا کند.» اما صبر خدا هم حدی دارد.»

آنچه خواندید از سرمقاله مجله یی است تخصصی به اسم «نویسار» که در همدان چاپ می شود؛ مجله یی در حوزه ادبیات. مرتضی پرورش که عضو شورای سردبیری «نویسار» است، در سرمقاله، پس از آنکه از مصائب انتشار چنین نشریاتی سخن گفته، دغدغه های خود را یکجا جمع کرده و به چیزی رسیده که آن بالا خواندید. «نویسار» با پول بسیار اندکی که دارد توانسته در این روزگار سخت نوشتن، از نویسنده های شناخته شده هم عصرمان مطلب بگیرد و در تیراژی اندک چاپ و منتشر کند. نام ها را ببینید؛ «عبدالله کوثری، علی عبداللهی، کوروش همه خوانی و...» روزنامه خوان یا مجله خوان حرفه یی اگر باشید حتماً می دانید که جمع کردن و کنار هم گذاشتن قلم نویسنده هایی از این دست، دست کم در روزهای امروز دشوار است؛ از آن روی که چندی است پیدا کردن دل و دماغی چاق برای نوشتن آن هم در حوزه یی خاص مثل «ادبیات» و برای انتشار در نشریه یی با تیراژ کم کار ساده یی نیست.

فصلنامه «نویسار» بعد دو سال، شماره هفت و هشت خود را چندی است چاپ کرده است. روی جلدش طرحی ندارد. لوگو در گوشه سمت چپ بالا به رنگ سبز در پس زمینه سفید قرار گرفته است. زیر لوگو با فونتی کمی بزرگ تر از معمول نوشته؛ «فصلنامه تخصصی ادبیات؛ سال سوم، شماره هفت و هشت؛ بهار و تابستان ۸۸ ، ۱۰۰۰ تومان». پایین تر هم اسم نویسنده های این شماره با رنگ سیاه آمده است. صاحب امتیاز مجله «کانون ادبی هشتاد» در دانشگاه بوعلی همدان و مدیرمسوولش علیرضا سبزواری است. افشین رضاپور، فریاد ناصری، محمد بیاتی، علیرضا سبزواری، صفر پاک بین و مرتضی پرورش هم اعضای شورای سردبیری هستند. علیرضا سبزواری در مقاله خود درباره ادبیات دانشگاه ها چنین نوشته است؛ «ما در بهترین حالت، حواس مان پرت است. یعنی اینکه اصل و فرع را می دانیم، درست و غلط را درک می کنیم، اما کمی نگرانیم و حواس پرت. ذائقه غذایی و پوششی مان تغییر می کند، اما حاضر به تغییر در ذائقه ادبی و حتی قبول تغییر در ذائقه دیگری در این زمینه نیستیم. تا گروهی به هر دلیل و نگاهی به جای بره کباب، دعوت مان به خوردن «میرزاقازانیا با سس فرد اعلای فرانسه» نکنند. و آن وقت داد بزنیم که ببینید با این زبان نازنین چه کرده اید؟» سبزواری چند پایان نامه را مثال زده تا به این نتیجه برسد؛«... هنوز هم می توان زاویه یی دیگر را برای نگاه به این موضوع برگزید و آن، ادامه دادن شرایط موجود است، شرایطی که ظاهراً قرار است هر کس کار خود را انجام دهد و با طرف مقابل تا وقتی نیاز نیست، وارد ستیز و در شرایط معقول تر وارد بحث و مجادله نشود اما غ...ف بهتر نیست تا با دقت و وسواس و عنایت بیشتری به این موضوع حیاتی نگاه شود؟»

● شعر

پس از این دو یادداشت نسبتاً مفصل است که «نویسار» وارد بخش شعر می شود. صفر پاک بین، حسن رضا هنری، علی اسداللهی، علیرضا نوری، سعدی گل بیانی، فریاد ناصری، کوروش همه خوانی، زهرا معماریانی، محمد بیاتی، لیلا کردبچه، مرتضی پرورش، علیرضا سبزواری و شیدا نوذری شعر گفته اند و برای چاپ در بخش شعر به «نویسار» سپرده اند. شعری از صفر پاک بین را بخوانید؛ «آدم هایی که پای حرف هایشان بایستند سنگ می شوند/ مثل بوعلی که پای فلسفه اش ایستاد/ و مخفی ترین کتابش را زیر بغل گرفت/ و سنگ شد/ جمادات حتی/ پای حرف هایشان که بودند شنگ شدند/ به حرف آدم برفی ها اما نمی شود اعتماد کرد/ گیرم در دامنه الوندی باشند که روی کوه بودن خود ایستاد/ در هر صورت شاعرها رودخانه می شوند/ از بخارا بگیر تا شیراز/ مثل رودکی/ که شاعر بود.»

● داستان

بخش بعدی مجله «داستان» است. نویسنده هایی جوان در این بخش داستان هایشان را منتشر کرده اند. سردار صالحی یکی از آنهاست. در داستانش به اسم «شکار ابراهیم» می نویسد؛ «تا ابراهیم قصابی باز نکرده بود، ما برای خوردن، حیوان نمی کشتیم. تنها شکار پرنده مجاز بود. بلبل و هدهد و این جور چیزها و گاه گاهی رانی از شتر شبان که از کوه پرت شده بود و به دست ابراهیم می افتاد. ابراهیم شکارچی ما بود. مادر ایستاده بود و داشت ...» چند صفحه بعدتر مهکامه رحیم زاده قصه یی نوشته به نام «سومین راز»؛ «... لباس زنان اوکراینی را پوشید. که دامنش بلند بود و سیاه و چین دار و بلوزش کتان سفید و شال قلاب دوزی سفید و سیاهی هم بر دوش انداخت و بال هایش را جلوی سینه گره زد و کلاه گردی هم از همان جنس بر سر گذاشت و لبه اش را تا تاج ابروها پایین کشید. می دانست که می آید. چون امروز روز تولدش بود و روز تولد برایشان اهمیت بیشتری داشت تا سالروز مرگ. به همه دوست و آشناها هم خبر داده بود که برای دیدن خواهرش به تورنتو می رود ...»

سه داستان از علیرضا محمودی ایرانمهر به نام های «خواب شفیره ها»، «قدیس پتک به دست» و «سنجاقک» نیز در این بخش است. در قدیس پتک به دست می نویسد؛ «... دم دمه های غروب، وقتی نیمی از خانه ویران شده و کار من به پایان رسیده، بهترین لحظه های زندگی ام آغاز می شود. آن وقت دوست دارم روی سر بچه هایی که توی کوچه بازی می کنند، دست بکشم؛ زنبیل پیرزنان را به خانه شان ببرم؛ به رهگذرانی که از مقابلم می گذرند، سلام کنم و اگر بچه گربه یی روی درختی گیر کرده، او را زمین بگذارم. آن وقت است که لبخند رضایتی روی صورتم می نشیند، آن لبخند عمیقی که هیچ کس نمی تواند در برابرش مقاومت کند.»

● مقاله

مقاله یی به نام «گلشیری و داستان نویسان دیگر» هست که قهرمان شیری نویسنده و استاد دانشگاه رازی همدان نوشته است. او در این مقاله که شاید برای مخاطبان مجله جذاب ترین بخش هم باشد، جدال هوشنگ گلشیری با نویسندگانی چون محمود دولت آبادی، رضا براهنی و احمد محمود را بازخوانی کرده است. می نویسد؛ «گلشیری آنچنان که خود گفته است، در نقد ادبی بسیار بی رحم بود و با کسی تعارف تکه پاره نمی کرد.» سپس نقل قولی از خود گلشیری می آورد؛ «من در ادبیات با کسی شوخی ندارم و بی رحمم و انتظارم در این است که دیگران هم بی رحم باشند.» شیری در جایی دیگر از مقاله اش می نویسد؛ «... از صافی نقادی های او، هیچ نویسنده یی سالم عبور نکرده است. همین موضوع متقابلاً موضع گیری منفی و چالش های آشکار و پنهان بعضی از همان چهره های برجسته را که در نقد داستان نیز دستی داشته اند، باعث شده است و از این طریق گاه فضای ادبیات معاصر ایران، به عرصه یی انباشته از حب و بغض های سلیقه یی و پرافراط و تفریط بدل شده است. با آنکه گلشیری در نقدهای خود اغلب محق است، اما لحن تند و تیز و بی انعطاف و حکم صادر کردن های قاطع و مقتدرانه او آن هم در حق نویسندگان صاحب نام، بعضی را چنان برآشفته کرده است که از بنیاد منکر مقبولیت فکری و ادبی شماری از داستان های شاخص او شده اند...» خواندن این مقاله را نباید از دست داد.

مخصوصاً آنجایی که نقل قولی از گلشیری درباره رفتن او به وزارت ارشاد و حرف هایش درباره ممنوعیت انتشار کتابش به میان می آید. در همین بخش مقاله پونه بریرانی درباره کتاب «آنجا که پنچرگیری ها تمام می شوند» نوشته است. سلمان زند هم درباره داستان «همنوایی شبانه ارکستر چوب ها» نوشته است. باشو بزرگ ترین هایکوسرای ژاپنی موضوعی دیگر است که «نویسار» به آن پرداخته است. خلاصه مقاله یی از سیروس نوذری چاپ کرده اند که به زندگی و آثار باشو پرداخته است. عنوان مقاله هم این است؛ «باشو و تنهایی جاودانه».

صفر پاک بین هم در بخش مقاله یادداشتی نوشته با عنوان «بودن، مثل انزوا» و دفتر شعر «گنجشک ها روی برف راه می روند» سروده فریاد ناصری را نقد کرده است. شروعش را بخوانید؛ «اینکه شعری به شانه ات نمی زند که؛ «هی...» و تو فراموش کرده یی که کلاهت را آخرین بار به احترام کدام شاعر از سر برداشته یی، تقلیل ما است شاید، تقلیل شعر، شاعر...» این دفتر شعر فریاد ناصری را دو نفر دیگر هم نقد کرده اند؛ محمد بیاتی و منصور خورشیدی. بیاتی عنوان یادداشتش را «تمهیداتی برای تو» گذاشته و خورشیدی «مشتی از دلهره کبوترها» را برای تیتر مطلبش انتخاب کرده است.

● ترجمه

عبدالله کوثری مترجم توانا یکی از نویسنده های ثابت «نویسار» است. او در این شماره سراغ آنا آخماتوا رفته و سوگسرودی از او ترجمه کرده است. سوگسرود چنین آغاز می شود؛ «نه زیر طاق آسمانی بیگانه/ نه در پناه بال هایی غریبه/ آن زمان با مردم میهن خود بودم/ همان جا که، افسوس مردم میهنم بودند» این رکوئیم با «به جای مقدمه» شروع می شود، با «تقدیم نامه» و «درآمد» و «حکم» و «به مرگ» و «تصلیب» ادامه می یابد و در آخر با موخره یی چنین پایان می یابد؛ «و قمری زندان در دوردست می خواند/ و کشتی ها آرام می گذرند بر رود نوا.» آزاده کامیار هم از لوییز بوگان چند شعر ترجمه کرده است. «نویسار» از چند روز پیش در کتابفروشی ناشران معتبر در تهران عرضه شده است؛ مرکز در خیابان باباطاهر، چشمه در پل کریمخان، ثالث در کریمخان، مرکز موسیقی بتهوون در خیابان سنایی، پنجره در سهروردی شمالی نرسیده به سیدخندان و کافه پراگ در بلوار کشاورز.«نویسار» ۱۰۰۰ تومان است.

ایمان پاکنهاد