سه شنبه, ۹ بهمن, ۱۴۰۳ / 28 January, 2025
مجله ویستا

در سـتایش شغـل


در سـتایش شغـل

گزارش پشت صحنه مجموعه تلویزیونی «من و بابام, من و مامانم»

وقتی قرار شد گزارشی از پشت‌ صحنه مجموعه تلویزیونی «من و بابام، من و مامانم» تهیه کنم، می‌دانستم قرار است از مجموعه‌ای در گروه کودک و خردسال مطلب بنویسم که به مشاغل پدر و مادرهایی می‌پردازد که درگیر تفهیم این فکر به کودکان خود هستند که شغل‌ها صرفا اعتباری برای منش انسانی آنها محسوب نمی‌شود، اما نمی‌دانستیم خیلی وقت‌ها خود پدر و مادرها نیز به این اعتباربخشی نیاز دارند. اخلاق در هر جامعه‌ای به شرط آن که به شکل ارزشی به آن نگاه شود، بستری گسترده دارد؛ بستری که گاه تا کوچک‌ترین عادات رفتاری انسان‌ها را نیز در بر می‌گیرد. کارخانه بافندگی‌ای نزدیک کرج، لوکیشن تازه گروه بیژن شکرریز است. به زحمت آنجا رسیدم تا رابطه پدر و دختری را جلوی دوربین مسلم تهرانی ببینم. هرچند شغل این پدر، مدیریت کارخانه است و جزو مشاغل پردرآمد جامعه محسوب می‌شود، اما چیزهایی برتر از صاحب کارخانه بودن مدنظر شکرریز و نویسنده‌اش فاطمه یاسینی‌ است؛ فکری چون بزرگداشت کرامت انسان‌ها به دور از هر جایگاه اجتماعی که جامعه و افراد برای آن قائل هستند. ارزش به پدر و مادرهایی که به خاطر عشق به فرزندانشان، خواسته یا ناخواسته در موقعیت‌های شغلی‌ای قرار گرفته‌اند که گاه کودکان از پذیرش آن فرار می‌کنند. در هماهنگی با شهرام میرصمدزاده، جانشین تهیه به محل کار پدر یکی از بچه‌های مجموعه رفتم. بچه‌ها در حال آماده کردن صحنه هستند. در دفتر می‌نشینم و با فاطمه یاسینی، سرپرست نویسندگان مجموعه گفت‌وگو می‌کنم. او گروهی را متشکل از نسیم رفیعی، میترا عرفانی و زهرا رضایی هدایت می‌کند که برای تحقیقات درباره مشاغل و انتخاب بچه‌ها از مدارس مختلف وقت صرف کرده‌اند و وقت‌شان را برای صحبت با بچه‌ها و پدر و مادرانی گذاشته‌اند که باید برای جلوی دوربین قرار گرفتن آماده می‌شوند.

فاطمه یاسینی از شروع کار می‌گوید: همیشه این برایم مساله بود که برخی بچه‌ها از عنوان کردن شغل پدر و مادرهایشان اکراه دارند، مثلا در فرم‌هایی که مدارس در اختیار آنها می‌گذارد تا شغل اولیای خود را بنویسند، به‌عنوان کلی شغل آزاد بسنده می‌کنند. در واقع آنها از این اصل متعالی که انسان‌ها فارغ از این‌که چه حرفه‌ای دارند، دارای شأن و منزلت انسانی‌اند، غافلند. البته آنها را خیلی نمی‌توان مقصر دانست. در وجه غیرارزشی فرهنگ عمومی گاه می‌بینیم عنوان برخی شغل‌ها متاسفانه به جای ناسزا استفاده می‌شود. خب این نوعی ضدارزش است که باید از بین برود. بچه‌ها باید بدانند یک مرده‌شوی با یک دکتر به لحاظ منزلت‌های انسانی و اجتماعی تفاوتی ندارند و فکر می‌کردم برای عبور از این اکراه چه نوع فرهنگسازی‌ای می‌شود کرد. این فکر اولیه را علی زارعان، مدیر گروه کودک شبکه دو سیما تا حدودی پروراند و گفت چطور می‌شود براساس این دغدغه، برنامه‌ای تلویزیونی کلید زد. براساس پیشنهاد زارعان، این فکر اولیه را که کرامت انسانی مهم‌ترین گزینه در ذهن بچه‌ها باید باشد و آنها پدر و مادر خود را غیر از این‌که در چه مرتبه‌ای در اجتماع به لحاظ شغلی قرار دارد باید زیر عنوان انسان‌هایی شریف دوست داشته باشند، مقداری پرورش دادم. این‌که من باید به پدر و مادرم احترام بگذارم و آنها را دوست بدارم و به آنها افتخار کنم، چون اساس زندگی معیشتی ما بر رزق حلال استوار است.

یاسینی درباره ارائه طرح به سازمان ادامه می‌دهد: طرح را نوشتم و پس از مدتی در شبکه تصویب شد و با قبول زحمت آقای شکرریز به عنوان کارگردان، نوشتن قصه‌ها را از دی‌ماه سال گذشته بر مبنای مستند ـ داستانی شروع کردیم. وقتی کار نوشتن ۵۲ قصه را تمام کردیم، در جلسه‌ای برای تعیین زمان و چگونگی پیش‌تولید، تصمیم گرفتیم همه قصه‌ها را دور بریزیم! زیرا تجمیع نظرات بر این بود که وجه مستند اثر مجموعه باید بر وجه داستانی آن بچربد و تا این حد قصه‌محور نباشد. تعطیلات نوروز را پشت سر گذاشتیم و پس از آن دوباره نوشتن متن‌ها را از سر گرفتیم و این بار تصمیم گرفتیم قصه ننویسیم و آدم‌ها را بنویسیم. قبلا قرار بود از بچه‌ها بخواهیم قصه‌های ما را بازی کنند، اما در شکل جدید قرار بر این شد آنها زندگی خودشان را جلوی دوربین ما بیاورند و در واقع فرم زندگی و تصورات آنها قصه‌های ما را بسازد. از این‌رو سراغ مدارس رفتیم تا بچه‌های مورد نظرمان را پیدا کنیم و با کمک آموزش و پرورش در این زمینه، اوایل شهریور ماه، ۵۲ سوژه نهایی آماده شد. در این مرحله با سختی‌های بسیاری روبه‌رو بودیم. بسیاری از بچه‌ها حاضر نمی‌شدند جلوی دوربین بیایند و گاه که رضایت آنها را جلب می‌کردیم والدین رضایت نمی‌دادند و خلاصه این‌که با مشقت فراوان آدم‌هایمان را انتخاب کردیم. در کل، پیش از این‌که بچه‌ها و والدین‌شان را جلوی دوربین بیاوریم طی جلسه‌هایی با آنها صحبت می‌کنیم. در حین کار نیز همه عوامل مواظب و مراقبند که آنها را نرنجانند و با حساسیت خاصی با آنها رفتار می‌شود.

یاسینی البته با این‌که از پشت سر گذاشتن این مرحله سخت خرسند است، اما از خاطرات و مخاطراتی هم که در این راه بر او رفته است با بغض تعریف‌ می‌کند: اتفاق‌های ناراحت‌کننده‌ای هم در حین کار می‌افتاد. مثلا دختر بسیار توانایی بود که من هیچ‌گاه او را فراموش نخواهم کرد. روزی که می‌خواستیم سراغش برویم، دست پدرش زیر دستگاه رفت و قطع شد یا بچه‌ای که خودش روز فیلمبرداری مریض شد و الان دوازده روز است بستری است یا مورد دیگری که بسیار متاسفمان کرد این بود که سر ضبط یکی از قسمت‌ها پدربزرگ سوژه‌مان که دچار بیماری عصبی بود، بچه را به باد کتک گرفت و هم کارمان را مختل و هم اعصاب همه را خرد کرد.

در ادامه کار هم، گروه سختی‌های بسیاری را متحمل بوده است. از این‌روست که نویسنده و طراح این مجموعه می‌گوید از سختی کار آگاه بوده، اما وقتی در هفته دوم دی‌ماه کار ضبط آغاز شده و عملا وارد اجرا شده‌اند، پی برده است سختی واژه ناقصی برای بیان تحمل مصائب این کار است: ۵۲ قسمت‌ده‌دقیقه‌ای تولید خواهد شد، اما گروه گاه برای هر قسمت از مجموعه در چند لوکیشن دور از هم حاضر می‌شود، مثلا هم به خانه‌ها می‌رویم و هم به محل‌های کار و برای نشان‌دادن روابط بین این محیط‌ها بسیار زمان صرف می‌شود.

● تنها راه باورپذیری، مستندسازی است

در میانه‌های گفت‌وگو با یاسینی است که بیژن شکرریز، کارگردان من و بابام، من و مامانم به ما می‌پیوندد و روی یکی از صندلی‌های اتاق مدیر کارخانه بافت می‌نشیند و ما و سوالاتمان از نویسنده‌اش را رصد می‌کند. پیش از این‌که گفت‌وگو با او را شروع کنی، حال و هوا این را القا می‌کند که با کارگردانی کاربلد و آگاه و متفکر روبه‌رو خواهی بود. خیلی طول نمی‌کشد این تصور و گمان به یقین تبدیل می‌شود. از پاسخ به همان پرسش اول است که می‌دانی با کسی طرفی که قواعد این پرسش و پاسخ‌ها را بخوبی بلد است. بیژن شکرریز، کارگردان و تهیه‌کننده مجموعه «من و بابام، من و مامانم» سینما و فلسفه خوانده است. او ابتدا درباره طرح مجموعه می‌گوید: من سال‌ها در سینما و تلویزیون کار کرده‌ام. در واقع با این‌که فیلم سینمایی ساخته‌ام و کارهای دیگری هم در حوزه سینما انجام داده‌ام، اما تخصص آکادمیکم تلویزیون است. از این‌رو احساس کردم طرح این مجموعه حرف نویی برای گفتن دارد و به نوعی می‌تواند مروج اندیشه کرامت انسانی در عصر بی‌حرمتی‌ها و تسلط ضدارزش‌ها و بی‌اخلاقی‌ها باشد. شکرریز می‌‌افزاید: سینما برای من سرگرمی نیست و اساس آن را در این نمی‌دانم که سینما برای سرگرمی حاصل از تماشا و خنداندن است. او اضافه می‌کند: تماشاچی ما، تماشاچی صرف تلویزیون‌بین نیست. این تماشاچی، اغلب از داخل آشپزخانه مخاطب برنامه‌هاست. هدفمند و برنامه‌ریزی‌شده پشت گیرنده نمی‌نشیند و یکهو از داخل آشپزخانه داد می‌زند و می‌گوید ببین چه گفت. اما از وقتی از آلمان بازگشتم، مستمر گفته‌ام سینما باید حرف داشته باشد. حرف به معنی تفکر. در فیلم تنها تکنیک مهم نیست. باید تفکر هم پشت آن باشد.

این کارگردان باسابقه سینما و تلویزیون معتقد است: در جامعه‌ای زندگی می‌کنیم که بی‌حرمتی‌هایی را از نسل جوان‌تر شاهدیم. نسلی که از شناسنامه‌هایش فرار می‌کند. این فرار از نوع دیالوگ‌هایمان گرفته تا مدل مو و لباس این نسل در همه شوون دیده می‌شود.

شکرریز نیز با اشاره به این‌که من و بابام و من و مامانم در بزرگداشت کرامت انسانی است، می‌گوید: اغلب شاهدیم بچه‌ها، مرتبه‌های اجتماعی را با عواملی چون ثروت و کیفیت مادی زندگی می‌سنجند. وقتی از آنها می‌پرسی خانه‌تان کجاست، اگر نیاوران‌نشین باشند با صدای بلند و رسا می‌گویند، اما وقتی در میدان راه‌آهن و پشت خطوط آهن زندگی کنند دیگر صدا، آن صدا نیست. در دانشکده‌ خودمان هم یکی از بچه‌ها که والدین ‌او در غسالخانه کار می‌کردند، خجالت می‌کشید درباره شغل والدینش بگوید و همیشه می‌گفت والدینم کارمند شهرداری هستند یا برخی از اقرار به این‌که پدرشان راننده است، خجالت می‌کشند. ما در این برنامه می‌گوییم فرقی نمی‌کند پدر خانواده راننده باشد یا دکتر، آنچه اهمیت دارد این است که هر دو زحمتکش هستند. آنها باید بیاموزند برای پدر و مادرهایشان ارزش و احترام قائل باشند و به آنها در هر شغلی که هستند و در هر شرایطی که برای زندگی فرزندانشان فراهم کرده‌اند، افتخار کنند و از عنوان‌کردن شغل والدین‌شان هرچند اگر در نظر عرف، آن شغل از مشاغل فرودست جامعه باشد، واهمه نداشته باشند.

این کارگردان و تهیه‌کننده اضافه می‌کند: متاسفانه روابط خانوادگی در جامعه امروز خیلی صمیمانه و محکم نیست. بچه‌ها زندگی خودشان را دارند و خیلی وقت‌شان را با پدر و مادرهایشان نمی‌گذرانند. به همین دلیل در این مجموعه تلاش می‌کنیم این رابطه را گرم کنیم و از بچه‌ها می‌خواهیم از شغل پدر و مادرهایشان برایمان بگویند. می‌خواهیم زندگی را بی‌کم و کاست نشان دهیم. همین مساله، فرم اثر ما را می‌سازد. در اثری که من می‌سازم دوربین روی سه‌پایه نیست، سیال است چون زندگی یعنی حرکت. دکوپاژ ذهنی من نیز مبتنی بر حرکت است. پس خبری از سکون نیست. در صدابرداری هم که به عهده هادی ساعدمحکم است، به او توصیه کردم بگذارد گاهی مواقع، صداها صداهای موجود در صحنه باشد. پس در صدا هم ما چیزی را نمی‌سازیم، هر آنچه هست را به گوش می‌رسانیم.

شکرریز درباره تجربه‌های مشابه خود در این ارتباط ادامه می‌دهد: من در مجموعه «آواز زندگان» به مشاغل مختلف پرداختم. در این کار تمام شخصیت‌ها واقعی بودند و به هیچ وجه از بازیگر استفاده نکردم. این اتفاق هم در مجموعه من و بابام، من و مامانم افتاده است.

از شکرریز می‌پرسم قائل بودن به کرامات انسانی و تشویق بچه‌ها به توجه به این وجه از زندگی‌شان روی کاغذ، یک کلان‌روایت اخلاقی است، چه کرده‌اید که در پرداخت کار، از وجه شعارزده این کلان‌روایت دور شوید و آن را تاثیرگذار و باورپذیر کنید که در پاسخ می‌گوید: قالب مجموعه من و بابام، من و مامانم، مستند داستانی است، ولی در این مجموعه بازیگر نداریم و همه اشخاص حقیقی هستند. برنامه‌ این طور شروع می‌شود پسربچه‌ یا دختربچه‌ای جلوی دوربین ظاهر می‌شود و بعد از سلام و احوالپرسی با بینندگان به آنها می‌گوید که همراه او سر کار والدینش بروند تا بگوید پدر یا مادرش در حرفه خود تا چه میزان زحمت می‌کشند. بچه‌ها و پدر و مادرها کاملا حقیقی هستند. این مستند بودن، در باورپذیری و تاثیرگذاری آن کلان‌روایت نقش مهمی دارد. همه چیز واقعی است. ما چیزی را القا نمی‌کنیم، بلکه تنها نشان می‌دهیم. در صورتی که اگر وجه داستانی اثر پررنگ‌تر بود، چه‌بسا دچار آن آسیبی که شما اشاره دارید، می‌شدیم. بدیهی است وقتی حرف‌هایتان را از زبان حتی تواناترین بازیگرها بزنید، باورپذیر نیست. وقتی یک بازیگر یا فوتبالیست با اتومبیل چندصد میلیونی‌اش در مذمت رویکرد مادی به زندگی حرف می‌زند و جلوی دوربین از شوون انسانی می‌گوید، این باورپذیر نیست. از این‌رو فکر می‌کنم تنها راه باورپذیر کردن موضوعاتی از این دست، ساختن مستند است.

از حرف‌های شکرریز شاید تصور شود من و بابام و من و مامانم، درصدد روی آوردن به طبقه فرودست، شغل‌هایی در نظر عرف کم‌مایه و منزلت و اقشار آسیب‌پذیر است و از این رهگذر می‌خواهد تلویحا طبقات مرفه و فرادست را متنبه کند یا دست‌کم نادیده بگیرد، اما او، با این‌که چنین فرضیه‌ای را به صورت کامل رد نمی‌کند و می‌گوید شاید در ناخودآگاهش تا حدودی این تمایل وجود داشته باشد، اما تاکید می‌کند مسلما هدف این مجموعه القای چنین تصوری نیست.

وی می‌گوید: من فقط می‌خواهم زیبایی‌ها را ببینم. اما زیبایی تنها مربوط به رنگ سفید و زشتی فقط مبین رنگ سیاه نیست. خاکستری هم زیباست. سعی کردم از خطاهایی که ممکن است به این ترجیح و هواداری منجر شود، چشم بپوشم، اما اگر چنین حسی ایجاد شود، تقصیر من است و گروه در این‌باره بیگناه است. با این حال تصور می‌کنم با انتخاب‌هایمان بتوانیم در این ارتباط از خودمان دفاع کنیم. ما همانقدر که سراغ آبدارچی، کارگر ساختمانی، مرده‌شوی و... رفته‌ایم به سرمایه‌دار، کاپیتان هواپیما و مدیر کارخانه هم پرداخته‌ایم. در کل می‌توان گفت تاکنون ۱۸ قسمت را تصویربرداری کرده‌ایم و به مشاغلی از جمله راننده کمپرسی، خیاطی در منزل، کارگر مبل‌سازی، طراح و گرافیست، آبدارچی دبیرستان، صحاف، راننده تاکسی، مدیر کارخانه و... اشاره شده است. برخی مشاغل نیز در حین تولید به مجموعه اضافه شده‌اند که از این میان می‌توان به شغل گورکن، مرده‌شوی، راننده آمبولانس بهشت زهرا(س) را نام برد.

مجموعه من و بابام، من و مامانم به کارگردانی و تهیه‌کنندگی بیژن شکرریز به سفارش گروه خردسال و کودک شبکه دو تولید می‌شود. دختران و پسران بین ۶ تا ۱۲ سال در این مجموعه از چندوچون شغل‌های پدر و مادرهایشان خواهند گفت و این‌که درباره این شغل‌ها چه فکر می‌کنند.

شاید مجموعه‌ای که هر قسمتش ۱۰ دقیقه است که دو دقیقه آن نیز برای پخش تیتراژ می‌رود باید خیلی متفکرانه‌تر از اینها باشد که بشود در گزارشی از پشت‌صحنه‌اش همه چیز را گفت. آنچه مسلم است این که شکرریز می‌داند برای چه گروهی و برای چه فیلم می‌سازد و نگاه موشکافانه و دقیقی به این هشت دقیقه دارد.

از اتاق مدیر بیرون می‌روم و به دنبال کارگردان و عوامل سر صحنه ضبط حاضر می‌شوم. در این صحنه، ترنم قدیری کلاس اولی قرار است از لابه‌لای دستگاه‌های بافت پارچه، پشت سر پدرش راه بیفتد، سپس به دوربین نزدیک شود و درباره شغل پدرش بگوید. شکرریز صدایم می‌کند و از من می‌خواهد نوع اسقرار دوربین و دکوپاژ را ببینم. در همین حال تاکید می‌کند: گرچه این مجموعه به سفارش گروه خردسال و کودک شبکه دو و برای تلویزیون تولید می‌شود؛ اما نگاه من در این مجموعه، نگاهی سینمایی است و برای تمام صحنه‌ها وقت لازم را می‌گذارم.

● با پخش در نوروز مخالفیم

شکرریز می‌گوید برای مرحله پیش‌تولید این مجموعه یک سال وقت گذاشته است و فاطمه یاسینی و گروه نویسندگان بچه‌ها را شناسایی کردند و البته پیدا کردن بچه‌ها کار راحتی نبود. پس از این مرحله نیز با مشکلاتی روبه‌رو بودیم؛ گاهی هماهنگی لازم صورت می‌گیرد، اما در روز ضبط، خانواده‌ها می‌گویند ما آماده نیستیم. به هر حال این کار دشواری‌های خودش را دارد. من و فاطمه یاسینی حدود یک سال برای این برنامه وقت گذاشتیم. او متن‌ها را می‌نوشت و من بازنویسی می‌کردم و گاه بازنویسی من او را راضی نمی‌کرد و کار را دوباره می‌نوشتیم تا به یک متن منسجم برسیم و توافق دوطرفه باشد.

این کارگردان و تهیه‌کننده نیز مرحله تولید این مجموعه را به لحاظ شکل کار و زمان‌بندی تصویربرداری از لوکیشن‌های مختلف، طاقتفرسا ارزیابی می‌کند و می‌گوید: تصویربرداری هر قسمت با این‌که برای ده دقیقه تولید می‌شود، حدود یک و نیم روز زمان می‌برد و پس از آن نیز مراحل دیگر کار چند روز طول می‌کشد.

شکرریز به دشواری کار با بچه‌ها و پدر و مادرهایی که تجربه حضور جلوی دوربین را ندارند اشاره کرده و می‌افزاید: مسلما کار ما سختی‌های خودش را دارد. مسلم تهرانی، مدیر تصویربرداری مجموعه کاملا توجیه است که با بچه‌ها و پدر و مادرهایی روبه‌رو هستیم که هیچ وقت جلوی دوربین نبوده‌اند و به همین دلیل حوصله به خرج می‌دهد، همان‌طور که همه اعضای گروه چنین حوصله‌ای دارند. علیرضا افراز، دستیار اول من نیز قبل از ضبط هر صحنه با بچه‌ها تمرین می‌کند تا آنها نسبت به صحنه‌هایی که ضبط می‌شود، اشراف داشته باشند.

وی می‌گوید‌: شنیده‌ام اعلام شده مجموعه در ایام نوروز پخش خواهد شد. شنیدن کی بود مانند دیدن! حتما بنویسید که من با پخش در نوروز مخالفم چون این مجموعه ۷۰ تا ۸۰ لوکیشن متنوع خواهد داشت و کار ما سخت است و درست نیست عجله کنیم. به‌همین علت موافق پخش آن در ایام نوروز نیستم. از این‌رو انتظار دارم مسئولان ابتدا با ما هماهنگ و سپس برای پخش برنامه‌ریزی کنند. طبعا تا رضایت من از کیفیت کار حاصل نشود، مجموعه در نوروز پخش نخواهد شد.

نگار حسینخانی