شنبه, ۱۶ تیر, ۱۴۰۳ / 6 July, 2024
هدیه
روزی اتوبوس خلوتی در حال حرکت بود. پیرمردی با دسته گلی زیبا روی یکی از صندلیها نشسته بود. مقابل او، دخترکی جوان قرار داشت که بینهایت شیفتهٔ زیبائی و شکوه دسته گل پیرمرد شده بود و لحظهای از آن چشم برنمیداشت. زمان پیاده شدن پیرمرد فرا رسید. قبل از توقف اتوبوس در ایستگاه، پیرمرد از جا برخاست، بهسوی دخترک رفت و دسته گل را به او داد و گفت: ”متوجه شدم که تو عاشق این گلها شدهای، آنها را برای همسرم خریده بودم و اکنون مطمئن هستم که او از این که آنها را به تو هدیه بدهم، خوشحالتر خواهد شد. دخترک با خوشحالی، دسته گل را پذیرفت و با چشمهایش پیرمرد را که از اتوبوس پائین میرفت، بدرقه کرد و با تعجب دید که پیرمرد بهسوی دروازهٔ آرامگاه خصوصی در آن سوی خیابان رفت و در کنار نردهٔ در ورودی نشست.
برگرفته از کتاب: ”نوشتههای دلنشین“، ”جهانبخش موسوی رکعتی“
خوزه نورن اسینا
انتخابات ریاست جمهوری 1403 انتخابات ریاست جمهوری انتخابات انتخابات ریاست جمهوری چهاردهم مسعود پزشکیان سعید جلیلی انتخابات ریاست جمهوری ۱۴۰۳ انتخابات 1403 ایران پزشکیان ستاد انتخابات کشور جلیلی
ترافیک هواشناسی قوه قضاییه پلیس شهرداری تهران اربعین گرما قتل سلامت سازمان هواشناسی
خودرو مصرف برق حقوق بازنشستگان قیمت طلا قیمت خودرو بازنشستگان قیمت دلار بانک مرکزی سهام عدالت مسکن قیمت سکه بازار خودرو
ماه محرم رامبد جوان بهاره رهنما هنرمندان ازدواج محرم تلویزیون الناز شاکردوست بازیگر سینما سینمای ایران
آیفون
انگلیس اسرائیل جو بایدن فلسطین جنگ غزه رژیم صهیونیستی غزه آمریکا روسیه دونالد ترامپ سازمان همکاری شانگهای ولادیمیر پوتین
یورو 2024 فوتبال پرسپولیس استقلال تیم ملی آلمان تیم ملی اسپانیا علیرضا بیرانوند باشگاه پرسپولیس لیگ برتر ترکیه کریستیانو رونالدو سپاهان
هوش مصنوعی سامسونگ ایلان ماسک پهپاد گوگل هواپیما نمایشگاه الکامپ
تب دنگی دیابت سرطان فشار خون خواب کاهش وزن اضطراب