شنبه, ۶ بهمن, ۱۴۰۳ / 25 January, 2025
سنت در دنیای مدرن
آقای عبادیان ضمن اشاره به برخی ویژگیهای سنت از قبیل جهتدهندگی آن به رفتارها و بینشها، معقولیت آن و تأثیر آن بر فرهنگ و تأثرش از آن به رابطه سنت و مدرنیته اشاره میکند و مدرنیته را فاقد سنت میداند. سنت به عنوان امری مربوط به گذشته، باید در خدمت پیشرفت قرار گیرد و حوزه را با آن منطبق نماید. وی به نظریه آسیب اخلاقی در دوران مدرنتیه اعتقادی ندارد و سرانجام مشکلات جامعه ایران را ناشی از تقدیس سنت و اصرار بر حفظ آن میداند.
● مقدمه
سنت، حافظه یک قوم است. آداب و رسوم و عرف اجتماعی را نیز تحت سنت گردآوردهاند. سنت بر زیستهها و تجربههای گذشته است. سنت در اذهان نسلها رسوب میکند و آگاهانه یا ناآگاهانه به ارث میرسد. سنت به نوعی تنظیم کننده رفتار، رویکرد، دید و یا حتی نگرش به جهان هستی است. سنت با بیسنتی آغاز میشود. آنچه سنت میشود، در اساس خودش سنت نیست.
فرهنگ یک مقوله اجتماعی است و در بستر سنت است. میتوان گفت که سنت و فرهنگ تأثیر و تأثر متقابل دارند؛ اما فرهنگ تحت تأثیر یک سلسله عوامل در تغییر و تحول است. عنصر ثباتدار فرهنگ، سنت است. اگر فرهنگ را عامل متحول در زندگی یک قوم یا یک گروه تلقی کنیم، سنت مصالح آن است.
در سنت نوعی معقولیت هست؛ اما معقولیت غیر از عقلانیت است. معقول بودن نوعی تمکین کردن است. هرچیزی به گمانی معقول است، ولی هر چیزی عقلانی نیست؛ یعنی نمیشود برای آن تعقل، زمان و مکان قائل شد.
مشخصه اصلی مدرنیته نقد سنت است. به قول پوپر، ابطال دائم سنت معادل مدرنیته است. فلاسفه دو دستهاند: برخی سنتشکن هستند؛ مثل افلاطون و سقراط و دکارت و کانت. دسته دیگر، از سنتها فلسفه استنتاج میکنند؛ مثل ارسطو. وی کهنه را در خدمت نو درمیآورد. یکی از ویژگیهای هگل نیز همین است. هگل را نمیتوانید سنتی بدانید؛ مدرن است، هرچند جزء فیلسوفان مدرنیته محسوب نمیشود.
علت وجودی مدرنیته تا زمانی بود که مانعی بر سر راه پیشرفت خود داشت. وقتی این موانع را از سر راه برداشت، خودش مانع خودش شد و در نتیجه باید یک رجعت مجددی به سنت میشد. ضروری مینمود که این شتابی که مدرنیته گرفته، متوقف شود. باید رجعتی به سنت یا به نحوی اتکای مجدد سنت میشد و در نتیجه پستمدرنیسم زاده شد. پسامدرنیستها به منابع تاریخی مراجعه میکنند؛ گاهی به نیچه، گاهی به عصر رنسانس، گاهی حتی به قرون وسطی. در اینجا عقل سرکوب شده است، اما نه هر عقلی؛ بلکه عقل دکارتی، عقل دینی و احتمالا عقل هگلی. اما عقل به مثابه قوه ادراک انسانی زیر سؤال نرفته است.
اگر سنت را امر گذشته بدانیم، آن امر گذشته باید در خدمت نو قرار گیرد. کهنه در خدمت نو و دیالکتیک این دو، سنتزی از این دو امر است. همانطور که جامعه انسانی متحول میشود و علوم پیش میرود، سنت هم باید خودش را تابع این پیشرفتها کند.
اینکه میگویید در دوران مدرن، اخلاق انسانی دچار بحران شده است، درست نیست. کانت از پایهگذاران اخلاق مدرن است. او میگوید آنچنان رفتار کن که انتظار داری دیگری با تو آنگونه رفتار کند. در نتیجه اخلاق انسانی دچار بحران نشده است. یک سلسله تصورات دینی، ماورایی و آرمانی از اخلاق طی تاریخ بوده که طبیعی هم بوده؛ اینها مسألهانگیز بودند و کارایی خودشان را از دست داده بودند. در هر مقطع و زمانی و در هر جامعهای، بنا به ضوابط آن جامعه یا هدفمندی قشر روشنفکر آن جامعه، رفتاری میبینید که میتوان اسم آن را اخلاق گذاشت؛ یعنی اخلاق به معنای روز کلمه، نه اخلاق به معنای دینی یا خدایی کلمه. اخلاق دینی، اخلاق بایستی است و مثل جمهوری افلاطون فقط میتواند ارضای فکری و فردی کند و نمیتواند عمل کند. این نوع اخلاق را همیشه در عالم فکر و رؤیا خواهید داشت، نه در زندگی و اینکه میگویند آن اصل کانتی جهانشمول است و در همه فرهنگها و سنتها وجود داشته، درست نیست. آن اصل اصلا جهانشمول نبوده است.
در ایران، دستور دادن و امر و نهی کردن به صورت یک امر سنتی درآمده. در این چارچوب نمیتوان رابطه سنت و نوآوری را حفظ کرد. باید نوآوری بر سنت حاکم شود، نه برعکس. باید سنت را به علوم، پیشرفت و حرکت بسپارید. اما در اینجا سنت تقدیس میشود و به همگان توصیه میشود. در این صورت من حق دارم بگویم فرهنگ کنونی ما محافظهکارانه است و دست و فکر انسان را از عمل باز میدارد. امری در کنار گوش ما هزار و چهارصد سال است که دارد اجرا میشود. باید با آن برخورد کرد؛ آنچه را مثبت است از آن گرفت و آنچه را منفی است کنار گذاشت. ایران امروز نیازمند آن است که فرهنگ را با علوم و تمدن ترکیب کند تا بتواند راه خروجی از این بنبست پیدا کند.
● اشاره
۱) آقای عبادیان با روشی غیرعالمانه و غیرمستدل مشکلات ایران امروز را به سنت نسبت داده و از تقدیس سنت نالیدهاند. مگر ایران امروز ما چه اندازه سنتی است؟ ما اینک وارث سه فرهنگ ایرانی، اسلامی و غربی هستیم که هر کدام در ساختن وضع فرهنگ امروز ما سهمی دارند. ایشان به چه دلیل همه مشکلات را به بخشی از این فرهنگ نسبت میدهند، بدون آنکه سهم دیگر بخشها را در نظر آوردند؟ به علاوه بر آن بخش هم انگشت تهمت را نشانه میروند که نکته قوت این فرهنگ است. مراد ایشان از امری که هزار و چهارصد سال است در کنار گوش ما اجرا میشود، چیزی جز فرهنگ اسلامی نیست. به راستی آیا مشکلات ما از فرهنگ اسلامی است یا از دورافتادن از آن فرهنگ؟ اگر اخلاق اجتماعی یا اخلاق کاری ضعیف شده است، آیا به دلیل توصیههای اسلام به داشتن نظم اجتماعی و وجدان کاری است؟ به راستی ایشان از اخلاق دینی چه میدانند که آن را مانع حرکت رو به جلو ایرانی شمردهاند؟
۲) جای این سؤال وجود دارد که سهم روشنفکران مقلد غرب در آوردن صورت کاریکاتوری مدرنیته به جامعه ایرانی چه اندازه است. آنان از مدرنیته به جای روحیه تحقیق و پژوهش سخت تجربی، تقلیدی از علم را و بهجای روحیه آزادگی و مبارزه با انحراف، دینستیزی را آموختند و به جای پرداختن به مشکلات واقعی جامعه خویش، به برشمردن مشکلات وارداتی پرداختند و... نتیجه آن، نوعی مدرنیته نیمبند کاریکاتوری بود که نه تنها دردی از دردهای جامعه ایرانی را دوا نکرد، بلکه خود به یکی از مهمترین موانع پیشرفت جامعه بدل شد. اما جناب عبادیان اصلا به این مقولات نپرداختهاند و تنها مشکل ما را وجود «تکلیف» ، «تقدیس سنت» ، «اخلاق دینی» و مانند آن دانستهاند.
۳) آقای عبادیان میگویند: «باید نوآوری بر سنت حکم کند» ؛ اما چرا؟ آیا این سخن هیچ دلیلی جز تقدیس تجدد دارد؟ آیا پشتوانه این سخن، فرضیه اثبات ناشده پیشرفت و تکامل نیست؟ آیا هر نوی خوب است و هر کهنهای بد است؟ آیا آموزه «وجود خدا» چون قدیمی است بد است و آموزه «مرگ خدا» یا «نفی خدا از زندگی اجتماعی» چون جدید است خوب است؟!
۴) یک نکته خوب در سخن آقای عبادیان این است که میگویند باید در سنت نظر کرد و خوب و بد آن را از یکدیگر بازشناخت و سنتهای غلط را کنار گذاشت. اما این تنها یک روی سکه است. ای کاش ایشان با چشم دیگرشان نیز عیوب مدرنیته را میدیدند و نظر در آن و جداکردن سره از ناسره را در آن روا میداشتند و نیز میان سنت دینی و سنت غیردینی تفکیک میکردند و میگفتند سنتهای غیردینی که در لباس دین درآمدهاند یا در این لباس هم درنیامدهاند، حسابشان جدای از سنن دینی است. اگر چیزی شایسته تقدیس باشد، سنت دینی است که از منشأ الوهی برخوردار است؛ اما سنن غیردینی چنین شایستگیای را ندارند.
۵) اشکال دیگر این است که آقای عبادیان مدرنیته را دارای روح اخلاقی مخصوص به خود میداند و در آن هیچ بحران اخلاقی مشاهده نمیکند. بحران اخلاقی غرب که اندیشمندان و مصلحان بزرگ امروز آنجا را که به فکر انداخته و بسیار از آن نالیدهاند، چیزی نیست که فهم و درک آن به سادگی میسر نباشد.
۶) آن اصل اخلاقیای که ایشان آن را مخصوص مدرنیته میدانند و منشأ آن را اخلاق کانت برمیشمارند، برخلاف نظر ایشان، جهانشمولترین اصل اخلاقی است که در تمام فرهنگها از قدیمالایام وجود داشته است و کانت آن را ابداع نکرده است. «قاعده زرین» عیسوی، «قاعده سیمین» کنفوسیوس، وجود همین قاعدهها در اسلام در بیانات مختلف پیامبران و امامان معصوم، از جمله در جایجای نهجالبلاغه (مثلا نامه۳۱ به امام حسن مجتبی
۷)، وجود همین قاعدهها در آیین هندو و... دلیل مدعای ماست و اندک آشنایی با اخلاق ادیان بزرگ جهان، این نکته را مکشوف میدارد که قاعده زرین «آنچه برای خود میخواهی، برای دیگران نیز بخواه» یا صورت سلبی آن (قاعده سیمین): «آنچه برای خود نمیپسندی، برای دیگران مپسند» ، فراگیرترین قانون اخلاقی است و هیچ نظام اخلاقی منسجمی از آن خالی نیست.
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست