سه شنبه, ۱۶ بهمن, ۱۴۰۳ / 4 February, 2025
مجله ویستا

لکه ای زرد روی صورت جوانی


لکه ای زرد روی صورت جوانی

دکتر نادر صنعتی در مورد نفوذ پدیده بیگانه ای به اسم ولنتاین

در یک روز سرد زمستانی یا مطلوب بهاری سرتان را بالا می‌کنید و نگاهتان می‌افتد به سقف خانه و آن چیزی که در سقف مشاهده می‌کنید شما را متعجب می‌کند. ردی خیس که خودش را پهن کرده روی سقف و هر چند دقیقه قطره آبی از محل خیسی روی زمین و شاید صورت شما می‌چکد. فورا دست به کار می‌شوید و سری به بام خانه و یا خانه همسایه طبقه بالایی می‌زنید تا علت این نم و خرابی را کشف کنید. علت هر چه باشد پس از تعمیر آن و حل مشکل داستان نمزدگی و خرابی سقف تمام نمی‌شود.

تا مدتی هربار که به سقف نگاه کنید یک رد زرد و زشت که بیشتر اوقات شبیه یک حیوان مرموز است، شما را آزار خواهد داد. شما تا مدتی درگیر این زردشدگی هستید و برای درست کردنش باید بروید سراغ رنگ و نقاشی و چتکه‌کشی! حالا اگر به این زرد‌شدگی با نگاهی استعاری نگاه کنیم، می‌توانیم از آن برای توضیح بعضی از اتفاقات دورو برمان کمک بگیریم. طرحی که روز والنتاین بر صورت جامعه ما و رفتار آدم‌های دورو برمان می‌اندازد، بیشتر اوقات بسیار شبیه رد زرد شده روی سقفی کهنه و خراب است.

ردی که دنباله‌اش را باید از نمی قدیمی و خرابی کهنه‌ای گرفت. شاید همه ما از دیدن دختر و پسرها و نامزد‌هایی که برای هم خرس و شکلات می‌خرند، همین حس زرد و ناجور خرابی را داشته باشیم و صورتمان را برگردانیم تا نبینیمشان ولی بهتر است ماجرا را عمیق‌تر بررسی کنیم. برای خلاصی از این رد زرد که چندان هم جدی به نظر نمی‌رسد، باید به دنبال خرابی اصلی گشت، تا بیخودی هی به صورت جامعه و آدم‌های اطرافمان ماله نکشیم. ما هم رفته‌ایم سراغ یک جامعه‌شناس که برایمان از آن نم قدیمی بگوید تا شاید برویم و راهکاری برایش پیدا کنیم. دکتر صنعتی جامعه‌شناس و استاد دانشگاه جواب این سؤال‌های ما را داده‌اند.

سؤالی که این‌جا ایجاد می‌شود این است که چه زمینه‌هایی و چه نسبت‌های مناسبی وجود داشته که باعث شده است ما این واژه و رسم ولنتاین را خوب قلمداد کنیم.

نکته‌ای که این‌جا وجود دارد این است که به تدریج در طول تاریخ سبک زندگی مردم تغییر می‌کند ما از این به عنوان ورود به دوران مدرن یاد می‌کنیم. در واقع این یک سری شاخص‌هایی دارد. یکی از آن‌ها شکل‌گیری مفهومی به نام فردیت است. فردیت یعنی هر فرد یک داستانی را در زندگی خودش دارد که باید آن را بنویسد، یعنی همه‌اش به دنبال این هستم که زندگی شخص خودم را معنا کنم و به اهداف شخصی خود در زندگی برسم.

این اقتضایی دارد که اولا من خودم مهم می‌شوم بعد هم دیگری که قرار است به من محبت کند هم مهم می‌شود. در دنیای مدرن رسم‌ها و آیین‌های جمعی هم اهمیتش کمتر می‌شود و به جای آن رسم‌ها و آیین‌هایی که مورد توجه فرد است اهمیت بیشتری پیدا می‌کند. مثلا وقتی شما قرار است با جنس مونث صحبت کنید و دلش را به دست بیاورید این به راحتی امکان پذیر نیست. باید یک رسم ها، نماد ها و آیین هایی اتفاق بیفتد که ولنتاین می تواند به عنوان راه تسهیل کننده این جریان تلقی. ویژگی دیگر سبک زندگی مدرن این است که سبک زندگی تکراری و از خود بیگانه‌ای است. در گذشته چون افراد با طبیعت ارتباط داشتند این گونه نبود.

چون طبیعت تکرار ندارد و یک ضرب آهنگ متنوعی دارد و این باعث می‌شود روستایی ما احساس کسالت نکند اما شما وقتی وارد چرخه زندگی شهری می شوید احساس می کنید زندگی‌تان در هر لحظه در خطر فروریزش معناست! یعنی شما احساس می کنید زندگی‌تان معنایی ندارد و باید به آن معنا بدهید و این ستون متزلزل را نگه دارید و در این جا است که در واقع این آیین ها مقداری زندگی شما را متنوع می کند. همین که شما چشم می کشید که مثلا ۵ و ۶ روز دیگر ولنتاین می آید و یا یک مناسبت دیگر. این‌ها برای شما راهی است برای این که زندگی که ذاتا از خود بیگانه است را تحمل کنیم و به آن معنا بدهیم. این ها نیاز جوامع مدرن است. جامعه ما یک ویژگی دارد که به این مسئله دامن می‌زند، که جامعه جوانی است و ۶۰ یا ۶۴ درصد از جمعیت ما زیر ۳۰ سال هستند و جوانی هم حال و هوای خود را دارد و به دنبال راه‌های جدیدی برای سبک زندگی‌اش است. همه این‌ها باعث می‌شود که جامعه ما احتیاج داشته باشد، زندگی جدیدی را شکل بدهد که این زندگی جدید به شیوه گذشته امکان پذیر نیست و این نیازها باعث می‌شود که اگر المان‌هایی که از طرف فرهنگ‌های بیگانه تزریق می‌شود مورد استقبال واقع شود.

اولا ما با بحران معنا مواجه‌ایم چون زندگی از خود بیگانه داریم دوم صاحب زندگی فردی و شخصی شده‌ایم و باید به زندگی‌مان معنا بدهیم سوم این که دیگری در رابطه ما پر رنگ شده است. بحث من این است که وقتی من انتقاد می‌کنم باید بپذیرم که ما در برابر یک جریان قرار داریم و این‌طور نیست که بگوییم خب ولنتاین خوب نیست پس باید گذاشت کنار. این نوع نگاه باعث می‌شود، آن چیزی که در جامعه در جریان است را نبینیم. نکته‌ای که وجود دارد این است که متأسفانه این رسم و رسم‌های مشابه چیزی را به وجود می‌آورد به عنوان خاطره خوش. البته در رابطه دختر و پسر که یکسری پیامد‌های ناخوش به دنبال دارد و آن این است که طرف ازدواج می‌کند این ازدواج باعث می‌شود که طرف دائم همسرش را مقایسه کند با کسانی که روزهای ولنتاین با آن‌ها گذرانده است و این باعث می‌شود که احساس کند که انتخابش، انتخاب درستی نیست. درست مثل همان چیزهایی است که ما در فیلم‌های سینمایی‌مان نشان می‌دهیم و فرهنگ‌شان می‌کنیم. این‌که در فیلم‌ها عشق را برای ازدواج بسیار پررنگ می‌کنند، یعنی دو طرف تا هم را می‌بینند و با یک نگاه یک دل نه صد دل عاشق می‌شوند.

هر چیزی باید با بستر مناسبش همراه شود و الا تبدیل می‌شود به یک حرکت دفاعی و بیشتر باعث می‌شود که مورد تمسخر قرار بگیرد. یعنی کسی که دارد روز ولنتاین می‌گیرد، با این نماد ایرانی که مواجه می‌شود احساس می‌کند ما هر چه سریع‌تر فقط خواستیم این را از حالت غربی‌اش بگیریم در صورتی که باید این‌طور عمل شود که روح متعالی ایرانی را آموزش بدهیم و آن عشق پاکی که وجود دارد. چون ما چیزهایی داریم که می‌توانیم از آن‌ها استفاده کنیم چیزهایی که می‌شود مفهوم متعالی عشق را نشان داد مثل عشق‌های منعکس شده در داستان‌های گنجوی. اگر این‌ها را مقایسه کنید می‌بینید که آن عشقی که در فرهنگ ایرانی وجود دارد بسیار عمیق‌تر و دقیق‌تر از آن چیزی است که در فرهنگ مثلا غربی مورد توجه قرار گرفته است.

این بسترسازی در سطح جامعه باید اتفاق بیفتد یعنی قبل از نام‌گذاری روزی به نام سپندارمزگان باید آن معنی عشق دوباره بازسازی و بازبینی شود. و این مستلزم آن است که شما در فیلم‌هایی که می‌سازید تجدید نظر کنید از فیلم‌هایی که آخر سر با یک رابطه عاشقانه به ازدواج ختم می‌شود باید صرف نظر کرد، چون بعدش را نشان نمی‌دهد که همه این‌ها بعدها پرونده‌های آینده دادگستری هستند که ما توی فیلم‌ها نمی‌بینیم. وقتی شما عشق را دوباره تفسیر کردید آن چنان که در گذشته پاک بوده و مبتنی بر وجودهای پاک انسان‌ها، آن وقت می‌توانید از یک طرف آن را تزریق کنید که بله اگه قرار است رابطه‌ای شکل بگیرد باید با این مشخصات باشد و بعد بحث توجه عقلانی به انتخاب است به عنوان یک دوست یا یک همسر و... اگر شما این را انجام دهید حالا این بسترها آماده شده که روز عشق یک روز خاطرات خوب باشد نه این‌که در آینده برای افراد خاطرات تلخی را به همراه داشته باشد.

نویسنده: ملیحه مقدم‌‌