سه شنبه, ۱۴ اسفند, ۱۴۰۳ / 4 March, 2025
راز توفیقات مقام معظم رهبری

عمل به توصیههای قرآن کریم در زمینه رفتار با والدین و گذشتن از مصالح شخصی برای خدمت به آنان، بیتردید جهادی بس دشوار ولی پربار است.
چه بسیارند کسانی که تاریخ از موفقیتها و کامیابیهای آنان سخن رانده و راز آن را در قدردانی و حقشناسی از پدر و مادر دانسته است. مثال زنده و جاری آن، توفیق و عزّت رهبر معظم انقلاب اسلامی حضرت آیت اللّه خامنهایـ دام ظلهـ است که در مقام رفیع رهبری، امت را هدایتگر است و این همه را مدیون خدمت به پدر خویش، حضرت آیت اللّه حاج سید جواد خامنهای(ره) دانسته است که در راه یاریش از همه مصالح شخصی چشم پوشید.
مجله قرانی «بشارت» داستان زیر را از معظم له نقل میکند تا درسی باشد برای همه کسانی که میخواهند نسبت به ذی حقوق، حق شناس باشند و قدردان؛ چرا که به باور دینی ما، راز آغاز موفقیتها و تداوم شادمانیها همه و همه در سایه حق شناسی و قدردانی نسبت به خالق و خلق نهفته است.
● حضرت آیت اللّه خامنهای دامظله
بد نیست من مطلبی را از خودم برای شما نقل کنم. بنده اگر در زندگی خود در هر زمینهای توفیقاتی داشتهام، وقتی محاسبه میکنم به نظرم میرسد که این توفیقات باید از یک کار نیکی که من نسبت به یکی از والدینم کردهام باشد. مرحوم پدرم در سنین پیری تقریباًبیست و چند سال قبل از فوتش (که مرد۷۰ سالهای بود) به بیماری آب چشم، که چشم انسان نابینا میشود، دچار شد. بنده آن وقت در قم بودم. تدریجاًدر نامههایی که ایشان برای ما مینوشت، این روشن شد که ایشان چشمش درست نمیبیند. من به مشهد آمدم و دیدم که چشم ایشان محتاج دکتر است. قدری به دکتر مراجعه کردم و بعد برای ایام تحصیل به قم برگشتم. چون من از قبل ساکن قم بودم. باز ایام تعطیل شد و من مجدداً به مشهد رفتم و کمی به ایشان رسیدگی کردم و دوباره برای تحصیلات به قم برگشتم. معالجه پیشرفتی نمیکرد.
در سال۴۳ بود که من ناچار شدم ایشان را به تهران بیاورم. چون معالجات در مشهد جواب نمیداد. امیدوار بودم که دکترهای تهران، چشم ایشان را خوب خواهند کرد، [امّا] به چند دکتر که مراجعه کردیم، ما را مأیوس کردند. گفتند:هر دو چشم ایشان معیوب شده و قابل معالجه و اصلاح نیست. البته بعد از دو سال، یک چشم ایشان معالجه شد و تا آخر عمر هم چشمشان میدید. اما در آن زمان مطلقاًنمیدید و باید دستشان را میگرفتیم و راه می بردیم. لذا برای من غصّه درست شده بود. اگر پدر را رها میکردم و به قم میآمدم، ایشان مجبور بود گوشهای در خانه بنشیند و قادر به مطالعه و معاشرت و هیچکاری نبود و این برای من خیلی سخت بود.
ایشان با من هم یک انس بخصوصی داشت. با من دکتر میرفت و برایش آسان نبود که با دیگران به دکتر برود. بنده وقتی نزد ایشان بودم برای ایشان کتاب میخواندم و با هم بحث علمی میکردیم و از این رو با من مأنوس بود. برادرهای دیگر این فرصت را نداشتند. به هر حال من احساس کردم که اگر ایشان را در مشهد تنها رها کنم و به قم بروم، ایشان به یک موجود معطّل و از کارافتاده تبدیل میشود و این مسأله برای ایشان بسیار سخت بود. برای من هم خیلی ناگوار بود. از طرف دیگر اگر میخواستم ایشان را همراهی کنم و از قم دست بردارم، این هم برای من غیر قابل تحمل بود، زیرا که با قم انس گرفته بودم و تصمیم گرفته بودم تا آخر عمر در قم بمانم و از قم خارج نشوم. اساتیدی که من در آن زمان داشتم ـبخصوص بعضی از آنهاـ اصرار داشتند که من از قم نروم. میگفتند اگر تو در قم بمانی، ممکن است که برای آینده مفید باشی. خود من هم خیلی دلبسته بودم که در قم بمانم. بر سر یک دو راهی گیر کرده بودم. این مسأله در اوقاتی بود که ما برای معالجه ایشان به تهران آمده بودیم. روزهای سختی را من در حال تردید گذراندم.
عمل به توصیههای قرآن کریم در زمینه رفتار با والدین و گذشتن از مصالح شخصی برای خدمت به آنان، بیتردید جهادی بس دشوار ولی پربار استیک روز خیلی ناراحت بودم و شدیداًدر حال تردید و نگرانی و اضطراب به سر میبردم. البته تصمیم من بیشتر بر این بود که ایشان را مشهد ببرم و در آنجا بگذارم و به قم برگردم. اما چون برایم خیلی سخت و ناگوار بود، به سراغ یکی از دوستانم که در همین چهارراه حسن آباد تهران منزلی داشت، رفتم. مرد اهل معنا و آدم بامعرفتی بود. دیدم خیلی دلم تنگ شده، تلفن کردم و گفتم:شما وقت دارید که من پیش شما بیایم؟ گفت: بله. عصر تابستانی بود که من به منزل ایشان رفتم و قضیه را گفتم. گفتم که من خیلی دلم گرفته و ناراحتم و علت ناراحتی من هم همین است و از طرفی نمیتوانم پدرم را با این چشم نابینا تنها بگذارم. برایم سخت است. از طرفی هم اگر بنا باشد، پدرم را همراهی کنم، من دنیا و آخرتم را در قم میبینم. اگر اهل آخرت باشم آخرت من در قم است و اگر اهل دنیا هم باشم، دنیای من در قم است. دنیا و آخرت من در قم است. من باید از دنیا و آخرتم بگذرم که با پدرم بروم و در مشهد بمانم. یک تأمل مختصری کرد و گفت:«شما بیا یک کاری بکن و برای خدا از قم دست بکش و برو در مشهد بمان. خدا دنیا و آخرت تو را میتواند از قم به مشهد منتقل کند.» من یک تأملی کردم و دیدم عجب حرفی است، انسان میتواند با خدا معامله کند. من تصور میکردم دنیا و آخرت من در
قم است. اگر در قم میماندم، هم به شهر قم علاقه داشتم، هم به حوزه قم علاقه داشتم و هم به آن حجرهای که در قم داشتم، علاقه داشتم. اصلاًاز قم دل نمیکندم و تصورم این بود که دنیا و آخرت من در قم است.
دیدم این حرف خوبی است و برای خاطر خدا، پدر را به مشهد میبرم و پهلویش میمانم. خدای متعال هم اگر اراده کرد میتواند دنیا و آخرت من را از قم به مشهد بیاورد. تصمیم[خود را] گرفتم. دلم باز شد و ناگهان از اینرو به آنرو شدم، یعنی کاملاًراحت شدم و همان لحظه تصمیم گرفتم و با آسودگی به منزل آمدم. والدین من که دیده بودند من چند روزی است ناراحتم، تعجب کردند که من بشّاشم. گفتم: بله من تصمیم گرفتم که به مشهد بیایم، آنها هم اول باورشان نمیشد؛ از بس این تصمیم را امر بعیدی میدانستند که من از قم دست بکشم. به مشهد رفتم و خدای متعال توفیقات زیادی به ما داد. به هر حال به دنبال کار و وظیفه خود رفتم. اگر بنده در زندگی توفیقی داشتم، اعتقادم این است که ناشی از همان برّی است که به پدر و مادرم انجام دادهام.»
مرحوم آیت اللّه حاج سید جواد خامنهای در سال ۱۳۱۳ قمری در نجف اشرف، در خانوادهای روحانی تولد یافت و در سن سه سالگی به اتفاق خانواده به تبریز رفت. دوران نوجوانی را در تبریز گذراند و از نزدیک شاهد حوادث مشروطیت در تبریز بود. چرا که شوهر خواهرش شیخ محمد خیابانی، رهبری نهضت را به عهده داشت. آنگاه برای تحصیل عازم مشهد شد و پس از ۹ سال تحصیل به نجف اشرف رفت و در همانجا مراحل فقاهت و اجتهاد را نزد بزرگانی همچو آیات عظام میرزای نایینی و سید ابوالحسن اصفهانی گذراند. سپس در سال ۱۳۵۰ قمری به مشهد هجرت کرد و در همانجا ساکن شد. تقوی و پرهیزکاری، زهد و اخلاص وی زبانزد علما و فضلای حوزه و مردم بود. بیتوجهی به دنیا بخصوص زندگی بسیار ساده و با قناعت ایشان، همه را تحت تأثیر قرار میداد و همین امر باعث شده بود که شاگردان و علاقهمندان به ایشان همراه با تعلیم، تربیت را نیز تجربه کنند.
زندگی در پرتو علم، ایمان، قناعت و اخلاص از ایشان و اعضای خانواده، مجموعهای متین و استوار ساخته بود؛ به گونهای که فشارها و آزارهای مستمر رژیم ستم شاهی را با آسودگی تحمّل میکرد. ایشان سرانجام به سال ۱۳۶۵ در ۹۳ سالگی به لقاءاللّه پیوستند. به مناسبت رحلت این بزرگوار پیام تسلیتی از سوی بنیانگذار جمهوری اسلامی ایران، حضرت امام خمینیـ قدس سرهـ خطاب به رهبر معظم انقلاب حضرت آیت اللّه خامنهای به این شرح صادر گردید:
رحلت والد معظم جناب عالی که عمری با علم و تعهد و تقوا به سر بردند، موجب تأسف گردید. این مصیبت را به جنابعالی و اخوان محترم و خاندان جلیل تسلیت گفته، سلامت و موفقیت آن جناب را از خدای تعالی مسألت دارم.
والسلام علیکم و رحمة اللّه ـ روح اللّه الموسوی الخمینی
منبع: دانشنامه حوزه
شکوری - دین و اندیشه تبیان

ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست