جمعه, ۱۴ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 3 May, 2024
مجله ویستا

کارکردهای دین در زندگی اجتماعی


کارکردهای دین در زندگی اجتماعی

نقش دین در بهبود روابط اجتماعی چیست

● نقش دین در بهبود روابط اجتماعی چیست؟

دین با پایه‌ریزی جامعه‏ای بر اساس مبانی ارزش‏های انسانی و معنوی، نقشی محوری و اساسی در ترسیم ساختارهای اجتماعی دارد. دین و مذهب در حوزة اجتماعی، به دنبال پی‌ریزی جامعه‏ای است که در آن، ارزش‏ها و اصول انسانی و معنوی حاکم باشند و این ارزش‏ها و اصول در روابط اجتماعی افراد از کوچک‌ترین واحد اجتماع، یعنی خانواده، تا سطح کلان جامعه، تبلور پیدا کنند. بدیهی است که برای تشکیل چنین جامعه‏ای، باید ساختاری متناسب با آن، ترسیم و پایه‌ریزی شود و به تعبیر دیگر، دین در کنار توجه به ابعاد فردی، جامعه‏ای را ترسیم می‏کند که در کنار تأمین نیازهای مادی انسان‌ها و افراد جامعه، به نیازهای معنوی آنان نیز توجه می‌شود و پیشرفت مادی و معنوی را برای افراد جامعه به ارمغان می‌آورد.

امام (ره) در وصیت‌نامه خویش در این باره نوشته است: «اسلام و حکومت اسلامی، پدیده‌ای الهی است که با به کار بستن آن، سعادت فرزندان خود را در دنیا و آخرت، به بالاترین درجه، تأمین می‏کند و قدرت آن را دارد که قلم سرخ بر ستم‌گری‏ها و چپاول‏ها و فسادها و تجاوزها بکشد و انسان‌ها را به کمال مطلوب خود برساند و مکتبی است که بر خلاف مکتب‏های غیرتوحیدی، در تمام شئون فردی و اجتماعی و فرهنگی و سیاسی و نظامی و اقتصادی، دخالت و نظارت دارد و از هیچ نکته، ولو بسیار ناچیز که در تربیت انسان و جامعه و پیشرفت مادی و معنوی نقش دارد، فرو گذار ننموده است و موانع و مشکلات سر راه تکامل را در اجتماع و فرد گوشزد نموده و به رفع آنها کوشیده است»۱.

بنابراین، مذهب و ادیان الهی، آثار و کارکردهای بسیار متعدد و سازنده‏ای در حوزة فردی و اجتماعی دارند و با توجه به گستردگی مصادیق آثار، خدمات و کارکردهای مثبت دین، تنها به نمونه‏هایی از این آثار و کارکردها می‏پردازیم.

● کارکردهای گوهر دین

فیلسوفان و محققانی که در زمینة کارکردهای دین، پژوهش نموده‌اند، دربارة حوزه‏ها و گسترة کارکردهای دین، دیدگاه‌های مختلفی دارند. گروهی کارکردها، آثار و فواید دین را در امور فردی یا خصوصی یا اخروی منحصر ساخته‌اند و عده‏ای خدمات و حسنات دین را به امور اجتماعی، عمومی و دنیوی نیز تعمیم داده‌اند. حق مطلب این است که دین و به ویژه دین اسلام، در گسترة وسیعی در ساحت‏های مختلف فردی و اجتماعی، دنیوی و اخروی، خصوصی و عمومی فواید خود را نشان داده است. در این قسمت، بدون ادعای انحصار گوهر دین، به اجمال به پاره‏ای از کارکردهای آن اشاره خواهیم داشت.

۱) پاسخ به احساس تنهایی

یکی از احساسات مشترک ما با سایر انسان‌ها، احساس تنهایی است. همة انسان‌ها از تنهایی رنج می‏برند. اگر اندکی در

دل و درون خود سیر و سفر کنیم، این احساس را در وجود خود خواهیم یافت; حتی ممکن است زمانی که در جمع به سر می‏بریم، باز احساس تنهایی کنیم. تنهایی در پنج ساحت مختلف زیر تصور می‌شود:

الف) تنهایی فیزیکی که به اقتضای زمان و مکان است; مثلاً هنگامی که در منزل یا کتاب‌خانه تنها باشیم، احساس تنهایی می‏کنیم. این تنهایی در همه جا، رنج آور نیست. برخی از انسان‌ها در حالت‏های ویژه‏ای، طالب تنهایی فیزیکی‌اند و از آن لذت نیز می‏برند.

ب) تنهایی اخلاقی یا تنهایی در معاشرت که شخص به جهت یک سلسله خصوصیت‏های روحی و ویژگی‏های رفتاری و خلق و خوی‏های روانی، از دیگران فاصله می‏گیرد یا دیگران او را طرد می‏کنند و شخص در معاشرت، احساس تنهایی می‏کند; مانند پیرمردها و پیرزن‏ها که اغلب بین آنها و جوانان به جهت ویژگی‌های روحی، خندق عمیقی فاصله است. این احساس تنهایی، رنج‌آور است; گرچه قابل تحمل نیز می‏باشد.

ج) تنهایی ادراکی و ذهنی یا تنهایی روحی که شخص احساس می‏کند دیگران اوضاع و احوال او را در نمی‏یابند و کسی او را فهم و درک نمی‏کند و گرچه با او حشر و نشر دارند، اما از حیث اجتماعی، رتبة والا و بالایی دارد و از حد متوسط مردم فاصله دارد و استعداد مردم، در درک وضعیت او، به فعلیت نرسیده است و به تعبیر تولستوی، این غم را به کجا باید برد که سخنش را بعد از او بفهمند؛ ولی اطرافیان او را در نیابند. چنین شخصی، احساس می‏کند که با امور درونی خود تنهاست. این نوع رنج تنهایی، با یافتن انسانی هم‌رتبة شخص تنها، قابل برطرف شدن است; ولی در هر صورت، قابل تحمل می‏باشد. تنهایی ذهنی و ادراکی در نوابغ، اولیای الهی و عارفان، بیشتر یافت می‏شود.

د) تنهایی عاطفی که شخص تنها به جهت عاطفة قوی و نگاه واقع‌بینانه به اطراف خود، احساس می‏کند که دیگران خالصانه او را دوست ندارند و احساس و احترام مردم نسبت به او، یا به مقتضای آداب و رسوم اجتماعی است و یا برای رفع نیازهای طرف مقابل. اگر از افراد چاپلوس و فریب‌کار که برای حفظ منافع ناحق خود به عرض ارادت‏های کاذب می‏پردازند بگذریم، حتی محبت فرزند نسبت به پدر و مادر، عشق والدین نسبت به فرزندان، علاقة معلم به شاگرد و رابطة عاطفی شاگرد به معلم، برای رفع نیازهای خودشان است; نیازهای مادی یا معنوی‌ای که با ارائه احساس و نشان دادن عاطفه، رفع می‏گردند.

ه) تنهایی مصیبتی؛ انسان‌ها وقتی در برابر مشکلات، مصایب و رنج‏ها قرار می‏گیرند و دیگران را نیز همانند خود در مقابل این شرور، رنجور مشاهده می‏کنند و احساس تنهایی و ناامنی می‏کنند; به گونه‏ای که گویا کسی توان حل این مصایب را ندارد. این امر، باعث می‏شود که نظام ارزشی از بین رفته، به دنبال آن، زندگی و حیات دنیوی، بی‌معنا گردد. ادیان با اعتراف به خداوند عالم، قادر، خیرخواه و عاشق مطلق، ساحت‏های مختلف احساس تنهایی را پاسخ می‏دهند; زیرا خداوندی که از درون ما با خبر است و به نیازهای ما آگاهی دارد، آن قدر به ما نزدیک است که از روان ناخودآگاه ما نیز باخبر است; «نَحْنُ أَقْرَبُ إِلَیْهِ مِنْ حَبْلِ الْوَرِیدِ»۲. خدا از من به من نزدیک‌تر است. او قادر مطلق و برآورندة نیازهای آدمیان است و عاشق مطلق و بی‌قید و شرط است. عشق او نیز از سنخ عشقِ دهندگی است؛ نه عشقِ گیرندگی; یعنی خداوندِ عاشق به معشوق نزدیک است؛ تا نیازهای معشوق را اولا و بالذات برای او برآورده سازد; بر خلاف سایر عشقها که از سنخ گیرندگی یا ترکیبی از هر دو نوع می‌باشند.

حال اگر انسانی این احساس درونی را به حق تعالی پیدا کند، با مناجات و دعا و راز و نیاز، به او تقرب می‏جوید و از آفات احساس تنهایی، نجات می‏یابد و تحمل شداید، مشکلات و رنج‏ها بر او آسان می‏گردد. احکام ارزشی برای او معنا پیدا می‏کند و زندگی معنادار می‏شود. اضطراب و دلهره رفع می‏گردد و امید، جانشین آن می‏شود و نیز عاطفه و عشق و محبت به دیگران، برای استمرار در مسیر عشق و محبت به خدا قرار می‏گیرد.

بنابراین، روشن شد که اعتقاد به خدا و دین‌داری، با پاسخ دادن به احساس تنهایی انسان، کارکرد مهم خود را نشان می‏دهد و یکی از نیازهای مشترک انسان‌ها را مرتفع می‏سازد.

۲) کاهش دادن ترس از مرگ

ترس از مرگ، حالتی روانی است که بسیاری از انسان‌ها را دچار حیرت و گاه بحران می‏نماید. دین و باورهای دین، به ویژه اعتقاد به خدا و حیات اخروی، ترس از مرگ را می‏کاهد. این کاهش توسط دین از چند راه زیر تأمین می‏شود:

الف) تفسیر مرگ به انتقال از عالمی به عالم دیگر و ابطال اعتقاد به نابودی و نیستی انسان.

ب) حیات اخروی، ضامن عدالت است و به عنوان سرای دیگر، فاقد هر گونه ظلم و ستم و بی‌عدالتی و جبران کنندة ظلم‏های دنیوی است. این معرفت، با تکوینی دانستن اعمال دنیوی و نتایج اخروی، تبیین بیشتر و بهتری پیدا می‏کند و تواناتر از قائلان به قراردادی و اعتباری خواندن رابطة دنیا و آخرت، حیات اخروی را تفسیر می‏کند.

ج) دین به عنوان ابزار مهمی برای اتصال انسان به بی‌نهایت و رساندن او به مقام فنا و توحید وجودی و شهودی، دغدغه‏های کوچک‌تری چون مرگ را کاهش می‏دهد و انسان وارسته و عارف سالک را ـ که خواهان مقام محبت و عشق است_ نسبت به مرگ، بی‌توجه می‏سازد; زیرا عارفان الهی می‏یابند که:

۱) موجود کامل مطلق وجود دارد.

۲) راهی برای اتصال و تقرب به آن، قابل دسترسی است.

۳) مسیر رسیدن به کمالات مطلق، مانند علم مطلق و قدرت مطلق است.

۴) شرط لازم تقرب به خدا، اطاعت از اوامر و نواهی الهی است.

۵) تصویر دین از رابطة انسان و خدا، هم به صورت رابطة عبد و مولاست و هم به شکل عاشق و معشوق; یعنی عارف سالک می‏یابد که رابطة عاشقانه با رابطة خائفانه اجتماع پذیرند و به طور کلی، دین، آرمان‌ها، ارزش‏ها و معرفت‏هایی را به متدینان القا می‏کند که مرگ را ناچیز می‏پندارند.

د) دستورات دینی و انجام فرایض و مناسک دینی، از نظر روان‌شناختی، نوعی رضایت به انسان عطا می‏کند و هر اندازه که احساس گناه کاری کمتر شود، احساس ترس از مرگ نیز کاهش می‏یابد.

ه) آموزه‏های دینی، دنیا را مقدمة آخرت و مدرسة انسان معرفی می‏کنند و اندیشة نفی قیامت را با بیهوده دانستن آفرینش، مترادف می‏شمارد؛ «أَ فَحَسِبْتُمْ أَنما خَلَقْناکُمْ عَبَثاً وَ أَنکُمْ إِلَیْنا لا تُرْجَعُونَ۳; آیا پنداشته‌اید که ما شما را بیهوده آفریده‌ایم و بازگشت شما به سوی ما نیست»؟

۳) کاهش رنج و تعب

در این زمینه، سه پرسش اساسی وجود دارد؛ نخست این که چرا انسان‌ها رنج می‏برند و چرا بدون رنج، نمی‏توان زندگی کرد؟ دوم این که چرا همة انسان‌ها به طور یکسان رنج نمی‏برند؟ سوم این که چرا رنج‏ها بی‌پاداش می‏مانند؟

ادیان با این که منکر رنج زندگی نیستند، ولی با پاسخ دادن به پرسش‏های سه گانه، روان آدمی را برای تحمل رنج‏ها آماده‌تر می‏سازند. انبیا نسبت به پرسش نخست که چرا آدمیان رنج می‏برند، این گونه پاسخ می‏دهند:

۱) بسیاری از رنج‏ها، زاییدة دست بشر است; یعنی رنج‏هایی وجود دارد که قابل رفع هستند؛ ولی انسان با اختیار خود، مقدمات آنها را فراهم می‏آورد.

۲) پاره‏ای از رنج‏ها و شرور، اقتضای ذاتی، تکوینی و طبیعی این جهانند و عمومیت دارند; مانند پیری، که ریشه‌کَن شدنی نیست؛ اما با دستورالعمل‏های ادیان، کاهش‌پذیر و قابل تحمل‌تر است.

۳) رنج‏ها و مشکلات، برای آزمایش انسان‌ها و برای تکامل و تقویت آنها ظاهر می‏شوند.

پاسخ ادیان نسبت به پرسش دوم، یعنی عدم تساوی رنج، این است که رنج‏های اختیاری از آن کسانی است که مقدمات آنها را فراهم آورده‌اند و بدین جهت، تعمیم‌پذیر نیستند و رنج‏های طبیعی و تکوینی نیز برای همة انسان‌ها به صورت مساوی وجود دارند و اقتضای زندگی این جهانند. رنج‏های آزمایشی نیز گرچه به طور یکسان نصیب آدمیان نمی‏شوند، ولی اعتقاد به آنها در کاهش رنج مؤثر است.

آموزه‏های دینی، پرسش سوم - یعنی بی‌پاداش بودن رنج‏ها - را با پذیرش پاداش‏های دنیوی و اخروی رنج‏ها، پاسخ می‏دهند. نکتة قابل توجه دیگر، این است که رنج، زمانی پدید می‏آید که انسان به دنبال به دست آوردن تمام امور لذت‌بخش باشد و با این غایت‌طلبی، دچار سرگشتگی شده، همیشه ناراضی می‏شود؛ اما اگر آدمی تلاش کند تا اصول و قواعد اخلاقی بر زندگی شخصی او حاکم شود و یا به معشوق الهی سر سپرَد و عشق برای او فراهم شود، رنج، زدوده می‏شود و عشق، زندگی او را فرا می‏گیرد.

در قرآن آمده است:

«وَ عَسی أَنْ تَکْرَهُوا شَیْئاً وَ هُوَ خَیْرٌ لَکُمْ۴; چه بسا چیزی را خوش نداشته باشید؛ حال آن که خیر شما در آن است».

«وَ لَنَبْلُوَنکُمْ بِشَیْء مِنَ الْخَوْفِ وَ الْجُوعِ وَ نَقْص مِنَ الْأَمْوالِ وَ الْأَنْفُسِ وَ الثمَراتِ وَ بَشرِ الصابِرِینَ۵; هر آیینه شما را با اندکی از ترس، گرسنگی و آفت در مال‏ها و جان‌ها و میوه‏ها می‏آزماییم و مردان صبور و بااستقامت را مژده بده».

«وَ ما ظَلَمْناهُمْ وَ لکِنْ کانُوا أَنْفُسَهُمْ یَظْلِمُونَ۶؛ ما به ایشان ستم روا نداشتیم؛ اما خودشان به خودشان ستم نمودند».

قرآن کریم بین سختی‏ها و آسایش‏ها تلازم قائل است و می‏فرماید: «فَإِن مَعَ الْعُسْرِ یُسْراً إِن مَعَ الْعُسْرِ یُسْراً۷؛ پس حتماً با سختی، آسانی است. حتماً با سختی، آسانی است».

خداوند سبحان به جهت لطف خاصی که به بندگان سالک و اولیا دارد، آنها را گرفتار بلا می‏کند. امام صادق‌علیه السلام می‏فرماید: «اِن اللهَ اِذا اَحَب عَبْداً غَتهُ بِالْبَلاءِ غَتاً؛۸ خدا زمانی که بنده‏ای را دوست بدارد، او را در دریای شداید غوطه‌ور می‏سازد».

۴) معنا دادن به زندگی آدمی

معنادار کردن زندگی، یکی از مهم‌ترین روش‌های روان‌درمانی است که به نام معنادرمانی مطرح می‏شود. در این زمینه، می‏توانید به کتاب‏های در جست‌وجوی معنا و نیز پزشک روح، مراجعه کنید. اهمیت این مطلب از آن جا روشن می‏شود که زندگی ما منحصر به حیات بیولوژیک نیست و برای این که از حیات خود بهره‌مند شویم و حقیقت زندگی را دریابیم، باید از پوچی دور بمانیم و این، جز از طریق پاسخ به پرسش‏های اساسی دربارة فلسفة زیستن، یعنی «از کجا آمده‌ام؟»، «در کجا هستم؟» و به «کجا می‏روم؟»، میسر نیست و دین به این پرسش‏های سرنوشت‌ساز، پاسخ صریح و شفاف می‏دهد و تاریکی‏ها و ابهام‏های زندگی را می‏زداید. عقل گرچه تا حدودی به این پرسش‏ها پاسخ می‏دهد، ولی محدودیت عقل، حاکی از ناتوانی آن در حل نهایی این پرسش‏هاست. بسیاری از انسان‌ها از زندگی روزمرة خود بی‌زار می‏شوند و گاهی حیات اجتماعی را رها می‏سازند و گاهی دست به نابودی خویش می‏زنند و این امور، زاییدة بی‌معنا خواندن زندگی و انحصار هستی و عالَم، به ماده و گرایش به بی‌دینی است.

زندگی در دو حال معنادار می‏شود؛ نخست آن که شخص، یک سلسله اصول و معارفی را بپذیرد که زندگی را هدف‌مندانه سازند و دوم آن که با آموزه‏هایی چند، رنج را تحمل‌پذیر و نامحسوس کند و آن را از زندگی بیرون کند و به عبارت دیگر، زندگی با عشق، معنادار می‏شود. انسان بی‌دین، برای زندگی خود، هدف و عشقی قائل نمی‏شود. بر این اساس، یا به نابودی خود دست می‏زند و یا با رشد صنعت و تکنولوژی و نفی هر گونه قناعت در تولید، به نابودی سایر انسان‌ها و جهان می‏اندیشد.

فیلسوفان اگزیستانسیالیسم، در زمینة اضطراب، دلهره، ترس و معناداری، بزرگ‌ترین دغدغه را داشته‌اند. مؤسس این تفکر، کی یرکگارد، با طرح اصالت وجود انسان، به اصل آن بحران‌ها پرداخته است; ولی این مکتب فلسفی، سرانجام به دو فرقة الحادی و الهی تقسیم شد. تمام فیلسوفان الهی با اعتقاد به خدا، ترس، دلهره و اضطراب را برای خود حل کردند; ولی فیلسوفان الحادی، مانند آلبرکامو، از درمان این بحران‌ها اظهار عجز کردند.

در شماره آینده، به تعداد دیگری از کارکردهای دین در زندگی امروزی، اشاره خواهیم نمود.

پی‌نوشت:

۱. وصیت نامه الهی سیاسی، تهران،‌ وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، ۶۸، ص ۷ و ۸.

۲. سوره ق، آیه ۱۶.

۳. مؤمنون، آیة ۱۱۵.

۴. بقره، آیة ۲۱۶.

۵. همان، آیة ۱۵۵.

۶. نحل، آیة ۱۱۸.

۷. انشراح، آیة ۵ و ۶.

۸. کلینی، اصول کافی، ج ۱.

۹. مطهری، عدل الهی، ص ۱۸۸.