چهارشنبه, ۱۹ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 8 May, 2024
مجله ویستا

امروز با سعدی


امروز با سعدی

ای دریغا، گر شبی در بر خرابت دیدمی
سر گران از خواب و سرمست از شرابت دیدمی
روز روشن دست دادی در شب تاریک هجر
گر سحرگه روی همچون آفتابت دیدمی
گر مرا عشقت به سختی کشت، سهل است این …

ای دریغا، گر شبی در بر خرابت دیدمی

سر گران از خواب و سرمست از شرابت دیدمی

روز روشن دست دادی در شب تاریک هجر

گر سحرگه روی همچون آفتابت دیدمی

گر مرا عشقت به سختی کشت، سهل است این قدر

کاش کاندک مایه نرمی در خطابت دیدمی

در چکانیدی قلم بر نامهٔ دلسوز من

گر امید صلح باری در جوابت دیدمی

راستی خواهی سر از من تافتن بودی صواب

گر چو کژبینان به چشم ناصوابت دیدمی

آه اگر وقتی چو گل در بوستان یا چون سمن

در گلستان یا چو نیلوفر در آبت دیدمی

ور چو خورشیدت نبینم، کاشکی همچون هلال

اندکی پیدا و دیگر در نقابت دیدمی

از منت دانم حجابی نیست جز بیم رقیب

کاش پنهان از رقیبان در حجابت دیدمی

سرنیارستی کشید از دست افغانم فلک

گر به خدمت دست سعدی در رکابت دیدمی

این تمنّایم به بیداری میسّر کی شود؟

کاشکی خوابم گرفتی تا به خوابت دیدمی