سه شنبه, ۱۱ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 30 April, 2024
مجله ویستا

چشم اندازهای صنعتی شدن فیلم مستند در ایران


چشم اندازهای صنعتی شدن فیلم مستند در ایران

اینکه فیلم و سینمای مستند در کشور ما از شاخص های یک صنعت برخوردار شود, ساز وکار های خود را طلب می کند اگر صنعتی شدن این سینما را به همان شکل ارزیابی کنیم که کل صنعت ما را, البته شاید به جایی نرسیم, و حداکثر به اینجا خواهیم رسید که بگوییم مثلاَ این صنعت بیمار است و چه و چه, اما مثل جامعه ی مدرن ما و اقتصاد ما و مثلاً صنعت ما, سینمای مستند ما هم, صنعتی شده و از اتفاق چه جور هم

اینکه فیلم و سینمای مستند در کشور ما از شاخص های یک صنعت برخوردار شود، ساز وکار های خود را طلب می کند. اگر صنعتی شدن این سینما را به همان شکل ارزیابی کنیم که کل صنعت ما را، البته شاید به جایی نرسیم، و حداکثر به اینجا خواهیم رسید که بگوییم مثلاَ این صنعت بیمار است و چه و چه، اما مثل جامعه ی مدرن ما و اقتصاد ما و مثلاً صنعت ما، سینمای مستند ما هم، صنعتی شده و از اتفاق چه جور هم.

بیاییم کمی بیشتر به این وجه بپردازیم:

مستند به مثابه شعر و تجربه، بیشتر از هر چیز اقتصاد دارد که به سینما اساسأ به عنوان یک کار شخصی نگاه شود، و بیشتر به وجوه تالیفی اثر نگریسته شود تا یک کار جمعی . در این وادی دست زدن به ریسک و قانون شکنی و ساختار شکنی (که در یک کار متکی بر شاعرانه گی و یا تجربه گری ویا تجربه گرایی جزو ضروریات است)کمتر محلی از اعراب دارد . در نظر بگیریم فیلمی مثل نیشدارو را . این فیلم قرار است که برای موسسه ی سرم سازی رازی یک فیلم صنعتی – تبلیغی باشد با کارکردی البته آموزشی . اما چنین نیست :فیلم ضمن اینکه به این اهداف هم بی اعتنا نیست ، بیشتر یک فیلم تاثیر گذار تجربی، عاطفی و زیباست که بیننده را دچار احساس های متضاد می کند .

او نمی داند از اینکه با رنج دادن به اسب ها و موش های آزمایشگاهی ، برای نجات بیماران و حیوانات اهلی ، داروهای موثری درست می شود ، باید خوشحال باشد یا نه . نمای بسیار از تزریق سم به بدن اسب و یا موشهای آزمایشگاهی و تاکیدهای زیاد بر آنها ، نمایشگر این موضوع است . در فیلمی که تبلیغاتی اینچنین برای آن موسسه تبلیغ نمی کنند! اما این فیلم کار خودش را می کند و به نقطه نظرات سفارش دهنده اعتنای چندانی نمی کند .

حال در نظر بگیرید فیلمی را مانند پیکان . پیکان ار آن دسته فیلمهاست که هم به دنبال برآوردن نیازهای سفارش دهنده است و هم به دغدغه های فیلمساز هم بی اعتنا نیست . هر چند اطلاع داریم که در زمان تهیه ی این فیلم در ابتدا سفارش دهنده زیر بار ساخت فیلمی نمی رفت که فاقد گفتار متن باشد و شیردل با ساختن این فیلم مرتکب ریسک بزرگی شد ، اما پیکان کاری است که نیازهای سفارش دهنده را به تمامی برمی آورد: یعنی فیلمی است که خط تولید کارخانه ی پیکان را به خوبی نشان می دهد و بیننده می فهمد که این خودرو تا زمانی که به دست مصرف کننده برسد ، چه قدر برایش زحمت کشیده می شود تا ساخته شود . این فیلم در واقع پرستیز کارخانه است. در عین حال پیکان فیلمی شاد و حرفه ای است که دغدغه های کارگردان را برای ساختن کاری هنری بر می آورد . او توانسته که به یاری موسیقی و رنگ (فام) انتخابی سکانس ها علاوه بر نمایش خط تولید کارخانه ، برداشت های خود را از حضور در این کارخانه ، نشان دهد و در عین حال نشان دهد که این ماشین خوب و راحت (در مقیاس آن زمان) محصول تلاش کارگران زحمت کش است . در مقام مقایسه ، پیکان کمتر از نیشدارو شخصی است ، ولی فاقد جسارت نیست .

این می شود صنعت فیلم مستند . به یک اعتبار شمای کارگردان میان هنر خود و صنعت ی که بلد هستی ، پلی زده ای . در نیشدارو وتوی فیلمساز به سفارش دهنده امتیاز داده ای که مثلا حال هوایی آموزشی و کاربردی به اثر بدهی ، اما در اینجا برای اینکه هنر خود را در خدمت سفارش دهنده بگذاری ،آگاهانه عمل کرده ای . و هر کدام ارزش و جایگاه خود را دارند .

در نیشدارو تجربه است که دارد میدانداری می کند ، اگر که سفارش دهنده راضی نشد ، و یا فیلم دارای کارکردی دو گانه شد ،مهم نیست . در یک فیلم تجربی و شاعرانه و یا هر یک از این دو ، مخاطب ، محور نیست ، این اوست که باید خود را به دنیای فیلم ، شعر و تجربه ، نزدیک کند، اما در یک فیلم ‹مخاطب محور› این فیلم است که باید در پی ارتباط با مخاطب باشد . در اینجا که وجه صنعتی یک فیلم بر جسته می شود ، و البته نه اینکه به تمامی بر فیلم و دنیای درونی آن چیره شود .

پس ، یک فیلم به مثابه یک صنعت ، می توان از دنیای هنری فیلم ساز ، از نو جویی ، ابتکار ، ظرافت ، ایجاز و خلاصه هر چه که در یک اثر هنری می باید انتظار داشت ، سخن گفت . اما علی القاعده نمی باید انتظار ساختار شکنی از آن داشت . بگذریم که در زمانی که پیکان ساخته می شود ، فرم این فیلم یک نوع ساختار شکنی به حساب می آمد . شاید یکی از نمونه و ارزترین؟ آثار در این رمینه موج و مرجان و خارا باشد. این فیلم گرچه ساخته ی ابراهیم گلستان نیست و امضای آلن پندری (نه تنها در عنوان بندی بلکه در ساخت اثر کاملا هویداست) اما بر خلاف باد صبا محصول سینمای مستند ایران است ، کاری که با مدیریت تام مستند ساز به نام ایران ا.گلستان ساخته شده است . این فیلم شاید یکی از حرفه ای ترین فیلمهای مستند این دوره به حساب بیاید ، هم به لحاظ ساختار ، هم به دلیل تقسیم کار صورت گرفته در آن و هم به خاطر کیفیت بالای فنی آن این شاید یکی از نخستین کارهایی باشد که در آن از دوربین زیر آب برای آن استفاده شده و این نماها نه تنها برای تزیین بلکه در واقع برای بیان ما فی الضمیر فیلم ساز ، به کار آمده است و با اینکه معتقدم که امضای اصلی پای کار از پندری است ، این نماها دقیقأ فکر و نظر گلستان بوده است ، با آن ذهن ‹اسطوره شناسی› که از گلستان سراغ داریم .

جدای از کیفیت بالای تجهیزات به کار رفته مثل نماهای زیر آب و فیلم برداری هوایی ، برای این اثر یک آهنگساز ایرانی موسیقی ای ساخته با ارگستر ایرانی و برای بیان یک کار پیچیده ی صنعتی و مدرن . توجه داشته باشیم که موسیقی هایی که چکناواریان برای اغلب کارهای طیاب نوشته ، برای فضاهای کاملأ شرقی نوشته شده ، اما دهلوی این کار را برای بیان به میان فضای کاملأ بیگانه با فرهنگ ما کرده و چه زیبا !

حال که صحبت ساخت موسیقی به میان آمد باید بگویم که اساسأ ساخت موسیقی می تواند یک پله از مسیر صنعتی شدن سینمای ما(در یک مقیاس کلی تر) باشد هم چنان که مثلأ رایج شدن صدابرداری سر صحنه یک پله ی ضروری در این مسیر بود بگذاریم کمی کلی تر بگوییم: اساسأ تقسیم کار یک مرحله ی ضروری در طی طریق صنعتی شدن است. سپردن کار برای هر بخش از آن به اهل آن . صرف نظر از درجه بندی آن کار . نمای از تخصصی شدن کار است .

در صنعت سینمایی که مثلأ تمام کار تولید را اعم از تهیه کننده ، فیلمنامه نویس ، طراح صحنه ، منشی صحنه ، انتخاب موسیقی متن و فیلم برداری و … را شخص کارگردان به عهده دارد . نمی توان از صنعت سینما سخن گفت . اما با مرور به کارهای تولید شده در این دوره و مثال هایی که درباره آنها داریم سخن می گوییم ، می توانیم دریافت که اتفاقأ سینمای مستند ما پیش از سینمای اکران گام در راه صنعتی شدن نهاد. نگاهی به سیاهه ی مفصل آهنگسازان به نام ما برای این فیلمها ساختند ثابت می کند که فیلم سازان مستند ما تا چه حد جلوتر از سینمای رسمی یا اکران حرکت می کرده اند: شادروان مرتضی حنانه ، حسین دهلوی ، لوریس چکناواریان ، شاهین فرهت ، شیدا قرجه داغی ، امانوئل ملیک اصلانیان ، بابک بیات و علیرضا مشایخی . تمام این نامها نماینده ی اعتبار بالای موسیقی ایرانی اند و همین ها به قوام سینمای ایرانی کمک کرده اند . طرفه اینکه سینمایی که می باید بیشتر برای استفاده از وجود این آهنگسازان سر و دست می شکست ، باید عقب تر از سینمای مستند حرکت می کرد که خود آن را به رسمیت نمی شناخت .

اما تنها نام نیست که برای این سینما اعتبار می آورد : موسیقی متن اریژینال ، بخشی از ابزارهای اصلی شکل گیری فرم بیانی این فیلمها بود . همان صحنه ی زیر آبی موج و.. را بیاد آورید که بدون موسیقی دهلوی نمی شود آن را به یاد آورد. باد صبا سبب شد که هر کس در دنیای سینما وقتی که به شاه لوله ی نفت فکر می کند ، باد موسیقی زورخانه بیفتد . فیلمهای طیاب درباره ی معماری ایران ، بدون موسیقی چکناواریان چیزی کم خواهد داشت ، این موسیقی اصلأ ابزاری برای شناخت راز و رمز این اثار معماری است و گاه است که نمی توان دریافت که فیلم بر اساس موسیقی ساخته شده و یا بر عکس . ریتم که تمامأ بر اساس موسیقی ساخته شده است .

مثال دیگری می زنم تا کمی نزدیکتر شویم به آنچه یک سینما را می تواند واجد ویژگی صنعت بودن ، بکند . به فیلمهای طیاب توجه کنیم: کمتر فیلمی که درباره ی معماری ساخته سراغ داریم که فیلم سازی از کرین و تراولینگ استفاده نکرده باشد. استفاده از این ابزارها به میزان فراوان که هنوز هم سبب می شود هر فیلمی را گران از کار درآورد اصلأ یکی از ویژگی های فیلمهای تولیدی آن سالهای وزارت فرهنگ و هنر شده بود. اما این استفاده آیا به قصد لوکس از کار در آمدن فیلم بوده و یا ناشی از یک ضرورت استتیک ؟ پر واضح است که دومی پاسخ ماست .

به کمک نماهای گرفته شده با این ابزارها بود که بیننده به درکی ساختمند و معمارانه از ویژگیهای فلسفی و حکمی معماری ایرانی – اسلامی . نزدیک می شود . اصل پیوستگی میان اجزا و عناصر این اثار معماری ، و یا آنچه محمد رضا اصلانی از آن به عنوان تبدیل این عناصر به یکدیگر نام می برد ، ایجاب می کند وقتی ورود به یک سازه ی یک پارچه و واحد معماری هر اثر معماری اسلامی نمایشگر اصل وحدت جهان مادی و الهی است چشم همواره متوجه این تبدیل عناصر باشد و در نتیجه نمی توان به این راحتی از کات استفاده کرد.

کات در مونتاژ نمی تواند به معنای بریدن این سازه ی یکتا و واحد شود و باید از قضا ثابت کننده ی این به هم پیوستگی اجزا بشود. پس ، فیلم ساز نه تنها در مسجد جامع که در هر اثری که درباره ی این اثار ، می سازد ، حتی در فیلمی که درباره ی عشرتگاههایی مثل کاخ چهلستون و هشت بهشت هم این قواعد را بر حساب لزوم رعایت می کند .

حال ممکن است که سوالی طرح شود : آیا برخورداری پول فراوان سبب تشخص یافتن یک پدیده شود، آن هم در شرایطی که در مثلأ سینمای فارسی و یا(فیلمفارسی)تهیه کننده می بایست برای برگرداندن سرمایه ی دست به هر ترفندی می زند ؟ معلوم است که پول و امکانات سبب ساز ؟نمی شود . اما نمی بایست که در؟ را مرتکب شد : اول اینکه بر او خیلی ها در همان زمان همین پولها و امکانات مهیا بود ، ولی به این دستاوردها نرسیدند ، دوم اینکه نمی توانیم که به تحولات آن زمان چنان بیندیشیم که امروز . به موضوع دوم بیشتر می پردازم : در دوران مورد بحث سرمایه گذاری های کلان نه فقط در ایران بلکه در بسیاری از نقاط جهان توسط دولت ها انجام می شد و به دولت به عنوان دولت رفاه نگریسته می شد و چنان نبود که مانند امروز حمایت های دولتی که عموم فعالیتها کفر محض شمرده شود . حتی شرکتی مانند شل در یکی از فیلمهای خود که به قصد تبلیغ البته غیر مستقیم ساخته شده بود ،افتخار می کرد که نیم میلیون کارمند و کار گر در استخدام دارد، در حالی که امروز این امر مایه ی شرمندگی همین شرکت محسوب می شود !

بنابراین اینکه دولتی بیاید و از امکانات برای توسعه ی فرهنگ بهره بگیرد ، آن هم در مقیاسی وسیع ، کار درستی شمرده می شد نه مثل امروز که انتظار کمک داشتند اهل فرهنگ از دولت و صاحبان ثروت را ، مایه ی شرمساری شان قلمداد کنند ! در هر حال در آن دوران وضع چنان نبود که امروز بود و معلوم نیست چند صباح دیگر چنان باشد که اکنون هست ؟ بگذریم: قصد این است که بگوییم با همه ی معایب ، سینمای مستند ما ، در دوره ی مورد بحث به سطح یک صنعت رسید وآن را در این مقیاس به رسمیت شناختند .

یکی از مختصات این صنعت شدن ، این است که این سینما دارای سبک های مختلف می شود ، و سفارش دهنده به منظور برآوردن نیاز خود ، به سراغ سبک های مخصوص آن اثر می رود . نگاهی به فیلمهای که در یکی دو روز به نمایش در آمده ، نشان می دهد که چه تنوع سبک ای در این میان وجود دارد : گود مقدس نمایشگر نگاه محققانه به موضوع مستند و در عین حال تحت تاثیر سنت مستند شاعرانه ی ایران بیان زیبا و اکسپرسیونیستی ای از حرکات ورزش باستانی ما را به بیننده عرضه می کند .

بناهای صفویه نشات گرفته از تجربه ی بدل شده به یک سبک بیان شخصی و در عین حال کلاسیک ، راهی برای ارتباط گرفته بینندگانی بیشتر با فیلمهای این فیلم ساز هوشمند و با ذوق می گشاید . فیلمهای طیاب آنقدر کلاسک هست که ردپای تقلید از آثار او را در بسیاری از آثار پس از او می توان پیدا کرد . اربعین یکسره فاقد گفتار متن است ، اما کمتر از باد جن و حتی آثار خام دستانه تری مثل آرایشگاه آفتاب ، وجهی تجربه گرا دارد و بیشتر به سینمای مستند کلاسیک ایران – که چنان که گفته شد می توان طیاب را پایه گذار آن دانست نزدیک است .

اما در سینمای تقوایی ، تقوایی ، تقلید راه ندارد . او در این اثر به زبان و سبک شخصی در بیان مستند دست یافته است . سردی آهن از آن دسته فیلمهای است که تجربه ی شخصی و تتبعات فردی در زمینه ی ارزشهای غیر دراماتیک سینمای مستند فیلم ساز را به خوبی نشان می دهد . فقط عنوان بندی این فیلم که به یاری شم گرافیکی سینمایی ساخته شده و به نظر نگارنده یکی از درخشان ترین نمونه های ساخت تیتراژ در کل سینمای ما – پیش از انقلاب به شمار می رود ، ثابت می کند که زبان سینمای مستند ایران تا چه پایه باز شده بوده است ، خانه ی خدا با تمام ایرادهایی که به آن ممکن است گرفته شود ، نمونه ی بارز کاربرد مستند رسانه است ، یک کار تجاری بسیار موفق که آن حد از موفقیت ، برای هیچ فیلم ایرانی ، و نه تنها فیلم مستند در آن دوران تکرار نشد .

مبارزه با آتش در اهواز فیلم دیگری از ابوالقاسم رضایی است که هم زمان با یک آتش کار مشترک فروغی و گلستان ، ساخته . این فیلم در همان زمان هم با همه ی ارزشهای بی دلیل یک آتش .،به خوبی دیده شدو مورد استقبال قرار گرفت و یکی از بهترین فیلم ها درباره ی خاموش کردن آتش چاههای نفت است ، بلوط طاهری دوست ، با همه ی احترامی که برای شادروان دکتر نادر افشار نادری قائلیم ، فیلم موفقتر و برجسته تری است ، به ویژه در مقام مردم شناسی و به دست دادن شناخت دقیق از یک فرماسیون زندگی عشایری ، ضمن اینکه از نظر بیان سینمایی ، لنگی های آشکار فیلمی به همین نام از آن مردم شناس بر جسته را ندارد .

حال می توان با مختصری چشم پوشی (به دلیل ایرادات ساختاری در حیات اجتماعی ما) وجود صنعت سینمای مستند ایران را به رسمیت شناخت . چیزی که شاید بر اثر تجاهل – نه به سیاق تجاهل العارف رسمیت ، اهلیت و صلاحیت آن برای ورود به چرخه ی صنعت (حتی به عنوان یک صنعت دستی ) نادیده گرفته شده . چه می باید گفت ؟



همچنین مشاهده کنید