دوشنبه, ۲۴ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 13 May, 2024
مجله ویستا

سیاه نوکر ارباب یا عاشق مردم


سیاه نوکر ارباب یا عاشق مردم

نظری به ریشه ها و ساختارهای سیاه بازی به بهانه اجرای نمایش «شهر آشوب»

نمایش «شهر آشوب»؛ نمایشی سنتی است که به همت آقای فتحعلی بیگی و گروه جوانش اکنون بر صحنه قدیمی ترین سالن نمایش ایران اجرا شده و با استقبال خوبی هم مواجه است. به هر حال مردم ایران به سنت های خویش علاقه مندند و آنها را دوست دارند. اگر بخواهیم از لحاظ پیشینه تاریخی به نمایش های کمدی در جهان نظری بیندازیم شاید همه را دارای ریشه های تاریخی مشترک بیابیم. یعنی اینکه شما اگر بخواهید در نمایش «ساتیر» کندوکاو جامعه شناسانه کنید مسلما مشترکات فراوانی با نمایش سیاه بازی ما خواهید یافت. چنان که در نمایش های عربی یا چینی و یونانی و رومی این رد پا به خوبی آشکار است. در بررسی تاریخ نمایش سیاه بازی در ایران قبل از انقلاب اسلامی این نکته کاملا مشخص به چشم می خورد که نکات مشترک این نمایش ها در شاخصه هایی چون متلک پرانی ها، ارباب و نوکر، عاشق شدن نوکر و خوردن به موانعی بر سر راه این عاشقی، مبارزه با پول پرستی ارباب، ظهور دانایی در مقابل نادانی و بالاخره غلبه نیکویی بر شرارت نفس والخ به چشم می خورد.

نکته اساسی در این بین که نباید نادیده گرفته شود این است که در قبل از انقلاب اسلامی لودگی بیش از حد در ساختار سیاه بازی جلوه گری داشت؛ شاید بتوان ورود لودگی و ابتذال را به ساختار این نمایش به دوران قاجاریه و دوران ظهور شخصیتی طلخک باز به نام کریم شیره ای نسبت داد. از آن زمان بود که با رویکردی فقط برای خنداندن تماشاچیان شکلک بازی و طلخک بازی لودگی و ابتذال حاکم بر فضای سیاه بازی تثبیت گردید و بعد از آن در طی دوره بعد از قاجار و خصوصاً در دوران پهلوی دوم این ساختار حفظ گردید. ساختاری که موجب تغییر روند سیاه بازی از یک کار انتقادی اجتماعی به یک مسخره بازی کامل گردید؛ و اغلب با به کاربردن رکاکت ادبی و اعمالی که برای هر انسانی توهین آمیز و مشمئزکننده بوده موجبات نزول فرهنگی آن را فراهم آوردند. به خصوص اینکه این ساختار به غلط ودیعه نهاده شده برای کمدی ما، تحت عنوان یک سنت نمایشی جزء اصلی ساختار آن قلمداد گردید. وقتی ما در سیر طلخک بازی در سایر کشورها و تکامل نمایش ساتیر در آنها می نگریم مطمئنا نمایش کمدی را بیش از هر چیز منتفع از این سیر خواهیم دید؛ اینکه چرا آنها راه به تکامل برده اند و ما عادتمان به درجازدن تحت عنوان دفاع از سنت نمایشی سیاه بازی مان شده است بر من معلوم نیست و نمی دانم که چگونه می توان از این عادت مذموم دفاع کرد!؟ مسلم است که سنت های ارزشمند، ماندگاری خود را در انسانی تر شدن خود و ماندن بر این طریق است که حفظ می نمایند نه چیز دیگر. ولی اگر دقت کنیم یک سؤال بی جواب خواهیم داشت و آن این است که چگونه ابتذال و لودگی و سرگرم سازی صرف و اتکاء به لذت های آنی و سطحی و زودگذر جزء این هنر ماندگار و ارزشمند ما محسوب می شود؟

نمایش «شهر آشوب» نوشته شهناز روستایی و دراماتورژی و کارگردانی داوود فتحعلی بیگی البته سعی دارد این لودگی ها را کمتر داشته باشد، ولی به هر حال در این نمایش نیز بالبداهه و به ناچار با آن مواجهیم. نکته ای که می توان به عنوان یک وجه برجسته این نمایش سیاه بازی یا نقطه اتکا از آن نام برد قصه خوب و روان نمایش است که با توجه به شیرین و دلچسب بودن اجرا کاملا یک روند رو به جلو را برای آن رقم می زند. به خصوص محوریت نقش سیاه در این نمایش کاملا مشهود است. در واقع می توان گفت سیاه در این نمایش به نقش کامل خود درگذشته نزدیک می شود. یعنی اگر در تاریخ نمایش سیاه بازی دقت لازم را داشته باشیم، شخصیت سیاه همیشه نه به عنوان یک عنصر خنده و شوخی بلکه به عنوان یک شخصیت مانع در مقابل زورگویی ها و بی رحمی ها و گره گشا برای همه کسانی که با گره ها و مسائل لاینحل مواجهه می شده اند مطرح بوده است. در واقع باید گفت الان سیاه بازی رو به فطرت واقعی خویش دارد و سیر دوباره محبوبیت خویش را به دست می آورد.

● فرهنگ خنده و جایگاه آن در اسلام

دیدن نمایش «شهر آشوب» بیش از پیش من نوعی را به این فکر فرو برد که راجع به فلسفه خنده و احتیاج روانی انسان به آن بیندیشم؛ مسلم است که اگر خنده و خندیدن بد و مذموم بود خدا هرگز آن را در وجود انسان قرار نمی داد و خدا لب را در انسان به گونه ای دیگر خلق می کرد که نتواند بخندد. پس خنده هم از اجزاء ساختاری خلقت است که خدا برای بهجت زایی و شیرین کردن زندگانی بشر به او عطا نموده است. منتهی مراتب همان گونه که حرکت تکاملی انسان بر مبنای اعتدال و دوری از افراط و تفریط استوار شده، خنده او نیز تابعی از این کل است. چنان که گریه هم و تمامی رفتارهای ظاهری و باطنی او نیز؛ پس خندیدن و خنداندن جزء ذات و فطرت انسان هاست .

علاوه بر آن مشاهده می کنیم که اسلام همان گونه که خندیدن بجا و در جای آن را توصیه می کند، به همان اندازه با از حد گذشتن آن مخالفت دارد. مثلا از دوره های مختلف در تاریخ اسلام و از زبان دو تن از ائمه معصوم ما یعنی حضرت امام سجاد و امام رضا علیهم السلام نقل است با فردی که با کارهای مسخره و به قصد خندانیدن مردم به انجام کارهای مبتذل مبادرت می ورزید با ملامت برخورد و وی را از این کار بازداشتند. در حالی که در مقابل ما بهلول را داریم؛ شخصیتی که با امام جعفر صادق(ع) و فرزند ایشان امام موسی کاظم(ع) هم دوره بوده و از شاگردان مبرز ایشان به شمار می آمده است. در تاریخ گفته اند بنا به توصیه آن بزرگواران و برای اینکه دچار غضب دستگاه عباسیان نشود بر شیعه بودن خود نقابی از جنون زد تا بتواند حرف های درست وحسابی خویش را در این قالب پنهان کرده و بی رودر بایستی آنها را حتی به حکام جور و ستم و زشت اخلاقان و غافلان و نادانان ارایه نماید؛ در واقع با طنازی و ظرافت هم جان خویش حفظ نمود و هم معارفی را که به آنها اعتقاد داشت به این طریق نشر می داد.

سیاه در روزگار ما کمی شبیه کار بهلول را انجام می دهد. البته آلوده شدن به لودگی و ابتذال، این شباهت های اصلی را تا حدودی خدشه دار کرده، ولی اصالت همان است. البته آن گونه وارد عمل شدن تا حدود خیلی زیادی بستگی به معرفت خود سیاه و آمیختن آن با تکنیک خاص یک سیاه باز و آمیختن خنده با معرفت دارد. کاری که کمدین های ماندگار دنیا چون چارلی چاپلین و هارولد لوید به طور شاخص انجام دادند و برعکس، دیگرانی چون لورل و هاردی و نورمن ویزدوم انجام ندادند! حکمت های نهفته در رفتار و کردار و گفتار بهلول و اینکه وی می توانست در قالب نکاتی که تبسم و خنده را بر لبان می نشاند واقعیاتی از وقایع تلخ اجتماعی و سیاسی روزگار خود را بگنجاند و برای مخاطب بیان نماید این مساله را تاکید می کند که خنده و خندانیدن هم با رعایت حقیقت و در جهت کشف واقعیت باشد؛ این همان رعایت اعتدال جهت قرار داشتن بر طریق تکامل و کامل شدن است.

● یک معیار

در تجزیه و تحلیل سیاه بازی و به عنوان یکی از تکنیک های متداول نمایش های طنز ایرانی، گاهی به نقصان ها و گاه به محاسنی برمی خوریم که یا آن را از محتوای اجتماعی دور کرده و یا امتیازی در آن می بینیم که ما را به اهداف ساختاری مناسبی نزدیک می کند. مسلم است که ما باید دارای معیارهای روشنی در این زمینه باشیم تا بتوانیم رفته رفته به سوی خنده حکیمانه گام برداریم. این خنده حکیمانه می تواند یک شاخص کامل برای ما باشد تا از این طریق بتوانیم کمدی نوینی به دنیا ارایه نماییم. با در نظرآوردن لبخند و تبسم حکمت آموز و رفتارشناسی آن در ساختاردهی مناسب و ایجاد انبساط خاطر از رفتار سیاه باز می توان به خوبی این معیار را تثبیت نمود و از آن بهره برداری مناسب نمود.

در نمایش «شهرآشوب» ما این روند را بیشتر می بینیم و این جای خوشحالی دارد؛ بخصوص اینکه سیاه این نمایش یعنی سلیم این نقش را بخوبی بازی کرده و با اتخاذ لهجه ای شیرین، باهوشی و زیرکی یک سیاه را بخوبی تصویر می کند. البته اینکه داوود فتحعلی بیگی کار به کار نشان داده است که از لحاظ تکنیکی می تواند تاثیر خوبی بر اتخاذ متناسب آنها داشته باشد و محتوای قابل قبولی هم به کار ببخشد قبول! ولی ما از این هنرمند توقع داشته و داریم که با توجه به تجربیات گران سنگ شان بتوانند انقلابی در نحوه نگرش به سیاه و سیاه بازی ایجاد؛ و برای پیراستن آن از ابتذالات مرسوم و متاسفانه عرفی شده اقدام عاجل به عمل بیاورند.نمایش «شهرآشوب» همان طور که گفتیم روند متعادل رو به تکاملی دارد که می تواند ما را در بهتر پیمودن این راه یاری کند. این روند متعادل چه در شیوه اجرا و چه در نحوه اجرا و چه در اتخاذ موضوع مناسب به طور هماهنگ وجود دارد و چشم نواز است؛ ماجرا به شکل ساده از مذمت یک گناه یعنی دروغ آغاز می شود و تا انتها ادامه می یابد. شاید در اینجا بتوان به یکی دیگر از مزیت های نمایش سیاه بازی نیز اشاره کرد و آن صرف ساده موضوع است.

یعنی اینکه سیاه بازی سعی می کند مسائل پیچیده اجتماعی را به صورت یک جواب ساده در آورده و به ما ارایه دهد. ممکن است اگر ما بخواهیم راجع به فلسفه دروغ سخن بگوییم خیلی عمیق تر از اینها بتوانیم صحبت کنیم. چون اولا دروغ یک مسئله ضداخلاقی و اولین و بزرگ ترین گناه محسوب می شود و این حساسیت پرداختن به آن را بالا می برد. ولی می بینیم وقتی درچهارچوب یک نمایش سیاه بازی قرار می گیرد چگونه به صورت ساده و عامه فهم درآمده است . پرداختن به این مسئله می تواند به صورت یک پیام غیرمستقیم و با رعایت انبساط خاطر خاص، این نمایش های کمدی را شکل دهد. اینجا به نظر می توان به رویکرد جدید نویسنده کار هم اشاره داشت و آن توجه به حکمت موجود در یک کار کمدی است که به شکل حفظ سنت های تاریخی نمایش ایرانی؛ توجه به حفظ شخصیت تماشاگر و هنرمند و سرآخر بکاربردن ظرافت های تکنیکی در کار است که حکمت را به عنوان خمیرمایه اصلی کار به عنوان پیام اخلاقی غیرمستقیم در آن گنجانیده است. حتی در معرفی حاکم و ندیم و نعیم به عنوان صاحب منصب نکاتی انسانی را مورد توجه قرار می دهد و از آن رفتارها به مثابه تجربه و اشتباه و طمع آن افراد یاد می کند.

● ... و اما سرانجام سلیم

بعد از سیاه بازان بزرگی مثل سعدی افشار ، ما با یک استعداد خاص در این زمینه طرف هستیم آن هم کسی نیست جز سیاه باز جوان و ژرف استعداد که به نام سلیم در نمایش ها نقش آفرینی می کند. این استعداد جوان با چهره با نمک و همیشه متبسم خویش واقعا باید گفت در طی چند سال اخیر با پشتکار و سعی و تلاش و خلاقیت فراوان به تسلطی در این کار رسیده که الحق والانصاف باید به او و مربیانش آفرین گفت؛ چیزی که هست نحوه درک درست و عمیق وی از نقشی است که می خواهد بیافریند؛ وی درک درستی از نقش سیاه دارد و همین او را کمک می کند که ارتباط انسانی با آن برقرار کرده و نقشش را دلنشین تر بازی کند و رویکرد وی به مبتذلات نباشد. شاید اگر سیاه باز این ارتباط انسانی را هرچه بیشتر تقویت نماید بتوان به احیای نمایش سیاه بازی امیدوارتر شد. به هر حال نمایش «شهرآشوب» تجربه ای است که می توان از آن به عنوان یک کار تثبیت شده و دارای اشکالات کم نام برد که می تواند راه را به سوی تکامل سیاه بازی برای هنرمندان تجربه گر هموار نماید.

علی اکبر باقری ارومی