شنبه, ۱۵ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 4 May, 2024
مجله ویستا

نگاه به ایران در داووس


نگاه به ایران در داووس

اخیراً بیش از ۲۵۰۰ نماینده از ۸۸ کشور جهان در ششمین مجمع جهانی داووس در سوئیس گرد هم آمدند تا برای تعریف نقش خود در تحولات جهانی در یک سال آینده اعلام موضع کنند مهم ترین مسائل در دستور کار این اجلاس جهانی عبارت بودند از رشد اقتصادی چین, پیروزی حماس در فلسطین و همچنین تحولات عراق و پرونده هسته ای ایران

هر چند از سوی کشورمان حضور پررنگ و فعالی را در این نشست شاهد نبودیم اما در این مقاله مختصر می خواهیم به جایگاه کنونی کشورمان در بین بازیگران منطقه ای و جهانی اشاره کنیم و در چارچوب همان موضوعاتی که در دستور کار اجلاس مذکور بود تعریفی از وضعیت کلی خودمان ارائه نماییم. به عبارتی دیگر به اعتقاد نگارنده نوعی نگاه به ایران برای بسیاری از تصمیم گیران غربی که حضوری فعال در اجلاس مذکور داشتند وجود داشت که بر اساس آن تحلیل های خود را استوار می کردند. نگاه آن ها به ایران همان چیزی است که سعی داریم در این نوشتار برای خوانندگان طرح کنیم. سعی خواهیم کرد که به ذهنیت حاضرین در آن مجمع در خصوص ایران بپردازیم.

به طور خلاصه باید گفت غرب اکنون با دو ایران روبرو است که در برابر هر کدام موضعی جداگانه و مجزا اتخاذ کرده است. ایران اول را ایران جغرافیایی می نامیم و ایران دوم را ایران اسلامی (۱). برای کشورهای غربی به طور خاص ایران و نظام جمهوری اسلامی ایران دو محدودهٔ متفاوت از یک دیگرند که باید در برابر هر کدامشان برخوردی مخصوص به آن داشت. برای آن ها ایران جغرافیایی همان ایرانی است که در محدودهٔ جغرافیایی بین آسیای مرکزی و قفقاز از یک سو و خلیج فارس از سوی دیگر قرار گرفته است و البته بین عراق و ترکیه از یک سو و افغانستان و پاکستان از سوی دیگر. این ایران پس از فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی به یکباره اهمیت استراتژیکی والایی یافت چرا که بسیار نزدیک به بازارهای مصرف کشورهای تازه تأسیس شده این منطقه بود و از سوی دیگر می تواند مسیری ارزان و اقتصادی برای انتقال کال و خدمات آن ها به آب های آزاد جهان از دریچهٔ خلیج فارس باشد. همین ایران به دلایل تاریخی توانسته است ظرف سال های دههٔ ۱۹۹۰ تاکنون به خاطر سابقهٔ فرهنگی و تمدنی خود در آسیای مرکزی و قفقاز حضور مسالمت آمیزتری در عرصه های فرهنگی و هویتی داشته باشد و با زبان قابل فهم تری با مردم این مناطق به گفت وگو و تعامل بپردازد. اتصال خطوط راه آهن و طرح های انتقال ارزان نفت باعث شد تا ایران رقیبی جدی و قوی در کنار رقبای دیگری باشد که ادعا داشتند بازارهای جهانی را به منابع کشورهای مستقل شده از اتحاد جماهیر شوروی نزدیک می کنند.

علاوه بر آن برای غربی ها، ایران همان کشوری است که نفوذ فرهنگی و سیاسی و اقتصادی بی چون و چرایی در افغانستان و عراق داشته و اکنون پس از حمله آمریکا به این دو کشور این نفوذ، معنا و ارزشی صدچندان یافته است. به دلیل آنکه بسیاری از بخش های افغانستان و در تاریخ دورتر عراق تحت نفوذ حوزهٔ تمدنی ایران قرار داشته و تعامل مردم این مناطق چه به لحاظ هم نژاد بودن و چه هم زبان بودن یا هم مذهب بودن با حکومت مرکزی در ایران دوام و استمراری دیرینه داشته و هم به آن دلیل که آوارگان بی شماری از افغانستان و حتی عراق به ایران مهاجرت نمودند باب مراوده و دوستی بین این ملت ها و ایرانیان بیشتر گشوده شد و ایران جغرافیایی نقشی فزاینده در سر و سامان دادن به ملایمات و تلاطمات منطقه پیدا کرد. به واسطه همان حضور تاریخی، هم دینی و نگرش ویژه به اوضاع جهانی رفته رفته نقش این ایران در خاورمیانه نیز روزبه روز بیشتر می شود و رنگ و جلای خاصی می پذیرد. اگر به دلایل بالا وجود ذخایر نفت و گاز بیکران ایران را نیز بیافزاییم و رشد فزایندهٔ تقاضایی که جهان غرب به این گونه منابع دارد و همچنین تسلطی که ایران بر مهم ترین آب راه بین المللی، -که درصد بالایی از انتقال انرژی جهان در آن جریان دارد- را در اختیار دارد در نظر بگیریم، بر اهمیت ایران جغرافیایی در چشمان غربی ها بیشتر پی می بریم. دربارهٔ این ایران جغرافیایی و ارزش و اهمیت آن می توانیم بسیار بیش از این سخن بگوییم و بیشتر از آن دربارهٔ اهمیتی که این ایران برای غربی ها بخصوص در سال های آغازین سدهٔ بیست دارد. ایران توانسته است جنگی ۸ ساله را که بر او تحمیل شد با موفقیت پشت سر گذاشته و در عین حال بدون از دست دادن فرصت، گام های مؤثری در عرصه سازندگی و رشد نهادهای مدنی نیز بردارد. به طوری که به نوعی از نظام دموکراتیک دست یابد که حتی ناظران غربی نیز نتوانند بر آن ایراد وارد کنند.

غرب در برابر این ایران که ما آن را ایران جغرافیایی نامیدیم در موضع یک نیازمند قرار دارد و سعی می کند تا به آن نزدیک شود و به هر قیمتی جای پایی برای خود در آن بیابد. غرب نیازمند است تا در این کشور جایگاه مطمئنی داشته باشد تا بتواند خطر مواد مخدر افغانستان را که به سوی اروپا نشانه رفته است مهار کند. تا بتواند حضور در عرصه انرژی را برای سرپا نگه داشتن صنعت خود راحت تر به دست آورد (نه الزاماً استعاری). تا بتواند به بازارهای آسیای مرکزی و قفقاز راهی مطمئن تر بیابد و بتواند در گذرگاه های مهم خلیج فارس بهتر کشتی های نفت کش خود را عبور دهد. غرب می خواهد به این ایران نزدیک تر شود تا با جریانات سیاسی عمده ای که در کشورهای منطقه آسیای مرکزی، قفقاز، افغانستان و خاورمیانه هر روز ماهیت ضد غربی تری پیدا می کنند، وارد تعامل و گفتگو شود و از نفوذ ایران بر آن ها بهره جوید. از این دیدگاه غرب همواره از حضور نماینده ای از ایران در اجلاس هایی مانند مجمع جهانی داووس و نظایر آن استقبال می کند.

اما ایران دومی نیز در برابر این غرب وجود دارد که آن را ایران اسلامی نام نهاده ایم. ایران اسلامی یعنی آن ایرانی که در شکل یک نظام سیاسی مشخص تبلور یافته و ارزش ها و ایده های مشخصی را تبلیغ و ترویج می کند. این نظام همان است که تعریف ویژه ای از نظام دموکراتیک مبتنی بر آرای مردم را ارائه می دهد اما قالب آن بر اساس آموزه های اسلامی است. نظامی که مدعی است نورم های فقه اسلامی در بحث حقوق بشر، حکومت داری و آزادی های فردی و اجتماعی مردم وارد نموده است و سعی در ارائه نسخهٔ دیگری از مفاهیم تمدن جدید با محتوایی اسلامی دارد. موفقیت این جنبه از ایران که در بعد اسلامی متبلور است معمولاً در نوشته های غربی ها بسیار اندک به چشم می خورد ولی برعکس دربارهٔ عدم موفقیت آن کتاب ها و مقاله های متعدد نوشته شده است.

در اینجا نیز بنا بر این نیست که درباره موفقیت یا عدم موفقیت این نسخه از اسلام سیاسی در ایران به بحث بپردازیم. اما باید اشاره کنیم که برای کسانی که موفقیت این ایران یعنی ایران اسلامی را تبلیغ می کنند، نیازی به مباحث فلسفی و تاریخی و پیچیده نیست چرا که آن ها معمولاً ادارهٔ جنگ ۸ ساله که از سوی عراق تحمیل شده بود را با شعارهای اسلامی و همچنین نهضت بازسازی و نوسازی کشور را در نیمه اوّل دههٔ ۱۳۷۰ و همچنین تکامل دادن بحث نهادهای سیاسی و مدنی در نظام جمهوری اسلامی در ادامهٔ آن و اکنون ترویج بحث عدالت عمومی در بعد ملی و جهانی را از بارزترین نمونه هایی می دانند که تحرک و انعطاف پذیری و توان اسلامیت نظام را به اثبات رسانیده است. اکثر کسانی که نسبت به اسلامی نمودن ایران با دیدگاه مذکور اظهارنظر می کنند معتقدند مسئولین نظام که در سخنانشان باورها و ایده های دینی به صورتی بارز و مشخص به چشم می خورد توانسته اند در عرصه های مختلف از درگیری نظامی با عراق تا تعامل سازنده با کشورهای منطقه، تا طرح ایده های فعال و پویا در برابر نظریه های تخاصمی مانند جنگ تمدن ها و همچنین تا هدایت کشور به سوی برخورداری از آخرین دستاوردهای علمی جهان و ارتقای سطح کشور در بین ملل منطقه و جهان، به صورتی مؤثر و موفق عمل کنند.

اما برای غرب برخورد با این ایران مانند ایران نوع اوّل که ایران جغرافیایی بود نیست. ایران اسلامی برای غربی ها ایرانی مطلوب و مورد تقاضا نیست. این ایران که آن را ایران اسلامی نام نهاده ایم برخلاف ایران نوع اوّل قرار نیست چیزی به غربی ها بدهد، بلکه قرار است حرف و ایده و طرحی نو عرضه کند. این ایران به خاطر ویژگی اسلامیت خود قرار است تا حدی به سوی انگاره های دین محور متمایل شود که بر این اساس تعریف هویتی و فرهنگی خاص خود را خواهد داشت و به احتمال قوی از روحیه تسلیم پذیری کمتری برخوردار خواهد بود. لذا از این دیدگاه، در این جهان یکسان شده و همگون، جایگاهی نخواهد داشت.

نتیجه منطقی چنین نگرشی برای غربی ها حذف چنین نظامی است. بر این اساس هر چند غرب در صدد نزدیک شدن به ایران جغرافیایی است درصدد حذف ایران اسلامی نیز هست. این برخورد دوگانه با یک کشور همان چیزی است که در رفتار غربی ها با جمهوری اسلامی مشاهده می کنیم. از یک طرف اروپایی ها وارد گفت وگوهای چند جانبه با ایران می شوند و سعی در جلب نظر این کشور دارند تا بتوانند از طریق ایران در منطقه حضور بیشتری داشته باشند و در همان حال علیه جمهوری اسلامی قطعنامه هایی در محکومیت حقوق بشر و نظایر آن به تصویب می رسانند. و حتی از دسترسی آن به توان هسته ای صلح آمیز جلوگیری می کنند.

با این برداشت می توان گفت هرگاه غربی ها به این نتیجه برسند که ایران جغرافیایی تبلور بیشتری یافته و طرف ایرانی هم بیشتر تمایل دارد تا به این جنبه از تمامیت خود بپردازد آغوش خود را باز نموده و سعی در تعامل و گفت وگو با آن می نمایند. برعکس هرگاه احساس نموده اند ایران نوع دوّم که تأکید بیشتری بر جنبه های فکری و اعتقادی و ایده آل های ملی و جهانی خود داشته نه تنها با بی رغبتی تمام برخورد نموده، بلکه حتی درصدد حذف فیزیکی آن نیز برآمده اند. اگر چنین تحلیلی درست باشد می توان به این نتیجه گیری رسید که در دیپلماسی جمهوری اسلامی ایران نیز همین قبض و بسط به کار گرفته خواهد شد. به نظر می رسد اتخاذ سیاست مقابله به مثلی نظیر آنچه غربی ها به کار گرفته اند در آینده توسط جمهوری اسلامی ایران ممکن است بیشتر به کار گرفته شود چرا که سیاست خوش بینانه دههٔ گذشته که باور داشت سیاست تنش زدایی و به گفت وگو و تعامل نشستن با غرب خواهد توانست دیدگاه غربی ها را نسبت به ایران اسلامی از تخاصم به تعامل بکشاند به یأس مبدل شده و لذا نظر بدبینانه ای غالب می شود که معتقد است غرب نیازمند ایران جغرافیایی است و هرگز حاضر نیست ایران اسلامی را به رسمیت بشناسد. پس یا باید هر دو را بپذیرد یا هر دو را از دست بدهد.

پاورقی ها:

۱ این تقسیم بندی کاملاً ابتکاری است و جهت تقویت موضوع به ذهن، این گونه نامگذاری شده است.

۲ به اعتقاد نگارنده کشورهای غربی الزاماً به دنبال عقد قراردادهای استعماری مانند آنچه در قرن ۱۹ و ۲۰ با ایران بسته بودند نیستند چرا که اولویت آن ها عمدتاً تفوق هویتی و فرهنگی است نه اقتصادی.

۳ به مجموعه کتاب های شکست اسلام سیاسی که نویسندگان اروپایی مانند اولیویه روایا، آمریکایی مانند برنارد لوئیس و دیگران نوشته اند نظری بیافکنید. به نظر می رسد این کتاب ها به صورتی کاملاً یکجانبه گرایانه نگاشته شده و البته در پاسخ به آن ها نیز کسی با دید تحقیقی درصدد ارائه نقطه نظرات مقابل بر نیامده است.

دکتر رضا نظرآهاری