سه شنبه, ۹ بهمن, ۱۴۰۳ / 28 January, 2025
مجله ویستا

صادق هدایت


صادق هدایت

یک قرن از آن زمان که صدای گریهٔ کودکی در فضای خانه ای قدیمی طنین انداخت می گذردشاید کسی پی برد که این صدا در آینده در سکوت بر روی کاغذ رقم خواهد خوردوشاید کمی جلوتر رفت تا از نزدیک کودک را ببیند که چگونه متعجبانه چشمان آبی اش انگار فراتر از او را ,گویا اکنون را می نگریست

یک قرن از آن زمان که صدای گریة کودکی در فضای خانه ای قدیمی طنین انداخت می گذردشاید کسی پی برد که این صدا در آینده در سکوت بر روی کاغذ رقم خواهد خوردوشاید کمی جلوتر رفت تا از نزدیک کودک را ببیند که چگونه متعجبانه چشمان آبی اش انگار فراتر از او را ،گویا اکنون را می نگریست؟

سکوت بعد از دقایقی بر چهره سفید کودک حاکم شد، انگار خروج از انزوای ۹ ماهه برایش عجیب می نمود و یا اینکه خوشایند نبود، باز هم صدای گریه اش طنین انداز شد چشمان کوچک و نافذش جمعی را می دید که به دورش حلقه زده بودند او اینک وارد دنیای جدیدی شده بود دنیایی که زخمهایش در آتیه مثل خوره روحش را آزار خواهند داد.اوبه دنیایی پای گذاشت که همواره سعی می کردازآن دوری جوید.

خیلی زود دریافت که «چه ورطة هولناکی میان او دیگر ان وجود دارد»۱ از دوران نوجوانی جستجوگرانه سر از مطالعه و تفکر بر نمی داشت ولی سعی داشت «افکارش را برای خودش نگهدارد»۲ اما سرانجام شروع به نوشتن نمود و فقط برای این می نوشت که «خودش را به سایه اش معرفی بکند»۳ امابدین وسیله دیگران را نیز بیدار ساخت تا پی ببرند که چگونه زندگی می کنند.

صادق هدایت در سال ۱۲۸۱ ه .ش در خانواده ای ثروتمند در تهران به دنیا آمد اما بهتر از هر نویسنده‌ای دردهای مردم بدبخت و مسکین را ترسیم کرده است انگار سالها، بلکه قرنها در میان مردم محروم کوچه و بازار زندگی کرده است.

در جوانی برای تحصیلات دانشگاهی ابتدا به بلژیک و سپس به فرانسه رفت اما نه رشتة معماری و نه دندانپزشکی روح تشنه و خوی حساس او را ارضا نمی کرد و به همین دلیل ادبیات را برگزید.

هدایت ادبیات عامه و خلق و خوی مردم را آنچنانکه بود حتی گاهی ملموس تر از واقعیت همراه با ضرب المثلهای شیرین فارسی، باورها، اصطلاحات، عقاید و آداب و رسوم مردم توام می کرد.

به مردم و سرزمین ایران عشق می ورزید و به همین خاطر از فقر و مسکنت و محرومیتهایی که در جامعه و جودداشت اورامی آزرد دردهاوآلام مردم را در نوشته هایش به صراحت ترسیم کرده است.

اولین اثرش با نام فوائد گیاهخواری را در حالیکه حدوداً بیست ساله بود منتشر کردکه خوردن گوشت را منع می کرد.هدایت بسیار نوع دوست بود.در جامعة که خرافات بیخ گلوی مردم را گرفته بود، و چشمشان دنبال لقمه ای نان بود، زور و ارعاب و، نادانی همچون ابرهای پایدار بر آسمان این سرزمین سایه افکنده بود جامعه ای که بسیاری از مردم با حبه ای تریاک کودکشان را به سکوت وا می داشتند و دوای دردشان را در بین رمالان و فالگیران جستجو می کردند چگونه می توانست هدایت جوان را بی تفاوت نگهدارد

آروزیش همواره این بود «روزی از جامعه فرار کند و در یه دهکده ای یا جایی منزوی شود» اماهیچگاه دست از نوشتن بر نداشت تا جائیکه خوشیها و ناخوشیهای ما را برایمان مجسم کرد. در سال ۱۳۱۵ ه.ش بوف کور شاهکار خود را منتشر کرد شاهکاری که رنه لالو درباره اش می نویسد در این کتاب « اهمیت هنر به معنی بسیار آبرومند کلمه در نظرمن بسیار صریح جلوه می کند»

زبان فرانسه را به خوبی می نوشت و زبان پهلوی را نیز در هند آموخت.درمیان بزرگان احساس نزدیکی خاصی به افکار عمر خیام داشت و کتابی را نیز درباره رباعیات خیام نوشته است. در داستانهایش با آدمهایی مواجه می شویم که از لای کوچه و محله های مردم زمان خودش بودند. داش آکل اگر چه قهرمان است اما گاه به شدت احساس زبونی میکند. بی سواد هم ردیف قشر خودش حرف می زند و یک روشنفکر حرف و عمل خودش را بازگو می کند. وی از دن ژوانها، مردی که زنش را دائم می زند، نامردی ها ، حتی از سگ ولگردی می نویسد که شاید بسیاری از مردم بی توجه از کنار آنها می گذرند بی آنکه آنها را حس کرده باشند او تاریکخانه ای را مجسم کرد که بعد از مرگش آن را بهتر شناختیم.

آنچنان ماهرانه همة این مطالب را در داستانها می نویسد که ما حتی حضور نویسنده را فراموش می‌کنیم و انگار خود مان را در متن واقعه داستان می بینیم و با شخصیتهای داستان شدیداً احساس همدردی و نزدیکی می کنیم. و همه اینها با نثرشیوای اوکه تاثیرزیادی بردیگرنویسندگان داشته است بهخوبی ترسیم می شود.

هدایت دائره المعارفی از عقاید، اصطلاحات ، ضرب المثلها، عادات ، و دریایی بی کران از معلومات تاریخی، فلسفی، روانشناختی و ادبی بود.

فضای آثارش گر چه از یاس و تاریکی و یژه‌ای برخوردار است اما در حقیقت جامعه دارای همان سیاهی بودکه نوشت. خصوصاً هنگامی که این یأس با طنز قوی و تلخ مزة خاص او همراه می شود.شاید همین امر باعث شده است بسیاری دیگر افکارش را پوچ بدانند اما «بیشتر از هر حقیقتی او را شکنجه می کرد»۵

جامعه‌ای که عقاید ملهم از خرافات مثل تار عنکبوت مردم را در بر گرفته بوداین فضای سیاه و غبار آلود را در آثارش پدید آورده است. شاید هدایت در زمانی دیگر و یا مکان دیگری می زیست خوش بین تر می بود.

نویسنده ای که ژان: ریشار بلوک درباره اش گفته است «حیف است چراغی بدین روشنی خاموش شود. از قول من به او بگوئید: دنیا به شما احتیاج دارد»تمایل به خودکشی از دوران نوجوانی در وی وجودداشت وسرانجام بعد از بارها اقدام به خودکشی در حالیکه ۴۹ سال از عمر پر بارش میگذشت در منزلش واقع در کوچه شامپون پاریس به وسیله گاز خودکشی کرد. شاید در علت خودکشی او بهتر است به سخن خودش اشاره شود «کسی تصمیم به خودکشی نمی گیرد، خودکشی با بعضی هاست»۶

سعید نفیسی چند روز پس از مرگ او می نویسد «من از اولین کسانی بودم که به عظمت او در نویسندگی پی بردم و بی پروا همه جا گفتم، عادت نداشت به زبان بیاورد و حتی تشکر کند اما رفتارش سر تا پا وفا و صمیمیت بود وی در ادامه می نویسد که هدایت در ادبیات جهان احاطه عجیبی داشت در تاریخ ادبیات پیش از اسلام یکی از آگاه ترین مردم کشور بود فرانسه را بسیار خوب می دانست زبان پهلوی را بسیار خوب یاد گرفته بود در فارسی احاطة کامل داشت کار را از روی دقت و دلسوزی می کرد هیچ اندیشة خودنمایی در او نبود و اگر کسی او را تحسین می کرد ناراحت می شد و سخن را بر می گرداند»۷

آل احمد می نویسد هدایت را تا زنده بود کسی نشناخت چون همه محافل که با او نشست و برخاست داشتند مرگ او به عنوان غیر مترقب ترین وقایع تلقی شد اما همچو که اثر شدید آن خبر غیر مترقب بر طرف شد همه درک کردند که هیهات چرا بیش از این نفهمیدیم که او چنان بود و چنین می کرد و آنوقت همه دانا شدند، دانا شدیم.۸

آثار او تا کنون علاوه بر چاپهای مکرر در ایران به زبانهای مختلف دنیا ترجمه شده است از جمله آثار وی بوف کور،سگ ولگرد، سه قطره، خون ، حاجی آقا، سایه روشن، زنده بگور، ترانه های خیام و ... می باشد معروفترین اثر وی بوف کور است.

مدتها است که در گوشه و کنار شنیده می شود که مراسم بزرگداشتی به مناسبت صدمین سال تولد این نویسنده توانا برگزار خواهد شد اما تنها به برگزاری یک نمایشگاه عکس و مراسم مختصر و بی سر و صدایی اکتفا شده است. در حالیکه کشورهای دیگر برای بزرگان و مفاخر این چنین خود از سالها قبل برنامه ریزی می کنند.مابرای این بزرگان چه کرده ایم .

آیا به راستی ما چقدر حق بزرگترین نویسنده ادبیات داستانی خود را به جا آورده ایم؟

رحیم یعقوب زاده

منابع و مناخذ

۱ـ بوف کورـ چاپ هشتم، صفحه ۱۱

۲ـ بوف کور همان صفحه ۱۱

۳ـ بوف کور همان صفحه ۱۱

۴ـ بوف کور همان صفحه ۱۱

۵ـ بوف کور همان صفحه ۱۱

۶ـ مجموعه داستان زنده به گور ، چاپ چهارم تهران صفحه۱۱

۷ـ سعید نفیسی ـ او دیگر چرا رفت ـ کاویان شماره ۲۴

۸ـ آل احمد، جلال ، مجله علم و زندگی، سال اول