شنبه, ۱۵ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 4 May, 2024
مجله ویستا

آدم های بزرگ سوار ماشین های کوچک می شوند


آدم های بزرگ سوار ماشین های کوچک می شوند

چرا اتوبوس ها فاقد لذت سفرند

اگر وسیله اصلی حمل و نقل روزانه شما اتوبوس باشد بیشتر ساعات روز را در عصبیت و تنش می‌گذرانید.

مساله آزاردهنده حجم بالای آدم ها، حرکت کند،ناراحتی صندلی ها، استهلاک یا حتی آلودگی و سروصدای زیاد داخلی اتوبوس ها نیست. البته که این نکات هم مهم و اساسی هستند و حق شما به عنوان شهروند است که از امکانات و شرایط رفاهی بهتری در اتوبوس بهره مند شوید، اما آنچه شما را عصبی و کلافه می کند و باعث فرسوده شدن تان در این جابه جایی های درون شهری می شود به طور بنیادین این امکانات نیستند. شاهد این که وقتی سوار بی آرتی ها می شوید از هر وسیله نقلیه دیگری سریع تر به مقصد خود می رسید و با امکانات و راحتی بیشتری به دلیل تازگی این وسائل روبه رو هستید. اما با این وجود ذره ای از آن فرسودگی و عصبیت شما را چنین سرعت و امکاناتی کم نمی کند! چرا؟

اتوبوس به طور قطع وسیله ای جذاب و دوست داشتنی است. این اختراع نازنین بنا به ماهیت خود نباید سبب فرسودگی و ناراحتی شود، بلکه به عکس باید موجب شادی و نشاط گردد. همراهی با دیگران، لذت از همنشینی با آدم های مختلف، آشنا شدن با دیگرانی که با ما متفاوتند، محو رفتارهای آنها شدن و حدس زدن صدها زندگی دیگر و کشف آن زندگی ها از جزئیات ظاهری باید به زندگی خود ما معنا دهد. اتوبوس سوار شدن مانند یک آیین جمعی است، آیینی پر ماجرا که علاوه بر شاد کردن ما باید امیدمان به شهری که در آن زندگی می کنیم را چند برابر کند، حال سوال همچنان این است که چرا اتوبوس های ما فاقد این لذت هستند؟

دلیل فقدان این لذت بیکران خود ما هستیم. همان کسانی که بر این مرکب می نشینیم و با ناآشنایی، عصبیت و با عصبیت، فرسودگی را برای خود به ارمغان می آوریم. ما معمولا فکر می کنیم از سر اجبار، نداری و عجله سوار اتوبوس می شویم. اگر پول بیشتری داشتیم یا کمتر خسیس بودیم سوار تاکسی می شدیم، اگر شهر شلوغ نبود یا طرح ترافیکی وجود نداشت از وسیله شخصی استفاده می کردیم. اگر عجله نداشتیم به جای بی آرتی سوار وسیله باکلاس تری می شدیم و با آن از این سر شهر به آن سر دیگرش می رفتیم. اتوبوس بیچاره وسیله ای شده است برای انسان ناچار و مستأصل پس بدیهی است که از آن لج مان بگیرد، عصبی واردش می شویم و با حرص از آن استفاده می کنیم. اتوبوس دقیقا حکم آن مرغی را دارد که در عروسی و عزا سرش بریده می شود و جیک نمی زند. این در حالی است که در کشورهای توسعه یافته از اتوبوس حتی برای رفتن به اپرا، تئاتر و کنسرت های شبانه هم استفاده می شود و به هیچ وجه کسی نیازی نمی بیند که این اعمال به اصطلاح و در ظاهر شیک و تشریفاتی را با وسیله ای گرانقیمت یا خیلی با کلاس انجام دهد، همان اتوبوس خوب و کافی است و استفاده اش علامتی است از بلوغ و فرهنگ بالای شهرنشینی.

این مساله که ما اتوبوس را تا این اندازه اهلی و از آن خود نمی دانیم به چند مساله ریشه ای برمی گردد که شاید اساسی ترین آنها مشکل نبود نگرش جمعی و در نظر گرفتن دیگران در رفتارهای فردی ما باشد. ما مدام بین فضاهای خصوصی و عمومی جدایی می اندازیم و حتی این دو را متضاد یکدیگر می پنداریم. ما مردمانی تمیز و مقید به پاکی هستیم، اما صرفا در محدوده خانه خود، همین ذهنیت وقتی به وسایل حمل و نقل عمومی کشیده می شود هم خود را نشان می دهد. تصور می کنیم اتوبوس از آن ما نیست، بلکه متعلق به فضایی موهومی، جدای از ماست (دولت، بقیه مردم یا سازنده اش) که ما در آن نقشی نداریم. از سوی دیگر ما نمی توانیم به حضور و راحتی دیگری هم بیندیشیم و آسایش او را آسایش خود بپنداریم. وقتی نگرش عمومی و از خود دانستن جامعه را خط زدیم دیگر به دیگری هم به مثابه فردی چون خودمان نمی اندیشیم. این مساله از نشستن، بوی تن تا حتی حرف زدن مان در مکانی عمومی قابل مشاهده است.

شهر در این نگاه یک ناکجاست که ما به آن فکر نمی کنیم و برای زیستن در آن خودآگاهی و آمادگی نداریم؛ از این رو مظاهری اساسی چون اتوبوس،مترو و... هم اشیایی بی هویت اند که صرفا ما را به جایی می برند و سرنشینان آنها کوچک ترین اهمیتی برای ما ندارند. در چنین فضایی تنها چیزی که می توانیم بروز دهیم عصبیت و تضادهای خود نسبت به دیگران و به طور کلی فضای عمومی است، چرا که هیچ هویت مستقلی برای آن مکان عمومی قائل نیستیم که جلوی نفسانیات، عصبیت و خشم های خود را در آن بگیریم و آدابش را به جا بیاوریم. مکان عمومی ـ در اینجا اتوبوس ـ تبدیل به مکانی برای نپذیرفتن، راحت نبودن، عصبیت و فرسودگی می شود، حتی برای کسی که به درجه ای از شهروندی رسیده و برای شهر و هم نشینی با دیگران آماده است و می خواهد از چنین مکانی لذت ببرد؛ چنین کسی اتفاقا بیشتر رنج می برد، چرا که هم خود بیگانه پنداشته می شود و هم فضایی که در آن لذت می برد. / ضمیمه چمدان

علیرضا نراقی