سه شنبه, ۲۳ بهمن, ۱۴۰۳ / 11 February, 2025
مجله ویستا

یک کپی کاری گنگ و فاقد اصالت


یک کپی کاری گنگ و فاقد اصالت

نگاهی به فیلم کپی برابر اصل ساخته عباس کیارستمی

بعید است تا قیام قیامت بتوان زیرسایه و چتر انتلکتوئل بازی های نخ نما شده پنهان شد و به بازی های فرمی و روایت های بی مزه دفرمه دل خوش کرد و با جایزه های بی ارزش جشنواره های بی ارزش تر سیاسی جهان، به خودارضایی مستمر و مداوم این سال ها ادامه داد.

بالاخره یک جایی پرده برمی افتد و رسوایی به بار می آورد و این حقیقت عریان می شود که حتی ذائقه سیاستگزاران جشنواره های آوانگارد و سیاسی کار-توامان- جهانی هم به درد می آید و دیگر به کار کارگردان جهانی ما نمی آید.

عباس کیارستمی شاید تنها کارگردان جهانی باشد که پیش و بیش از آنکه ملی شده باشد، جهانی شده است! و این از عجایب روزگار و ویژگی های منحصر به فرد سینمای جشنواره زده و شبه روشنفکری ماست که آثار یک کارگردان را بی آنکه تعلق و دل در گرو فرهنگ و قوم و ملت و آرمانی ملی و میهنی داشته باشد روانه بازار و جشنواره های جهانی می کند و تبدیل به سینماگری جهانی.

ریشه های فکری و عقیدتی و مبانی سینماورزی این سینماگر در کجاست؟ کسی که مردم کشورش فیلم هایش را نمی بینند و اصلا اهمیتی ندارد که ببینند یا نه و فقط مهم این است که در جشنواره ها حضور دارد- با جایزه و توجه یا بی هبه و تلطف- چطور می تواند جای پای محکمی در آن سوی جهان داشته باشد وقتی سوی دیگری قابل تصور نیست و برای او وجود خارجی به معنای درست و کامل کلمه ندارد.

اما «کپی برابر اصل» فیلم جدید عباس کیارستمی به نوعی می تواند آیینه ای برای بازتابیدن افکار و امیال حال حاضر او در حوزه فکر و سینما باشد.

فیلمی که به مثابه خرق عادتی قابل تامل، چه از جهت ساخت و ساختار سینمایی و اکسسوار و برخی میزانس ها از طرفی و مفاهیم و معارف فکری و محتوایی از طرف دیگر است.

این فیلم دیگر متعلق به سینمای بازی های فرمی و بازیگوشی های تصویری نیست، بلکه ظاهرا قرار است وامدار سینمایی قصه گو باشد.

در عین حال و به تبع همین امر شاید بازیگران جای نابازیگران فیلم های پیشین را گرفته اند؛ آن هم بازیگران حرفه ای و درجه یک جهان کسانی مثل ژولیت بینوش، ویلیام شیمل، ژان کلودکریر.

از جمله ویژگی های فیلم «کپی برابر اصل» علاوه بر مباحث ساختاری و فرمی و تکنیکی، ویژگی های محتوایی آن است که به نظر می رسد در تلاقی با خاصیت های تصویری، اثری پدیدآورده که نهایتا به معجون ناهمگونی می ماند که صرفا با حواشی فرامتنی کارگردانش قابل چشم پوشی است و باید محصولش را بدون اعتراض و با توهم سینمای برتر بودنش تحمل کرد.

داستان فیلم دقیقا محصول همین لیبرالیسم منتشر از ساختار و متن فیلم است؛ فیلمی محصول ایتالیا، فرانسه و بلژیک با سه زبان متفاوت در دیالوگ ها با کارگردان و نویسنده ایرانی که می توان چینش ناهمگون و بی توازن عوامل را در محصول نهایی ردیابی کرد.

فضای فیلم کماکان ملهم از شبه فلسفه، شبه روانکاوی، آوانگاردیسم و دغدغه های اومانیستی کارگردان فیلم است؛ کارگردانی که بدون اینکه ملی باشد، جهانی شده است و این بزرگ ترین عیب و ایراد عباس کیارستمی است که هرگز نخواهد توانست بر آن فایق آید.

در فیلم «کپی برابر اصل» دقیقا با مفهومی به نام کپی کاری روبروییم که حتی آدرس های غلطی که کارگردان سعی می کند با تزریق مباحث فلسفی و روانکاوانه فیلم، به تماشاگر بدهد مشکلی را حل نمی کند و حواس ها را پرت.

درست است که فیلم کپی است، اما ابدا برابر اصل نیست؛ آن هم وقتی کپی این قدر واضح و ناجوانمردانه از فیلم های «پیش از طلوع» و «قبل از غروب» ریچارد لینکلیتر صورت گرفته باشد. مفاهیمی همچون انسان و تقدیر ازلی و ابدی در کنار اباحه گری جنسی، البته در پوشش فلسفه و روانکاوی، نشان از سیطره ای بحران زا در اندیشه و سینمای کارگردان دارد.

با در نظر داشتن تمامی این موارد می توان داستان فیلم را، درمروری آگاهانه تر، ناشی از همین مبانی فکری دانست که به چنین محصولی منتهی شده است.

فیلم «کپی برابر اصل» عمیقا گویای وجود بحران و پس لرزه های متعدد و متنوع آن در فکر و عمل سازنده اش است؛ بحرانی که گرچه ناشی از نخواستن یا نفهمیدن اصیل معارف انسانی دینی است، اما در عین حال به شکلی سرطانی در لایه های تودرتوی ذهنی و رفتار خارجی سازنده فیلم تاثیربسزایی گذاشته است.

آیا به تقدیر الهی معتقدید، آیا از نشانه گذاری کپی و اصل چیزی جز ترویج و تنقیح اباحه گری از نوع جنسیت و فلسفی اش را دنبال می کنید و آیا سینما پیش و بیش از آن که بماهو سینما برای شما ارزش و اهمیت داشته باشد، محلی است برای ظهور و بروز هذیان گونه هزار توی بحران های فکریتان؟

عباس کیارستمی متاسفانه بدون اینکه کارگردانی ایران-وطن و ملی شده باشد، به شکلی کاذب و گلخانه ای جهانی شده است و همین امر موجب شده او بدون آن که خود بداند و بفهمد، معلق بماند و بدون آن که جهانی شده باشد و شاید هم این نکته را هم بداند و هم بفهمد، اما دیگر نتواند به روی خودش بیاورد، در چنین سن و سالی کار را به جایی برساند که فیلم «پیش از طلوع» و دنباله اش «قبل از غروب» را کپی کند و برای ما برابر اصل جا بزند؛ بی خبر یا باخبر از آن که سودای جهانی شدن تنها از راه ملی شدن می گذرد.

شما که برایتان اهمیتی ندارد که هموطنانتان فیلم هایتان را ببینند یا نه و آثارتان را نه برای سینماهای سرزمین مادری، بلکه مستقیما برای جشنواره های خارجی می سازید و می فرستید، حواستان نیست که هر چیزی در این عالم به عقبه، سبقه و ریشه نیاز دارد و اساسا رسم عالم بر این است که چیزهای بی ریشه همچون باد در هوا معلق باشند، حتی اگر جوایز جشنواره های خارجی بتوانند صاحبانشان را برای سال های متمادی در این توهم نگه دارند که جهانی اند و حتی فراجهانی.

آقای کیارستمی! برخلاف فیلم، اندیشه، تئوری و اصرار شما، متاسفانه باید به عرض برسانیم کپی هرگز برابر اصل نیست و هرگز برابر نخواهد شد؛ انسان و تقدیر روح و روان، ازل و ابد، ساخت و ساختار، جهان اول یا سوم، جشنواره های خارجی و کمپانی های فیلم سازی و هر چیز دیگری به هر شکل و گونه ای با هر فلسفه و فرمی نتوانسته و نمی تواند سرشت و سرنوشت انسان و جهان را دچار تغییر کند و آن را در اوج کپی بودن برابر اصل جا بزند؛ چرا که «فطرت الله التی فطرالناس الیها لاتبدیل لخلق الله ذالک دین القیم»

حال می توان یک بار دیگر داستان فیلم را مرور کرد و زوایای پیدا و پنهان آن را صریح تر و صادقانه تر به جست وجو گذاشت، خوشبختانه نشانه گذاری آقای کیارستمی حتی در عنوان فیلم هم رسوخ کرده و برای ما مفید است.

آیا تا به حال هیچ وقت کپی برای شما برابر اصل بوده است؟ تصور کنید سقف دیگری جای خانه تان، حس دیگری جای دلتان و...؛ قبول دارم وضعیت وخیم و رعب آوری است و اگر همین طور ادامه پیدا کند معلوم نیست به کدام ناکجاآباد منتهی شود!

جیمز میلر، یک نویسنده انگلیسی است؛ او برای رونمایی از ترجمه ایتالیایی کتابش به عنوان کپی برابر اصل به روستایی در توسکانی ایتالیا می رود تا اینکه در جلسه رونمایی از کتاب با زن عتیقه فروشی که به همراه پسرش به جلسه آمده، روبه رو می شود؛ این مواجهه در روند داستان و ادامه فیلم بتدریج موقعیتی را فراهم می آورد تا نویسنده و زن ضمن همراهی و گفت وگو با هم... بشود «کپی برابر اصل! ساخته» عباس کیارستمی!

محمد قمی