پنجشنبه, ۱۳ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 2 May, 2024


مجله ویستا

از کوفه تا شام


از کوفه تا شام

هنگامی که اهل بیت امام حسین علیه السلام را اسیروار و بی رحمانه به کوفه آوردند, مردم کوفه همین طور به آنها نگاه می کنند

هنگامی که اهل بیت امام حسین علیه‌السلام را اسیروار و بی‌رحمانه به کوفه آوردند، مردم کوفه همین طور به آنها نگاه می‌کنند.

چه اسیرداری بی‌رحمانه‌تر از این که حق گریه ندارند. روبندهای زنان از آنان گرفته شده و سر مولایشان امام حسین علیه‌السلام به همراه آنان در بالای نیزه در حرکت است.

تنها زنی از کوفیان وقتی متوجه می‌شود که این اسیران آل محمد علیهم‌السلام هستند، برایشان لباس و روبند فراهم می‌کند. زنان و مردان کوفه به حال اسیران آل محمد گریه می‌کنند. حضرت علی بن الحسین علیه‌السلام می‌فرماید شما بر ما گریه می‌کنید پس جز کوفیان چه کسی بوده که خاندان و یاران ما را کشته است؟

حضرت زینب اشاره‌ای فرمود تا این که مردم ساکت شدند و شروع به سخنرانی کردند که قسمت‌هایی از آن از این قرار است: «ای اهل کوفه ای اهل لاف زدن و پیمان گسستن و عقب کشیدن... آری به خدا باید گریه کنید زیرا شما را همان گریه شایسته است؛ پر بگریید و کم بخندید که چنان آلوده ننگ و گرفتار رسوایی آن هستید که هرگز نتوانید آن را شست... چگونه خون زاده نبوت و معدن رسالت از خود بزدایید که سید جوانان اهل بهشت و ستاد نبرد و پناهگاه جمع شما بود، برای شما جایگاه آرامش و سازش بود، درد شما را درمان می‌کرد و از پیشامدهای بد شما را نگهداری می‌کرد، در ستیزه‌جویی با هم به او مراجعه می‌کردید، منطق درست شما به او تکیه داشت و او چراغ راه شما بود... وای بر شما؛ می‌دانید چه جگرگوشه‌ای از محمد صلی‌الله علیه وآله پاره کردید؟ و چه پیمانی از او شکستید؟ و چه خاندان گرامی از او به بازار آوردید؟ و چه پرده حرمتی از او دریدید؟ و چه خونی از او ریختید...؟

«ترجمه نفس المهموم، شیخ عباس قمی، انتشارات مسجد مقدس جمکران ص ۳۵۶-۳۵۵

علی بن الحسین علیه‌السلام نیز در سرزنش از مردم کوفه سخنرانی می‌کند و می‌فرماید که پدرم حسین بن علی علیه‌السلام را بدون داشتن جرم و گناه سر بریدید و من پسر کسی هستم که او را گروهی و دسته‌جمعی کشتید و این افتخار برایم بس است. شما خود از پدرم دعوت کردید اما عهدتان را شکستید و با او جنگیدید و حال می‌خواهید چگونه به رسول خدا نگاه کنید آنگاه که به شما بگوید از امتم نیستید چون عترتم را کشتید.

«گفته شده که اهل کوفه خرما و نان و گردو به دست کودکانی که بر محمل اسیران بودند، می‌دادند؛ ام‌کلثوم فریاد زد: «ای اهل کوفه! صدقه بر ما حرام است» و آنها را از دست و دهان کودکان می‌گرفت و به زمین می‌انداخت.» ص ۳۶۵

«شیخ مفید گوید: سر حسین علیه‌السلام به کوفه رسید و فردای آن روز با اسیران وارد شد. ابن زیاد در کاخ حکومتی نشست و بار عام داد و سر مقدس را آورد و پیش خود نهاد و بر او نگاه می‌کرد و لبخند می‌زد و با چوبدستی به دندان‌های پیشین او می‌کوفت.» ص۳۶۷

در روایت است که ابن زیاد لعنئ‌الله علیه همین طور تا یک ساعت با چوبی بردندان‌های مبارک اباعبدالله می‌زد تا این که زید بن ارقم گفت چوبت را بردار به خدا قسم که من دو لب رسول خدا صلی الله علیه وآله را دیدم که بر این دندان‌ها بوسه می‌زد.

سپس بغضش ترکید و گریه کرد. ابن‌زیاد به او گفت اگر پیر و خرفت نبودی، گردنت را می‌زدم. سپس ابن ارقم از دارالاماره بیرون آمد و سخنی گفت که مردم می‌گفتند اگر ابن زیاد بشنود، او را می‌کشد.

زید بن ارقم به مردم می‌گفت: شما از امروز با کشتن پسر فاطمه سلام‌الله علیها خود را بنده ابن مرجانه قرار دادید. بنده کسی که خوبان و نیکان شما را می‌کشد و بدان شما را بنده خود قرار می‌دهد. شما خودتان تن به پستی و ذلت دادید.

مرگ بر کسی باد که تن به خواری می‌دهد. هنگامی که سر مبارک حضرت را به نزد ابن زیاد ملعون می‌برند، کاهن ابن زیاد به او می‌گوید بلند شو و پا بر دهان دشمن خود بگذار.

شیخ عباس قمی در اینجا دیگر نتوانسته مقتل این قسمت را بیاورد ولیکن اشاره می‌کند که همان طور که ابن زیاد در حال خوردن غذا بوده که سر اباعبدالله را می‌آورند.

وقتی که سر ابن زیاد را نیز برای مختار می‌آورند، ایشان نیز در حال غذا خوردن بودند؛ خدا را شکر می‌کنند و سپس با کفش خود به روی ابن زیاد می‌مالد و سپس به غلامش می‌گوید تا کفشش را بشوید چون توسط این کافر (ابن زیاد) نجس شده است. البته روایت‌ها درباره کشنده ابن زیاد مختلف است؛ در جایی گفته شده مردی از بکربن وائل به نام جابر یا جبیر و در جای دیگر آمده که ابراهیم بن اشتر کشنده او بوده است.

در هنگام ورود اهل بیت امام حسین علیه‌السلام به قصر، حضرت زینب سلام‌الله‌علیها به همراه کنیزان گرداگردش، در گوشه‌ای از کاخ می‌نشینند.

ابن زیاد تا سه بار می‌پرسد آن زن کیست؟ حضرت زینب سلام‌الله علیها جوابش نمی‌دهد تا این که یکی از کنیزان می‌گوید: این زینب است که زاده فاطمه سلام‌الله علیها و دختر رسول خدا صلی‌الله علیه وآله می‌باشد. ابن زیاد می‌گوید خدا را شکر که رسوا شدید و زینب سلام‌الله علیها فرمود: حمد خدا که ما را به پیغمبرش گرامی داشت و از پلیدی‌ها به نهایت پاکیزه کرد. همانا فاسق رسوا می‌شود و فاجر دروغ می‌گوید و او غیر از ما است والحمدلله. ابن زیاد گفت: خدا با خاندانت چه کرد؟ فرمود برای آنها شهادت را مقدر کرده بود و به آرامگاه خود رسیدند و خدای تعالی میان تو و آنها جمع کند و در برابر حضرت او با تو محاکمه و دادخواست کند.» همان، ص ۳۷۱-۳۷۲

ابن زیاد چنان خشمگین می‌شود که قصد کشتن حضرت زینب سلام الله علیها را می‌کند اما عمروبن حریث جلویش را می‌گیرد و می‌گوید او زن است بنابراین به سبب خطا و گناهش مؤاخذه نمی‌شود و پس از صحبت‌های علی بن الحسین علیه‌السلام که به ابن زیاد می فرماید: ما را از کشته شدن می‌ترسانی؟ و مگر نمی‌دانی که شهادت برای ما کرامت است؟ و... اهل بیت گرامی امام حسین علیه‌السلام را در خانه‌ای کنار مسجد بزرگ کوفه زندانی و به اسیری نگه می‌دارد. بعد از آن ابن زیاد‌، اهل بیت اباعبدالله را به همراه سر مبارک ایشان به شام فرستاد.