یکشنبه, ۵ اسفند, ۱۴۰۳ / 23 February, 2025
مجله ویستا

چه كسی بیشترین سود را می برد


چه كسی بیشترین سود را می برد

اگرچه انقلاب در عرصه ارتباطات و در رأس آن تلویزیون, كامپیوتر و اینترنت منافعی را برای عموم داشته است, اما بررسی ابعاد این پدیده ها بیانگر آن است كه چه كسانی بیش از دیگران از منافع این انقلاب رسانه ای سود می برند

●چكیده:

اگرچه انقلاب در عرصه ارتباطات و در رأس آن تلویزیون، كامپیوتر و اینترنت منافعی را برای عموم داشته است، اما بررسی ابعاد این پدیده‌ها بیانگر آن است كه چه كسانی بیش از دیگران از منافع این انقلاب رسانه‌ای سود می‌برند. مسلم است كه در سایه گسترش این انقلاب، قدرت شركت‌های رسانه‌ای فراملی بیش از پیش افزایش می‌یابد و تنوع فرهنگی، اجتماعی و معنوی در عرصه جهانی بیش از پیش كاهش می‌یابد.

هدف غایی جهانی‌سازی اقتصادی آن است كه هر نقطه‌ای از جهان تقریباًً حال و هوایی یكسان داشته باشد. تفاوتی نمی‌كند، خواه آروپا و آمریكا باشد یا نقطه‌ای دور افتاده در آسیا و آمریكای جنوبی. هدف آن است كه همه كشورها به یك شكل توسعه یابند، همه یك نوع غذای حاضری بخورند؛ فیلم یكسانی ببینند؛ موسیقی یكسانی بشنوند، شلوارهای جین و كفش‌های مشابه بپوشند؛ اتومبیل‌هایی همانند هم داشته باشند، چشم‌انداز شهرها به یك گونه باشد و بالاخره ارزش‌های فردی، فرهنگی و معنوی یكسانی داشته باشند.

چنین الگویی است كه می‌تواند نیازهای بازاریابی شركت‌های جهانی را تأمین كند. تنوع خواه از جنس فرهنگ، سیاست و یا محیط زیست باشد، تهدیدی مستقیم و آشكار علیه اهداف این گونه شركت‌ها محسوب می‌شود.

توافق‌نامه‌ها و فعالیت سازمان‌های مرتبط با تجارت آزاد همچون سازمان تجارت جهانی، سازمان تجارت آزاد آمریكای شمالی (نفتا) و در آینده‌ای نزدیك، معاهده تجارت آزاد آمریكا، دستورهایی خاص برای خلق و اعمال قوانین مورد نظر و سرعت بخشیدن به همگون‌سازی جهانی است.

یكپارچگی اقتصادی كشورها، جوامع را واردار می‌سازد تا قوانین و معیارهای ساختهٔ دست شركت‌ها را بپذیرند؛ قوانینی كه در راستای منافع سازندگانش می‌باشد. به علاوه، اینگونه قوانین، هر كشوری را از وضع و اعمال هرگونه قانونی كه با هدف حفاظت از منافع محلی و ملی، معیشت جامعه، فرهنگ‌های محلی، حقوق كار محلی و معیارهای سلامتی تنظیم می‌نمایند، باز می‌دارد.

در چنین طرح مستبدانه‌ای، هدف، تغییر چشم‌اندازهای داخلی و از نو طراحی كرد حقوق انسانی، افكار، اندیشه‌ها، ارزش‌ها، رفتار و امیال انسانی و نیز خلق افرادی كه یك فرهنگ می‌باشد. اندیشه موردنظر طراحان این طرح آن است تا افكار و ارزش‌هایمان با نظام‌ها و تكنولوژی‌ها پیرامونی مطابقت و همراهی داشته باشد.

امروزه این همگون‌سازی داخلی به مدد نظام ارتباطات جهانی یعنی به كمك تلویزیون، تبلیغات، كامپیوترها، اینترنت و تجارت الكترونیكی در حال شكل‌گیری است. البته در این فهرست می‌توان یقیناً به فیلم، برنامه‌های رادیویی. صنعت موسیقی و صد البته به نظام آموزشی كه به نحوی فزاینده در حال ادغام با تكنولوژی است، اشاره نمود. این‌ها ابزار و امكاناتی هستند كه مستقیماً در ذهن مردم سراسرجهان وارد می‌شوند و در ذهن آن‌ها اندیشه‌ها، طرح‌ها، انگاره‌ها و تصاویری شكل می‌دهند و بدین وسیله، چارچوبی واحد را خلق می‌كنند كه براساس آن، مردم چگونه در این شرایط زندگی ­كنند. در این گذر است كه روند همگون‌سازی و كالاسازی اندیشه‌ها مستقیماً در اذهان همه جهانیان نقش می‌بندد.

نتیجهٔ این روند، شكل‌گیری چشم‌انداز ذهنی همگونی است كه با نمادهای دنیای جدید یعنی امتیازات انحصاری، بزرگ‌راه‌ها، مترو، ساختمان‌های سر به فلك كشیده و حیات جسمانی­ای كه اسیر سرعت جهان خارج شده، همراه و همگام می­باشد. بی­شك تلویزیون كارآمدترین رسانه­ای است كه تاكنون با هدف خلق یك هوشیاری جهانی در چارچوب همگون شدن ارزش­های تبیین شده از سوی شركت­های فراملی عمل كرده است.

در اینجا بهتر است اشاره­ای به برخی آمارهای تكان دهنده از ایالات متحده داشته باشیم؛ آمارهایی كه بیانگر تأثیر و میزان اثرگذاری این رسانه یعنی تلویزیون است. در ایالات متحده د در ۵/۹۹% منازل تلویزیون وجود دارد و ۹۵% همه روزه شاهد برنامه­های آن هستند و میانگین تماشای آن هم حدود هشت ساعت است. میزان متوسط تماشای تلویزیون در بین بزرگسالان بیش از چهار ساعت و در بین كودكان هشت تا سیزده سال، حدود چهار ساعت در روز است. این میزان در بین كودكان دو تا چهار سال هم چیزی حدود سه ساعت است و همهٔ این آمار، بدون احتساب تماشای آن در ساعات مدرسه است.

این­ها آمارهایی شگفت­آور و البته قابل تأمّل است این بدین معناست كه تقریباً نیمی از جمعیت این كشور، روزانه بیش از چهار ساعت تلویزیون تماشا می­كنند و به عبارت دیگر، به این معناست كه جدای از خواب، مدرسه و كار، این تلویزیون است كه بیشترین وقت مردم جامعه را به خود اختصاص داده است. امروزه تلویزیون در ایالات متحده مهم­ترین ابزاری محسوب می­شود كه مردم را مجذوب خود ساخته و به جایگزینی برای زندگی اجتماعی و خانوادگی و به عبارت دیگر به جانشینی برای فرهنگ تبدیل شده است. اساساً نسل ما نخستین نسلی است كه حیات خود را به دستان تلویزیون سپرده است و ارتباط مستقیم خود با مردم و طبیعت را به ارتباط با تصاویر بازسازی شده، تدوین شده و شبیه­سازی شده سپرده است. بی­شك تلویزیون همان «حقیقت مجازی» اصلی است.

این شرایط امكانی برای شكل دادن نوعی كنترل مستبدانه یعنی كنترلی كه در آن جمعیتی اندك با جمعیتی بسیار صحبت می­كند، فراهم آورده است. به فرض اگر انسان­شناسی از كهكشانی دیگر به سراغ زمینیان بیاید، احتمالاً نتیجه مشاهداتش به این نحو خواهد بود: «همگی شب­ها در اتاق­هایی تاریك به صفحه­ای نورانی خیره می­شوند. چشمانشان ثابت است و هیچ اندیشه­ای ندارند. مغزهایشان منفعل است و تصاویری از هزاران مایل آن طرف­تر به آن تزریق می­شود؛ تصاویری كه توسط عده­ای اندك تهیه و تدارك دیده می­شود؛ تصاویر خمیردندان، اتومبیل، اسلحه و مردمی كه با لباس­های شنا دنبال یكدیگر می­كنند. همه این­ها بیانگر آن است كه نوعی تجربه غیر عادی درصدد كنترل اذهان است.» البته دقیقاً هم همین­گونه است.

در ایالات متحده به طور متوسط هر فرد سالانه ۲۲ هزار آگهی تبلیغاتی می­بیند یعنی ۲۲ هزار بار با نوعی تصویر تهاجم­آمیز كه یك چیز را القا می­كند، روبه­رو می­شود. یكی از نوعی خمیردندان می­گوید و دیگری از اتومبیل خاصی صحبت می­كند اما هدف همه این پیام­ها یكی است و آن هم این كه، مردم به زندگی به مثابه جریان بی­وقفه از ارضای كالاها بنگرند. چیزی بخرید! كاری انجام دهید! این كالاها همان حیات شما هستند و این پیامی است كه در سراسر جهان یكسان است. بررسی­های اخیر من نشان می­دهد كه حدود ۸۰% مردم جهان دارای تلویزیون هستند و اكثر جوامع صنعتی اعلام می­دارند كه همان عادات آمریكایی در كشورهایشان در حال دنبال شدن است.

در حال حاضر در كانادا، بریتانیا، فرانسه، آلمان، ایتالیا، روسیه، یونان، لهستان و بسیاری دیگر از كشورهای اروپایی و آمریكای جنوبی، مردم به طور متوسط سه یا چهار ساعت تلویزیون تماشا می­كنند و حتی در ژاپن و مكزیك این رقم فراتر از ما رفته است. در بسیاری از نقاط جهان، برنامه­ها عمدتاً آمریكایی و حجم اندكی تولید داخل است.

حتی امروزه در مناطق مختلف جهان كه حتی راه وجود ندارد، یعنی در جزایر كوچك گرمسیری، تونداراهای یخی شمالی و كلبه­های چوبی مناطق دور دست، شاهدیم كه همه شب مردم درمقابل تلویزیون می­نشینند و تصویر مردم دالاس را می­بینند كه یا در حال رانندگی هستند یا در كنار استخرها قدم می­زنند و یا این كه در حال خوردن مشروب هستند. در نظر آن­ها، زندگی مردم تگزاس، كالیفرنیا و نیویورك، آخرین دستاوردهای زندگی بشر است و فرهنگ محلی به رغم همه شور و نشاطش، فرهنگی عقب مانده و بی­ارزش تلقی می­شود.

هم­اكنون رفتارها و نظام­های ارزشی جای خود را به تلویزیون داده است. مردم در همه جا تصاویری را می­بینند كه ما در غرب مشاهده می­كنیم. از اتومبیل­های مختلف گرفته تا افسانه­های مو و عروسك­های باربی. به عبارت دیگر تلویزیون همه را شبیه یكدیگر می­سازد و بر آن است تا همه فرهنگ­ها را در قالب فرهنگ ما در بیاورد. آلدوس هاكسلی در «دنیای شگفت­انگیز جدید» خود روند شبیه­سازی داروها و مهندسی ژنتیك را به تصویر می­كشد. امروزه در كنار تحقق آن پیش­بینی­ها، شاهدیم كه تلویزیون هم شبیه­سازی زندگی و فرهنگ را دنبال می­كند.

جری ماندر


شما در حال مطالعه صفحه 1 از یک مقاله 2 صفحه ای هستید. لطفا صفحات دیگر این مقاله را نیز مطالعه فرمایید.