یکشنبه, ۱۶ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 5 May, 2024
مجله ویستا

تأثیر نقّاشی ایران بر نقّاشی چین


تأثیر نقّاشی ایران بر نقّاشی چین

در مینیاتور ایرانی هنرمند هیچگاه تابع طبیعت نیست بلكه گوشش او درخلق و القای هرچه بیشتر زیبائی و تفهیم آن چیزی است كه نقاش خود می اندیشد یا تصور میكند كه بیننده اثر او آرزوی دیدار آن را دارد

بیان و توصیف هنر كاری بس مشكل است و بهترین راه را برای شناخت هنر تعریف و شناخت هنرمند یعنی دارنده و صاحب هنر دانسته‌اند. میگوینده هنرمند كسی است كه از مردم عادی احساس بیشتردارد و در برابر نمودها حساس‌تر است و یا قدرت دریافت و درك قوی‌تر دارد بطور مثال میتوان گفت كه بسیاری از مردم دربرابر غم و عشق و هجر احساسی ژرف و عمیق دارند اما توان و نیرو و قدرت آن‌را ندارد كه منعكس كننده این احساس عمیق خود باشند، اما هنرمند كسی است كه میتواند این احساس دردانگیز را وسیله نقاشی یا سرودن قطعه‌ای موزون یا نوشتن نثری دلپذیر یا ساختن پرده‌ای در موسیقی توصیف و نشان دهد آن چنانكه دیگران را براین غم و درد خود آگاه سازد.

هنرمندان برای بیان احساس خود وسائلی ساخته‌اند و درحقیقت زبانی خاص ایجاد كرده‌اند كه بیشتر جنبه ابهام و اشاره دارد، مثلاً برای بیان تأثیر از پیری و مرگ، خزان و زمستان و برگ‌ریزان را نشانه و نمودار آن دانسته‌اند. زبان هنر بطور كلی زبانی است محسوس و ساده، بیانی است از معانی مجرد و كلی بدور، زبانی است كه همه از درك و دریافت آن یكسان برخوردار توانند بود حتی، كودكان و مردم بدوی نیز از فهم آن عاجز نیستند. بگمان من زبان هنر، زبانی است كه به نیایش خداوند و آفرینش می‌پردازد، زبان هنر بیان‌كننده جمال و زیبائی است زیرا تلاش بشر برای دریافت و درك زیبائی و جمال پیروی كردن از خواسته و خواهش درونی اوست كه برای پی‌بردن بمقام الوهیت درنهادش بودیعت گذاشته شده است.

درنهاد بشر عشق بزیبائی با هستی او عجین شده و خمیر مایه وجود اورا تكوین كرده است. من زیبائی را هنر و هنر را در زیبائی می‌بینم. در واقع ترجمان هنر زیبائی است و هنر آن چیزی است كه بما حقیقت و زیبائی را عرضه میدارد و نشان میدهد و برای همین است كه عموم را تصور بر آنست كه مظهر و جلوه‌ای از زیبائی به‌بینند و این درست درهمان پنداری است كه نقاشان و پیكرنگاران دوره گذشته داشته‌‌اند، هنر یعنی عشق و عشق یعنی هنر درواقع عشق است كه هنررا پدید می‌آورد و سپس هنر است كه بیان كننده عشق است.

هنر زبان عشق است و عشق خود جوهر هنر است، عشق ورزیدن خود هنری است خواجه حافظ این نكته را چنین فاش میكند:

ناصحم گفت كه‌جزغم چه هنردارد عشق

گفتم ای خواجه عاقل هنری بهتر ازاین

بیان هنر به زبان هنر مقدور است. برای دریافت این حقیقت شایسته است به گفته بزرگترین هنرمند و هنرور ایران یعنی مولانا جلال‌الدین محمد بلخی رومی توسل جوئیم كه میفرماید:

هرچه گویم عشق را شرح و بیــان

چون به عشق آیم خجل گردم ازآن

گرچه تفسیر زمان روشنگر اســت

لیك عشق بی‌زبان روشن‌تر اســت

عقل در شرحش‌چوخر‌درگل‌بخفت

شرح عشق‌وعاشقی هم‌عشق گفت

آفتــاب آمــد دلیــــل آفتـــاب

گر دلیلت باید از وی رخ متـــاب

ای لقای تـو جواب‌هــر سئــوال

مشگل از تو حل شود بی قیل‌و‌‌قال

ترجمان هرچه مارا در دل اســـت

دستگیر هر كه پایش درگـل است

علت عاشق ز علت‌ها جداســت

عشـق اسطرلاب اســـرا خداست

عاشقی گرزین و گرزان سراسـت

عاقبـت مارا بدان شد رهبــر است

چون غرض آمد هنر پوشیده شــد

صـد حجاب ازدل بسوی دیده شد

آری درهنر نباید غرض باشد بدین معنی كه هنر را بایست بخاطر نفس خود هنر خواست و جوبا شد نه آنك هنر را بخاطر برآوردن امیال مادی و بازاری و سوداگری بخواهیم، اگر دركارهای هنری قصد و نظر مادی و سوداگری و منفعت طلبی پیش آید هنر بازاری میشود و بفرموده مولانا حجاب سودجوئی دیده حقیقت‌نگر و هنرآفرین هنرمند را مانع از دید و لقا خواهد شد و درچنین صورتی هنر به نابودی و مرگ دچار میشود و هنرمند از تجلی و ظهور معنوی عاجز و درمانده میگردد زیرا چنانكه گفتیم هنر عشق است و عشق با سوداگری فاصله دارد، آری عشق اسطرلاب اسرار خداست، هنر یعنی زیبائی و جمال، و میدانیم كه جمال و كمال مطلق ذات لایزال و ازلی وابدی آفریدگار است و پی‌جویان زیبائی و جما خداشناسان و عاشقان خدا و آفرینش هستی هستند كه با زبان هنر به پرستش زیبائی و جمال می‌پردازند چنانكه گفته شد. بیان و وصف هنر خود زبانی و بیانی خاص میخواهد و بگفته دیگر.

یك دهان خواهد به پهنای فلك

تا بگوید وصف آن رشگ ملك

ور دهان یابم چنان ور چنیـــن

تنگ آید در فغان این حنیـــن

این قدر هم گر بگویم این سند

شیشه دل از ضعیفی بشكنـــد

هنروارن هنگامیكه بمرحله هنرمندی میرسند بایشان اشراق هنری دست مبدهد و اشراق هنری درطی طریق هنر مرحله‌ایست كه هنرآفرین را به ابداع و خلق و آفرینش وامیدارد و برای هنرمند اشراق هنری بمراتب بالاتر و برتر از كیفیت‌های اخلاقی و معنوی و امور بی‌حاصل روزمره دنیوی است.

بیش ازاین درباره بیان و شرح هنر زبان و بیان این ناچیز قاصر و عاجز است و همین اندازه بسنده میكنم كه:

بشر از دوران بسیار دور با نقش آفرینی به بیان و احساس و آرزوهای قلبی و درونی خود پرداخته و با خلق زیبائی‌ها از طریق نقاشی و پیكرنگاری با این زبان به نیایش خالق و آفریدگار قیام و اقدام كرده است.-

پس ازاین مقدمه بجاست برای دریافت تاریخ پیدایش نقاشی درایران هرچند موجز و مختصر مطالبی دراین زمینه بیاورد.

متأسفانه دراثر عدم تحقیق و اطلاع چنین پنداشته‌اند كه ایرانیان نقاشی را از چینیان آموخته‌اند و نقاشی از چین بایران آمده است این پندار اشتباه و غلط موجب گردیده كه نظرات دور از حقیقتی درباره نقاشی ایرانی ابراز و اظهار شود.

با كشف غارهای نقاشی شده درایران مانند غار میرمیلاس تاریخ نقاشی در سرزمین ایران به دورترین ادوار تاریخ زندگی بشر به عقب برده میشود اگر تاریخ نقاشی درایران كهن‌تر از تاریخ نقاشی در اسپانیا و فرانسه نباشد مسلماً ازآنها تازه‌تر نیست. اسنادی دردست داریم كه نشان میدهد نقاشی های غنائی رنگین دیواری از دوران هخامنشیان در ایران رایج بوده است. دراین كتاب به نقل از یك اثر قدیمی متذكر است كه خارس می‌تی‌لنی كه رئیس تشریفات اسكندر در دربار ایران بوده گفته است: درزمان هخامنشیان درایران منظومه ای عاشقانه رواج داشته بمان (رزیا) و (اودا) كه تلفظ یونانی آن میشود زریادرس و اوداتیس، این اثر یك داستان عاشقانه منظوم بوده است و درآن از دو قهرمان زریا و اودا كه یكدیگر را درخواب می‌بینند و دلباخته هم میشوند یاد شده كه پس از بیداری به جستجوی یكدیگر می‌پردازند خارس می‌تی‌لنی گفته است: داستان این دلدادگی و عشق درایران شهرتی فراوان دارد و مردم با رغبت و علاقه فراوان آن‌را می‌خوانند و درمعابد و كاخهای بزرگان بر دیوارها نقش‌هائی ازاین داستان نقاشی كرده‌اند.

بنابراین طبق این نوشته و سند كه از بیگانگان است از دوران هخامنشی ایرانیان داستانهائی غنائی و عاشقانه را بر دیوار كاخ‌ها و یا خانه‌های خود نقاشی میكرده‌اند و با بدست آمدن چند قطعه نقاشی رنگین دیواری دوران هخامنشی پیداست كه نقاشی‌های دیواری آن دوران همه رنگین بوده و درآثار ادبی پس از اسلام نیز به نقل از تاریخ دوران‌باستان منعكس است كه در كتابهای دوران ساسانی داستانهای پهلوانی و حماسی را نیز دركتابها نقاشی میكرده‌اند. منجنیك ترمذی میگوید:

به شاهنامه برارهیات تو نقش كنند

زشاهنامه بمیدان‌رود به جنگ فراز

زهیبت تو عدو نقش شاهنامه شود

كازونه‌مرد‌بكارآیدو‌‌‌‌‌‌نه‌‌‌‌‌‌‌‌اسب ونه‌ساز

و یا دیگری گفته است:

بر ایوان‌ها نقش بیژن هنــوز

بزندان افراسیاب اندر است

و در مقدمه شاهنامه ابومنصوری نیز ازاین روش ایرانیان در نقاشی یاد شده است.

ایرانیان در نقاشی مینیاتور كه این نام فرانسوی و مختصر شده از مینی‌موم ناتورال یعنی طبیعت درنهایت كوچكی و ظرافت است، خود مبتكر و بنیان‌‌گذار بوده‌اند و این‌گونه نقاشی از دوران باستان درایران ریشه و مایه و پایه گرفته بوده و همین نقاشی چنانكه خواهیم گفت ازایران به چین رفته و سپس از چین بار دیگر بایران بازگشته است.

در دوران باستان حكاكی‌های ظریفی كه در روی سیلندرها یعنی مهره‌های استوانه‌ای و مهرها و نشان‌ها حكاكی شده بهترین و اصیل‌ترین و زیباترین نقاشی مینیاتور است. هیچ‌یك از ملل باستانی درحكاكی كه پایه و اساس نقاشی دارد بگواهی پروفسور پوپ همانند نقاشان و حكاكان ایران نتوانسته‌اند هنرمندی خودرا بنمایش آورند.

هنر حكاكی ایرانیان بخصوص در دوران هخامنشیان در روی مهرهای استوانه‌ای و نگین‌ها اعجاب‌انگیز و شگفتی‌آور است، حكاكی مهرهای استوانه‌ای و نشان‌ها از زیباترین مینیاتورهای ایران دوران باستان بشمار میروند.

بطرویكه اسناد و مدارك مكتوب نشان میدهد و تاریخ چین نیز حاكی است نقاشی از ایران به چین رفته است و بعید نیست كه این هنر درچین مانند هنر دیگری كه از ملتی به ملت دیگر منتقل میگردد و تا اندازه‌ای تحت تأثیر خصوصیات روحی و سنتی آن ملت قرار می‌گیرد- تا حدی رنگ چینی بخود گرفته باشد لیكن پایه و اساس و اسلوب هم‌چنان ایرانی باقی مانده است.

دانشمند شهیر چینی سه‌ئی چی شی‌مومیز عقیده دارد رواج قم‌مو در چین همزمان است با هنگامیكه ساختن ظروف منقوش سفالی از ایران به چین رفته است.

همین دانشمند معتقد است كه در قرن پنجم پیش از میلاد یعنی در اوان فرمانروائی هخامنشی نقاشی ایرانی كه صحنه‌های شكار را نشان میداده از ایران به چین رفته و مورد تقلید قرار گرفته و نقاشی چین از روی این نقاشی‌ها بوجود آمده است.

پاورقی

* سخنرانی نویسنده بمناسبت هفته مینیاتور ایران درگالری سولیوان

ركن‌الدین همایونفرخ


شما در حال مطالعه صفحه 1 از یک مقاله 2 صفحه ای هستید. لطفا صفحات دیگر این مقاله را نیز مطالعه فرمایید.