چهارشنبه, ۱۲ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 1 May, 2024
مجله ویستا

مفهوم خطر کردن


مفهوم خطر کردن

کریستف کلمب برای کشف سرزمین تازه خطر بزرگی کرد خشکیِ آن سوی آب ها برای او و افتادن سیب برای نیوتن نتایج گوناگونی داشت کلمب به خشکی دست یافت و نیوتن به قانون گرانش

کریستف کلمب برای کشف سرزمین تازه خطر بزرگی کرد. خشکیِ آن سوی آب‎ها برای او و افتادن سیب برای نیوتن نتایج گوناگونی داشت. کلمب به خشکی دست یافت و نیوتن به قانون گرانش.

خطر، یعنی از دست دادن برای به دست آوردن. او در خطر بحرانی به دو فرجام معین نزدیک می‏شود: زیان بزرگ و سود بزرگ. چیزهای زیادی از دست می‏دهد تا به این مرحله دست رسی یابد. کلمب زندگی خود را از دست می‎داد و نیوتن هیچ.

وقتی قانون گرانش نیوتن با نگره‎ی نسبیت آسیب می‎دید، به اندازه‎ی کشف کلمب خطری نداشت.

خطر همه چیز را یک بار مصرف می‎کند. خطری نمی‎توان دید که دو بار از آن برگذشت. کشف آمریکا توسط کلمب، کشف قمرهای مشتری توسط گالیله و کشف نوترون با چادویک در چه تفاوت دارند؟ به اندازه‎ای که از وجود یا مفهوم انسان فاصله می‎گیرد، ارزش خطر فرو می‎نشیند.

کودک در خطر کردن بی‌باک است، چون نه از فرجام آن چیزی می‌داند و نه از چارچوب‌های تنگ اجتماعی آسیب می‌بیند. تجربه عصای احتیاطی‌ست که بزرگان را از خطرهای بی‌مورد دور می‌کند.

«می‎دانم که این دریا غرق کننده است خود را درمی‎اندازم، یا این آتش سوزنده است... یا این بیابان مهلک است، می‎دانم و می‎روم!» این «می‎دانم» بر دانش متعارف استوار نیست بل که، بر منطق خطر کردن استوار است.

ارزش هر کار با خطر کردن فزون می‌شود: دستاوردهای بزرگ با خطرهای بزرگ. در بنیان خطر عناصر و مواد تازه‌ای وجود دارد که خطرکننده به آن‌ها دست رسی دارد. این مواد تازه همواره در پشت حصارهای معرفتی ما قرار دارد.

ادیسون از بین چندین خطای آزمایش تنها به یک نتیجه می‎رسید.

برنامه ریزی برای رسیدن به نتیجه‌ی مطلوب، خطر کردن همراه با برنامه‌ریزی‌ست. در این جا، هر اشتباهی که مرتکب می‌شویم یک تجربه به سود اجتماع برداشته می‌شود. اشتباه مصداقی عمومی و کلی برای خطر کردن ندارد.

در بازی شطرنج تمام حرکت‌ها معین و مشخص هستند. هر حرکتی حرکت حریف را در بر دارد و به نتایج مشخص می‎انجامد. دستوری که برای این بازی چیده شده است کاملا قراردادی‌ست و از این رو، آغاز و انجام آن آشکار است. این دستورات به حدی‎ست که موضوع خطر کردن را بی‎مورد می‎سازد. «اشتباه» در این جا تعریف دارد. هر واحد اشتباه تو را از رسیدن به هدف یا نتیجه دور یا ناممکن می‎سازد.

بازی تخته نرد به یمن شماره‌هایی‌ست که از تاس‌های ریخته شده به دست می‌آید. از این رو، حرکت مهره‏ها دایره‏ی انتخاب کوچک‏تری دارد. بازی ورق مانند شطرنج با حرکت حریف ادامه می‌یابد و مانند تخته نرد به شانس ورق‏ها بسته است. پس: در شطرنج شانس بی‏مورد و انتخاب باز است، در تخته نرد شانس مهم و انتخاب کوچک‏تر است و در ورق هم شانس و هم انتخاب وجود دارد. به گونه‏ی نمادین: شطرنج حدس، تخته شانس و ورق هر دو.

در بازی شطرنج اگر وزیر یا یک مهره‏ی مهم مورد خطر قرار می‏گیرد، یا خطر را رفع می‏کنیم یا به این خطر دست می‏زنیم و با از دست دادن آن راه بزرگی باز می‏کنیم. این نمادی‏ست برای خطری که در زندگی ما جاری‏ست.

شرط بندی وارد کردن بخشی از زندگی در بازی‏ست. در بازی فوتبال اگر افراد را هم چون مهره‏های شطرنج در نظر بگیریم، مربی تیم بازی را با حدس زدنِ بازی حریف پیش می‏برد. هر بازی کن شعاعی از بازی را با خود دارد که با ساده کردن می‏توان به حرکت مهره‏های شطرنج مانند کرد. در این جا آشکار است که خطر برای مربی مفهوم دارد.

در برخی مسابقه‌ها موضوع انسان مطرح است با راه‌های بی‌شمار برای ادامه‌ی بازی. هر چه این راه‌ها بیش‌تر و غیرقابل کنترل باشد، خطر مفهوم می‌یابد. آن که شطرنج بلد نیست با آن که شنا بلد نیست فرق دارد.

در بازی فوتبال هدف گل زدن به حریف و بردن بازی‌ست. در این جا روش بازی برای هر فرد بی‌شمار است ولی هدف یکی‌ست. در برخی از خطر کردن‌ها هم روش و هم هدف ناآشکار است. در بازی فوتبال به دلیل حرکت‌های جمعی لازم است بار برنامه‌ریزی را بر خود هموار کرد.

کوه نوردی که سخت‌ترین مسیر را برای خود انتخاب می‌کند، در وهله‌ی نخست انگیزه‌ی او پاسخ به هیجان‌های درونی‌ست و در وهله‌ی دیگر، راهی تازه برای دیگران. او با این خطر کردن بردِ خطرِ خود را بیش‌تر می‌کند.

وزنه برداری که وزنه‏های نهایی خود را افزایش می‏دهد، تن به خطر می‏سپارد. و گلادیاتورهایی که زندگی خود را در حوزه‏ی خطر می‏گذاشتند: هر دو متکی به مهارت‏های خود هستند ولی، وزنه بردار با انتخاب وزنه‏ها دایره‏ی خطر خود را تعیین می‏کند.

اطلاعات برای کم کردن نتایج بدِ ناشی از خطر مفهوم می‏یابد. این اطلاعات چارچوبی برای خطر کردن ایجاد می‌کند که حوزه‌ی او را محدود می‌کند و نتیجه‌ی کار تقریباآشکار می‌شود و از خطر دور می‏شود. ولی او با خطر کردن اطلاعات تازه‌ای برای دیگران می‌دهد.

اطلاعات و ابزار برای رسیدن به هدف لازم است. هر چه هدف ناآشکارتر، خطر بیش‌تر. اطلاعات برای کم کردن خطر لازم است.

اطلاعات و دانسته‌ها مربوط می‌شوند به تجربه‌های پیشین، در حالی که خطر به آینده می‌نگرد، به دستاوردهای تازه و غیرقابل پیش‌بینی. هر تجربه به گونه‌ای یک دست است که همواره به نتایج ویژه و آشکار می‌انجامد.

تعریف‌ها و روش‌ها گزاره‌هایی کلی هستند که بنا به یک دستی‌شان جهان تازه و غیر تکراری را می‌رماند. خطر کردنی که به شکست تعریف‌های تدوین شده بینجامد، همیشه قابل پیش بینی نیست. در این جا، خطر کردن به منظور شکست دستورهای کلی‌ست و رسیدن به حقایق تازه. خطرهایی که با این منظور رخ داده است، خیلی کم به شکست گزاره‌های پیشین انجامیده است. این گزاره‏ها هم چون روش‏هایی برای فرجام‏هایی ویژه همیشه پا بر جا مانده‏اند.

خطر کردن در علم مفهوم کم رنگی دارد. چرا که هر دانشمند یا فیلسوف از گزاره‌های بی‌شماری پیروی می‌کند که به نتایج مشخص می‌انجامد. بیرون از این روش‌ها و تعریف‌ها چیزی نمی‌توان یافت که اساس پژوهش بر آن بنا شود: یا این که موضوعی برای پژوهش وجود ندارد. هر موضوع در علم با روش‌ها قابل طرح است: هر موضوع پای‎بند به روش ویژه‌ی خود است.

نبوغ که اگر بتوان آن را شکستن حریم چارچوب‌های تدوین شده نامید، تنها در هنر مصداق می‌یابد. در علم کسانی که از تخیل قوی بهره‏مند می‏شوند، روش‏هایی تازه برای بررسی موضوع به دست می‏دهند. این که دانشمند الف تصور کند زمین حرکت می‏کند و نه ستاره‏ها، از تخیل قوی بهره می‏برد که با خطر کردن در این حوزه برابر است.

خطر کردن برای هر شخص تعریف و راه و روش منحصر به فردی دارد. درست و نادرست بودن دلایل خطر برای شخص مفهومی ندارد.

اگر با از دست دادن فیل یک گام به سوی برد نزدیک می‎شویم، این تنها از روی حدس و گمان به قدرت حریف است. اگر تولید کننده‎ای ارزش کالای خود را بالا برد، اهمیت او روی متغیرهایی‎ست که به گمان خود مهم‎اند. کِینز چنین کاری روی متغیرهای خود کرد.

واژه‎های درست و نادرست؛ بحث در روش و هدف. اساسا این دو واژه در زمینه‎های کهنه‎ی تثبیت شده مورد مصرف دارد. خطر کننده با این روش‎ها از فرجام کار خود بی‎خبر است.

مدیر شرکت که از خطر کردن زیان بیند، سهام‎داران او هم زیان می‎بینند. مدیر مدرسه خطر می‎کند ولی سود و زیان آن به شاگردان می‎رسد. خطر کننده یکی‎ست ولی جمعی شریک اویند. انگیزه‎ی خطر کردن او کم‎تر از کسی‎ست که شریک دارد. در جوامعی که حوزه‎های فردی وجود دارد، خطر مفهوم زیادی دارد.

اشتباه بودن اگر مبنای اخلاقی داشته باشد، به دلیل ناآشکار بودن نتیجه‌ی خطر، مفهوم خود را از دست می‌دهد. در مبانی اخلاقی گرچه روش‌ها و ابزار نیز محدود شده‌اند، ولی این روش‌ها مصداق عمومی دارند و در شرایط حساس و پیچیده به خود شخص واگذار می‌شود.

چه گونه می‌توان اشتباهی که پس از خطر وجود دارد آشکار کرد؟ تنها در صورتی این اشتباه به خطر کننده آشکار می‌شود که پیش از این چنین کاری انجام یافته باشد، و گرنه این گوشزد کردن چندان اعتباری نخواهد داشت.

زمانی که نمی‌دانم راحت‌تر انتخاب می‌کنم. انتخاب از روی آگاهی دستور ویژه‌ای دارد که به نتایج مشخص می‌انجامد. در خطر کردن عنصر کم رنگی از «نمی‌دانم» دیده می‌شود که به تبدیل واحدهای «نمی‌دانم» به «می‌دانم» می‌انجامد.

قمار که به شانس و احتمال متکی‌ست، نماد پررنگ خطر کردن است. در این جا هدف به دست آوردن واحد ارزش (پول) است اما این قطعی نیست. منع اخلاقی آن اینک دلایل اقتصادی و اجتماعی دارد.

شرط بندی روی اسب، آزمون‌هایی شخصی‌ست برای خطر کردن. تجربه‌هایی از این کار به دست می‌آورد و در نتیجه حوزه‌ی خطر خود را کم‌تر می‌کند.

خطر کردنی که پاسخ به هیجان‌های شخصی‌ست نتایج ملموسی ندارد.

چارچوبی که علم یا فلسفه برای حیات خود تدوین می‌کند، سبب تعطیلی آن می‌شود. رونق و شکوفایی در آن‌ها برابر خطر کردنی‌ست که هم چنان تعریفی علمی از آن می‌شود: یعنی استفاده از روش‌های منطقی و ساده. کاری که نیوتن با کپلر و اینشتین با نیوتن کرد، تدوین دستورهای تازه با روش‌های منطقی و مقبول بود. مقبول بودن این دستورها با نظر به نتایج مثبت آزمایش‌هاست. هر یک از این‌ها با شکافتن چارچوب حیات علمی پیشینگان خود را در معرض خطر قرار دادند.

تقلید مفهومی‌ست در رده‌ی یقین و اطمینان که در آن نشانه‌ای از خطر کردن دیده نمی‌شود. در تقلید هم روش و هم نتیجه از پیش آماده و سنجیده شده است. اما یقین اگر به یقین رخ دهد، هرگز لازم نیست چیز تازه‌ای دیده یا دانسته شود.

خطر کننده اگر بی‌ملاحظه‌ی دیگران و هنجارها رفتار کند، کار او به جنون تشبیه می‌شود. جنون ارزش- واژه‌ای‌ست که از سوی در امان ماندگان به کار برده می‌شود. این واژه به هیچ رو ارزشی درخور برای خطر کننده نیست. برای متقاعد کردن او باید حدالامکان به دستورهای هنجاری او نزدیک شد.

نمی‌توان قانونی برای خطر کردن نوشت، فقط می‌توان در مورد آن سخن گفت. اساسا هر آن چه چارچوب بندی می‎شود، محدوده‎ی خطر تازه‎ای آن سوی خود باز می‎کند. انگیزه‎ی تمرد از قانون به خطر کردن می‎انجامد.

برنامه‌ریزی کلی و فراگیر برای خطر کردن وجود ندارد. هر کس باید برای خطر کردن بار برنامه‌ریزی را برای خود هموار کند، و گرنه آن چه از انجام آن حاصل می‌شود، بی‌تکلیف و رها خواهد ماند.

«باید» واژه‎ای ارزشی‎ست که در سمت و سوی مدیریت وارد گزاره‎ی خطر می‎شود: مدیریت بهینه سازی تجارب بشری. این مدیریت پس از هر خطر به کار می‎آید و نتایج آن گزاره بندی و عام می‎شوند. خطر همیشه در مرزهای حصار قانونی کمین می‎کند.

خطر دسته جمعی مفهوم روشنی ندارد. کسی که خطر می‌کند و پیروانی برای خود برمی‌گزیند، اینان از چند و چون کار او ناآگاه‌اند. هر کدام به حدس و گمان خود به او می‌پیوندد و حمایت می‌کند و شریک سود و زیان او می‌شود- و به تنهایی در میدان خطر می‌افتد.

جامعه‌ی یک نواخت و یک‌سان جامعه‌ای‌ست که انگیزه‌ی خطر کردن از بین رفته است. جامعه‌ی نا هم سطح جامعه‌ای‌ست پویا و نوآور که رفتارهای فردی نقشی جداگانه با خطر کردن‌های متفاوت دارند.

خطر کننده حادثه‌جوست و در جریان حوادث و پدیدارها قرار دارد.

فرد بودن هر کس با خطر کردن‌اش نقش می‌بندد: نقشی تازه و غیرتکراری. «زین دو هزاران من و ما ای عجبا من چه من‌ام/ گوش بده عربده را دست منه بر دهن‌ام» (- مولوی) عصیان فریادی‎ست بر یک‎سان سازی و تشابه افراد. خطر کردن به این اعتبار خط و امضایی‎ست بر صفحه‎ی اجتماع.

آن که با خطر کردن به نتیجه‌ای می‌رسد با کسی که تصادفی به نتیجه می‌رسد، تنها در درجه‌ی شهامت و جرأت انتخاب تفاوت دارند. انتخابات حزبی یا مسیر کوه نوردی حوزه‎ی خطر است. «حوزه‎ی خطر»

▪ حوزه‎ی خطر: در هر گونه تغییر و تحول با درجه‌ای از خطر رو به رو هستیم. با دگرگونی در روش یا جهان بینی روال عادی به هم ریخته و فرجامی دیگر به دست می‎آید.

- چیزی از دست دادن و چیزی به دست آوردن: - داد و ستد.

- چیزی از دست دادن و چیزی به دست نیاوردن: - مدیریت ریسک.

- چیزی از دست ندادن و چیزی به دست نیاوردن: - مفهومی شرقی.

این سه مفهوم از خطر در حوزه‎های خود معنادار می‎شوند. هدف از خطر کردن چی‎ست؟ آیا هدف کوه نورد رسیدن به قله نیست؟ این گونه هدف گذاری به اندازه‎ای کلی‎ست که اجزای دیگر را کم رنگ می‎کند.

هر گونه صورت بندی برای مکشوفات تازه، حوزه‎های تازه‎ی خطر است. خطر کننده بیرون از مدار هنجارهاست و روزنه‎های خطر برای دیگران در حکم تقلید است.

هر کار تنها برای یک بار می‎ارزد. خطر کننده این تازگی را ارزش می‎نهد. از هر چشمه یک بار می‎نوشد و در رودخانه‎ای دوبار شنا نمی‎کند. از یک سان سازی و طبقه بندی دوری می‎کند.

عکاسی که از دیواره‎ی خطر می‎گذرد، اهمیت موضوع خود را می‎کشد. چیزی بر اثر سوار است که ارزش آن را رونق می‎بخشد.

پژوهش‎گر درهایی از پشت سر را به روی روزنه‌هایی که روشنایی داشت، می‌بندد. این روزنه‌ها رشته‌هایی از دانش را برقرار کرده بودند. چشم پوشی از آن‌ها پذیرایی خطر است.

حفظ وضع موجود سودآوری کوتاه مدت دارد و چشم پوشی از این سود خطر است. نقد وضع موجود دریچه‌های خطر را باز می‌کند. خطر کردن نقد دستاوردهای موجود است. آن‎ها کهنه می‌شوند.

«خودیِ خود بر در بگذار و در آ». او را باید یا در خطر مدام دید و یا بی‌تفاوت به مفهوم خطر کردن: با چشم پوشی کردن به همه چیز دست می‌یابم.

در آیین‌های شرقی که نه انگیزه آشکار است و نه نتیجه، خطر کردن مفهوم کم رنگی دارد. واژه‌ی «هیچ» سرتاسر عمل را فرا گرفته است: حضوری بی‌واسطه که نه انگیزه مشخص است و نه پیش فرض‌های بی‌حد.

در مکتب عرفان و شهود زندگی هم چون قماری‌ست که هر روز باخته می‌شود. «هر زمان نو می‌شود دنیا و ما». او بدون خطر کردن در راستای تازگی و غیر تکراری بودن ایستاده است.

آندره ژید: «ناتانائیل، هرگز مخواه که آب‎های گذشته را از نو بچشی... از هر لحظه‎ای تازگی شباهت ناپذیر آن را بگیر و خوشی‎هایت را آماده مکن.»

پدیده‎های تصادفی با خود ارتباطات تازه‎ای می‎آورد. خطر کردن به این معنی پذیرش پدیده‎هایی‎ست که جزو برنامه‎های پیش بینی شده نبود. نوع نتیجه برای او مهم نیست. این جهان بینی شرقی‎ست.

تفاوت بین پیامبران و دانشمندان در چی‎ست؟ پیامبران برای خود پیروانی گرد می‎آورند. در پرتو این پیام چیزی از دست نمی‎رود. دانشمندان اختراعات خود را به اثبات می‎رسانند.

خطر، به دام افتادن یا گرفتار شدن نیست بل که احتمال گرفتار شدن است. واژه‎ی احتمالِ خطر آشکارا بی‎معناست. تحمل هزینه‎ی خطر با برنامه‎ریزی کاهش می‎یابد. این گونه مدیریت با بررسی نتایج احتمالی نقاط کور را پس می‎زند. بدین ترتیب کار مدیریت با هزینه‎ها آغاز می‎شود که نقاط منفی خطر گفته می‎شود. این پرتو افق‎های کم‎تری را روشن می‎کند.

خلیل غلامی



همچنین مشاهده کنید