شنبه, ۲۵ اسفند, ۱۴۰۳ / 15 March, 2025
مجله ویستا

شکار روباه و از دست رفتن مخاطب!


شکار روباه و از دست رفتن مخاطب!

فیلم سینمایی “شکار روباه” دومین ساخته مجید جوانمرد با فیلمنامه ای از فتانه یعقوبی آن طور که باید در بیان موضوع موفق نبوده است چرا که برخلاف ذهنیت های اولیه، ساختن فیلم های جاسوسی، …

فیلم سینمایی “شکار روباه” دومین ساخته مجید جوانمرد با فیلمنامه ای از فتانه یعقوبی آن طور که باید در بیان موضوع موفق نبوده است چرا که برخلاف ذهنیت های اولیه، ساختن فیلم های جاسوسی، دشواری های خاص خود را دارد و هر فیلمسازی نمی تواند در این عرصه آثار قابل قبول خلق نماید. همچنان که می دانیم این نوع فیلم ها اگرچه در ظاهر در ژانر آثار پلیسی قرار می گیرند اما چون به تعبیر اهل فن، عامل محرک و پیش برنده ماجرا و دستمایه های دراماتیک این قبیل آثار موضوعات عموما سیاسی و نظامی است، طبیعتا قالب عمومی تری را در کنش های جاری به خود اختصاص می دهند.

فیلم داستان دو برادر به نام های علی و سهراب است که در زمینه انرژی اتمی فعالیت می کنند و به پیشرفت های چشمگیری رسیده اند و رژیم صهیونیستی با اعزام یک دختر جاسوس سعی دارد از یک سو حاصل تلاش و موفقیت های این پژوهشگران را به نفع خود مصادر نموده و از سوی دیگر به صنعت نوپای هسته ای کشور آسیب وارد نماید.

با مرور مختصر داستان در می یابیم که این ماجرا و محتوای قصه قابلیت های لازم برای تبدیل شدن به یک فیلم جاسوسی گیرا و جذاب را دارد اما افسوس که این ظرفیت و پتانسیل موجود آن طور که باید در مرحله ساخت فیلم به فعلیت نمی رسد.

مجید جوانمرد در فیلم نخست خود “شکار” علی رغم تازه کار بودن توانسته بود توانمندی های بسیاری از خود نشان دهد ولی در ادامه نتوانست آنچه را که با زحمت به دست آورده بود (جذب مخاطب و ...) را حفظ نماید.

نکته اول درباره این فیلم اینکه؛ فیلم در همان سکانس های اولیه موضع خود را در قطب بندی های شخصیتی و آدم های قصه آشکار می کند و به همین دلیل ساده، دیگر جای تعلیق چندانی برای درگیر نمودن مخاطب با ماجرای فیلم باقی نمی ماند. با این پیش درآمد می توان گفت “شکار روباه” نه در داستان پردازی و روایت موضوع دارای نقطه قوتی است و نه در نشان دادن و نمایش موقعیت های ترغیب کننده و مهیج تصویری، ضمن آنکه گل درشت بودن مضامین سیاسی هم ضربه مهلک دیگری است بر پیکره نحیف اثر.

این پذیرفتنی و طبیعی است که جنبه های ابزاری عشق و جنس مخالف در بین افراد جاسوس، در این قبیل فیلم ها از تمهیدات متداول، مرسوم و البته دم دستی سازندگان فیلم در این ژانر است، ولی نباید از یاد برد که همین موضوعات نیز باید سیر منطقی خود را در درام طی نمایند.

اینکه سهراب (یکی از دو برادر مورد نظر) با یک ملاقات چند دقیقه ای در کنفرانس علمی و بعد از آن تبادل چند صفحه اطلاعات علمی از طریق اینترنت و پس از آن همراهی کوتاه مدت دختر مورد نظر در سفر به اصفهان آن چنان دل و دین از دست می دهد که به رغم مخالفت علی (برادر بزرگتر) تصمیم به ازدواج با ورونیکا و رفتن به انگلستان می گیرد برای مخاطب چندان پذیرفتنی نیست. نکته دیگر اینکه هنگامی که در سکانس های پایانی ورونیکا با نقاب بر چهره مقابل اتومبیل علی می ایستد و با شلیک گلوله او را می زند نه تنها غافل گیر نمی شویم بلکه از خود می پرسیم او چرا زودتر از این اقدام به این کار نکرده بود؟! زیرا ماهیت او زودتر از اینها برای تماشاگر آشکار شده بود.

از طرف دیگر این فیلم نه تنها در نقل ماجرا که در نمایش جلوه های اکشن و تعقیب و گریز هم چیز دندان گیری ندارد. علاوه بر آن درگیری کاراکترهای قصه با یکدیگر، سقوط اتومبیل به ته دره و تیراندازی ها و انفجارهای مختلف، تماما بسیار ابتدایی کار شده و فاقد جذابیت های لازم برای تماشاگر است.

جالب آنکه حتی اشاره های ایدئولوژیک در جای جای فیلم به جای آنکه جنبه های مک گافینی یک اثر جاسوسی را پررنگ تر نماید در عمل به شعارهایی گل درشت در میانه یک درام پلیسی و جاسوسی بدل می شوند.

این ترفندها در همان اوایل فیلم که علی در حال گفتگو با کمالی در اتومبیل است خود را به رخ تماشاگر می کشند چون او کتابی را مقابل دوربین می گیرد که از آن به عنوان ضد صهیونیستی ترین کتاب یاد می شود و یا در صحنه ای دیگر نشان دادن همزمان قتل زن نویسنده با نمایش مردی که در غل و زنجیر است و ...

در این فیلم، بازیگرانی چون: دانیال حکیمی، فرهاد قائمیان، سام درخشانی، ملیسا مهربان و ... به ایفای نقش پرداخته اند.

و حرف آخر که نه تنها اثر تازه جوانمرد بلکه فیلم هایی چون “الماس۳۳ ” ساخته داریوش مهرجویی و “پرنده هاوانا” ساخته علیرضا رئیسیان که در ژانر جاسوسی ساخته شده اند به دلیل ساده انگاری هایی که بحث آن از نظر گذشت در جذب مخاطب چندان موفق نبوده اند. به امید روزهای بهتر برای این ژانر کم اثر در سینمای ایران.

محمد عمرانی