دوشنبه, ۱۷ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 6 May, 2024
مجله ویستا

مدار صفر درجه بیانیه سیاسی نبود


مدار صفر درجه بیانیه سیاسی نبود

او توانسته در زمانه استیلای برتری طلبی ها, انسان هایی از مرام ها و مسلک های متفاوت را با یک دیده بنگرد و این نوع نگریستن را به مخاطبانش نیز بیاموزد آدم هایی از تمدن های گوناگون که می توانند با هم گفت وگو کنند حسن فتحی با زدودن غبارهای انسانیت نهفته در وجود ما نشان داد که می توان برای فلسطینی بی وطن و یهودی از وطن رانده شده در جنگ جهانی دوم به یکسان درد کشید

برای کسانی که فکر می کنند حرف های مهم را باید از زبان سیاستمداران بشنوند حسن فتحی مثال نقض خوبی است البته اگر حرف زدن درباره عشق، انسانیت و نوع دوستی را حرف های مهمی بدانیم؛ هنرمندی آرام و تنها که هیاهوهای درونش را با خلق شخصیت های داستانش هویت بخشیده و به نمایش گذاشته است. او توانسته در زمانه استیلای برتری طلبی ها، انسان هایی از مرام ها و مسلک های متفاوت را با یک دیده بنگرد و این نوع نگریستن را به مخاطبانش نیز بیاموزد؛ آدم هایی از تمدن های گوناگون که می توانند با هم گفت وگو کنند . حسن فتحی با زدودن غبارهای انسانیت نهفته در وجود ما نشان داد که می توان برای فلسطینی بی وطن و یهودی از وطن رانده شده (در جنگ جهانی دوم) به یکسان درد کشید. آدم های ذهن فتحی در دوره یی که هر کس مهر مرامی بر پیشانی دارد فارغ از ملیت و زبان به هم دل می بازند. در سریال مدار صفر درجه که گوشه یی از تاریخ بی امتداد ما بود چشمان ما بر زمان حالمان گشوده شد و توانستیم ببینیم آنها که می خواهند «نجات دهند» به آسانی می توانند نابود کنند. مدار صفر درجه در زمانه ما حتی اگر بد فهمیده شده باشد اثر خود را به جای گذاشته است. این سریال افراط گرایان را در آن سوی مرز ها نیز بر آشفته کرده است؛ افراط گرایانی که هر پوششی که به تن کرده باشند دشمن عشق ورزیدن آدم به آدم هستند...

▪ آیا واکنش های سیاسی به سریال مدار صفر درجه برای شما قابل پیش بینی بود؟

ـ ما ایرانی ها در مسائلی با هم اختلاف نظر داریم که در هر جامعه دیگری هم این مسائل و اختلاف نظرها وجود دارد مثلاً در جامعه فرانسه به عنوان مهد لیبرال دموکراسی ممکن است در مسائل شخصی اختلاف نظرهای شدید داشته باشند اما آنجا که پای منافع فرهنگی ملت فرانسه به میان می آید شما یک صف واحد می بینید، یک «بنیان مرصوص» و من نمی دانم چرا در ایران چنین چیزی وجود ندارد و یکی از دردها و دریغ های من به عنوان یک شهروند ایرانی همیشه این بوده است. در این کشورها گروه های سیاسی مختلفی است که در اثبات رد مواضع خود پافشاری می کنند یا در رد مواضع سیاسی رقبای خود استدلال هایی می کنند که فرآیند زندگی سیاسی چنین است. این مساله بخشی از زندگی ما ایرانی ها است. متاسفانه فکر می کنیم همه زندگی ما این است در حالی که این طرز تفکر عوارض و آفات بسیاری به همراه دارد. بخش مهمی از زندگی ما ایرانی ها، ریشه های مشترک تاریخی فرهنگی است که متعلق به همه ماست. فجایعی که در تاریخ ایران روی داده بخشی از خاطره آمیخته با رنج همه ما ایرانی هاست. مجموعه یی از خاطرات تلخ و شیرین وجود دارد که تاریخ ما ایرانی ها را می سازد. به اعتبار این تاریخ مشترک همه ما، یک من مشترک داریم و این من مشترک را گاه در این گردوغبار سیاسی که به هوا برمی خیزد گم می کنیم. چقدر خوب است که ما در دهه ۸۰ شمسی یاد بگیریم که حوزه ها را تفکیک کنیم و نقاط مشترک خود را در مسائل فرهنگی فراموش نکنیم و جهت گیری های سیاسی مان باعث نشود که به این بخش حمله کنیم.

وقتی یک خبر خوش فرهنگی می شنویم مثلاً وقتی در یک فستیوال فیلم، یک فیلم ایرانی جایزه می گیرد، مساله دیگر سیاسی نیست. مساله این است که یک انسان ایرانی به نمایندگی از طرف هنر و ادبیات ایرانی در سکوی اول یک جشنواره ایستاده. در این مساله همه ما باید احساس غرور کنیم. متاسفانه ما گرفتار وجه سیاسی زندگی امروزمان شدیم که گاه وجود برخی از ما در حد یک انسان صرفاً سیاسی تنزل پیدا می کند و انسان صرفاً سیاسی به تعبیر هربرت مارکوزه یک انسان «تک ساحتی» است و به تعبیر مرحوم شریعتی عقل صرفاً سیاسی، یک عقل تک بعدی و «الینه شده» است.

به همین دلیل در نگاه به فیلم ها و سریال ها، سوءتفاهم های شگفت آوری ایجاد می شود که برای سازنده اثر حاصلی جز تاسف و اندوه به بار نمی آورد چرا که نتیجه بی توجهی به آن «من مشترک تاریخی» و فرهنگی که ایران را از حوادث و بلایای بی شمار تاریخی حفظ کرده، است.

و امروزه اغلب رسانه ها به آن من مشترک توجهی نمی کنند و اگر ما بپذیریم که تلاش های فرهنگی و هنری که در ۳۰ ، ۴۰ سال اخیر انجام شده بخشی از تاریخ ماست، به آن به دیده احترام خواهیم نگریست ولی از آنجا که همه چیز را سیاسی می بینیم فهم چنین مساله یی دشوار می شود. وقتی به سراغ یک رمان نویس، شاعر، یا فیلمساز می رویم او را مثلاً شاعر بماهو شاعر نمی بینیم، از زاویه سلیقه سیاسی خودمان به آن نگاه می کنیم و اگر در جبهه ما باشد شعر، فیلم و رمانش در حد یک شاهکار بالا می رود و اگر نباشد مزخرف نوشته و فیلم ساخته است.

در حالی که در این حوزه اصلاً نباید سلیقه های سیاسی را وارد کرد و در قضاوت ها به شمار آورد. لذا نباید فقط سیاسی به آن نگاه کرد. مثلاً در همین سریال مدار صفر درجه، از همان روزهای اول به این کار صرفاً سیاسی نگاه کردند (من مشکلی با این مساله ندارم چون به هرحال در یک بستر سیاسی- اجتماعی این درام را خلق کردم) اما این ظرف قصه من بود، مظروف قصه عاشقانه من بود آدم هایی که در مرز میان مرگ و زندگی و امید و ناامیدی، عشق و جدایی دست و پا می زنند.

البته من صهیونیسم را یک جریان سیاسی قابل سرزنش می دانم چرا که با یک سیاست خشونت طلبانه و نژادپرستانه، مردم بی دفاع فلسطین را سال هاست از خانه های خود بیرون رانده. اما بهتر است ما همه جریان های سیاسی اطراف خود را آسیب شناسی روانی و فرهنگی هم بکنیم. مانند کاری که اریک فروم در گریز از آزادی می کند. وقتی او جنبش فاشیسم را آسیب شناسی می کند قصد او دفاع از فاشیسم نیست بلکه غرض او آسیب شناسی فاشیسم است.

▪ این مساله که در جامعه ما به همه چیز سیاسی نگریسته می شود و بسیاری از آدم های جامعه ما تک ساحتی شده اند و ما آدم ها را براساس برچسب های سیاسی شان قضاوت می کنیم، به جامعه ما تحمیل شده است چرا که سیاست در جامعه ما نقش بسیار مهمی ایفا می کند و در تمامی حوزه ها برای مردم ما قابل لمس است. اساساً فضایی غیرسیاسی برای ما متصور نیست. این خصلت تاریخی ماست، در چنین بستری شما به طرح مسائلی پرداختید که می دانستید سرنوشت محتوم آن برچسب سیاسی خوردن است و باز از میان مسائل سیاسی به موضوعی پرداختید که خیلی حساس و بااهمیت است. مساله یهود و صهیونیسم نزدیک به سه دهه است که «ویژگی» سیاست خارجی ایران به حساب می آید، ملاحظات سیاسی شما برای پرداختن به این مساله چه بود؟

ـ من اوایل سال ۲۰۰۲ میلادی تصمیم گرفتم این فیلمنامه را بنویسم. در آن زمان این بحث هایی که یکی دو سال اخیر در مورد هولوکاست و... شروع شده، اساساً مطرح نبود، بنابراین من فارغ از این بحث ها، دغدغه یی داشتم و با نوشتن مدار صفر درجه سعی کردم به دغدغه خودم پاسخ دهم.

سال ها پیش مصاحبه یی از احسان نراقی دیدم که در برابر پرسشی مبنی بر آنتی سمتیست بودن ایرانی ها گفته بود کسانی که این حرف ها را می زنند بهتر است تاریخ را ورق بزنند و ببینند در شرایطی که بسیاری از اروپایی ها شهامت دفاع از یهودیان را نداشتند ما ایرانی ها از طریق سفارتخانه هایمان جان صدها یهودی را نجات دادیم و این نکته برای من بسیار جالب بود. چندماه بعد هم کتاب معمای هویدا چاپ شد و در آن کتاب نیز به همین مساله اشاره شده بود.

من فکر کردم بی انصافی است که بخشی از ما ایرانی ها چنین قدم هایی را برای نجات جان یهودی ها از اردوگاه های مرگ نازی ها برداشته باشیم و اینک در مورد فرزندان چنین کسانی، قضاوت نادرستی وجود دارد مبنی بر اینکه اینها ضدیهود هستند.

من برای رفع این تناقض اقدام به نوشتن فیلمنامه این سریال کردم تا هم ایرانی ها و هم مخاطبان جهانی نسبت به واقعیت تاریخ درک درستی پیدا کنند. ما در طول تاریخ همواره با اقلیت های دینی با تساهل و میهمان نوازی برخورد کرده ایم. یک نمونه نسل کشی و برخورد نژادپرستانه در ایران و قتل عام آنها در تاریخ ما مشاهده نمی شود در حالی که در تاریخ برخی از کشورها می توان به چندین نمونه از این قتل عام ها اشاره کرد. اما ایرانی ها هم براساس احکام دینی و هم ویژگی تاریخی و ملی خود همواره قومی میهمان نواز بوده اند؛ ملتی که در تاریخ آن می توان به ابوالحسن خرقانی برخورد کرد، یکی از شاخصه های مکتب عرفان خراسانی. او جمله یی مشهور دارد که می تواند بیانیه اومانیسم و دموکراسی باشد آنگاه که می گوید؛ «هرکس بر این سرا وارد شد، آبش دهید، نانش دهید، از ایمانش هیچ نپرسید زیرا آن که نزد خدا به جانی ارزد نزد ابوالحسن به قطعه نانی ارزد.»

در سال ۲۰۰۲ یعنی چند سال قبل از طرح بحث هولوکاست از طرف برخی مقامات سیاسی ایران است که متعاقب آن ایرانی ها به یهودستیزی متهم شدند، در سال ۲۰۰۲ که این مساله برای شما طرح شد، یهودستیزی ما ایرانی ها محل نزاع و بحث های بین المللی نبود.

الان اوج گرفته اما اصل بحث وجود داشت. اگر بحث اش نبود که آن سوال از احسان نراقی پرسیده نمی شد که نراقی چنین جوابی به او داده باشد. از طرفی من فکر کردم که ما ایرانی ها در دو دوره برای یهودی ها منجی بوده ایم؛ یکی در دوره کوروش و دیگری در جنگ جهانی دوم. اینها مساله کمی نیست و الان به کسانی که چنین تاریخی دارند این اتهام زده می شود. نکته دیگر اینکه در بستر این وضعیت سیاسی - اجتماعی می خواستم یک درام عاشقانه خلق کنم و دو شخصیت اصلی این درام عاشقانه من یک پسر مسلمان ایرانی و یک دختر یهودی فرانسوی است و چه وضعیت مناسبی خواهد بود که از طریق نزدیک شدن این دو به هم، آن چیزی را که همواره در نیت ما ایرانی ها بوده مورد تاکید قرار دهیم؛ دعوت به نزدیک شدن انسان ها به یکدیگر، آن صلح محوری که در بطن فرهنگ ایرانی است. بنابراین در سال ۲۰۰۲ میلادی به یک قصه عاشقانه رسیدم که خود مرا به شور و شعف آورد. در زمان آقای جلوه به شبکه یک رفتم و قصه خودم را مطرح کردم و این قصه به من سفارش داده نشده بود چرا که من اساساً آدم سفارشی سازی نیستم.

من یک باوری را از دوران انقلاب هنوز حفظ کرده ام، یکسری آرمان ها هنوز در من وجود دارد، هنوز مسائلی مثل فاصله طبقاتی و فقر مرا به درد می آورد. هنوز رویای اینکه به تعبیر شاملو مردم کاردشان را فقط برای قسمت کردن نان بیرون بیاورند، در ذهن من وجود دارد. هنوز مثل تمام بچه های آن نسل معتقدم که صهیونیسم یک پدیده استعماری و غاصب بوده، یک فرقه سیاسی نژادپرست که براساس یکسری منافع مشخص امپریالیستی توسط استعمار انگلیس به وجود آمده است و یک جوری ژاندارم امپریالیسم در منطقه حساس خاورمیانه می شود.

به همین دلیل است که صهیونیست ها در سده اخیر این همه کشتار و این همه زنان و کودکان بی دفاع فلسطینی را آواره و اسیر می کنند چرا که قدرت سرمایه داری استعماری را پشت سر خودشان احساس می کنند و در این میان همه ما ایرانی ها سال هاست معتقدیم که بین یهودیت و صهیونیسم تفاوت وجود دارد.

▪ به رغم اینکه جملات اخیر شما خیلی شبیه موضع سیاستمداران و مطابق با گفتمان غالب سیاسی در ایران است اما ظاهراً ریشه این ایده های شما به سال های پیش از انقلاب برمی گردد.

ـ بله، باید بر این نکته تاکید کنم تا این سوءتفاهم که من می خواستم سفارشی کار کنم از بین برود. تمام جریانات سیاسی اپوزیسیون زمان شاه در ایران به رغم اختلافاتی که در مسائل سیاسی و ایدئولوژیک داشتند، صهیونیسم را محکوم می کردند. من ادامه همان طرز تفکر هستم. وقتی ۱۷ ، ۱۸ ساله بودم همین تفکیک را قائل بودم امروز هم که ۴۶ ساله هستم همچنان به آن معتقدم. به این معنا من در مدار صفردرجه ادامه خودم هستم، ادامه باورها و اعتقاداتی هستم که از دوره دانشجویی خودم و از زمان آمد و شد به حسینیه ارشاد پیدا کردم. این فقط اعتقاد من نبود اعتقاد همه هم نسلان من بود؛ اعتقاد سه چهار نسل ایران است. از زمانی که آن وقایع دردناک در فلسطین رخ داد.

ما ایرانی ها نه ۲۰ سال که حدود ۶۰ سال است که صهیونیسم را از یهودیت جدا کرده ایم و معتقدیم باید به سنت های ملی و مذهبی احترام گذاشت در عین حال نسبت به صهیونیسم ها موضع انتقادی داشت.

این نگرش فقط نگرش ما ایرانی ها نیست. بسیاری از انقلابیون و آزادیخواهان جهان در اروپا و امریکا، روشنفکران مشهوری مثل نوام چامسکی، در زمره سرسخت ترین منتقدان صهیونیسم هستند بنابراین در مدار صفر درجه تمایز و تفکیکی ارائه داده می شود که اصلاً نگاه ایرانی و منطقه یی نیست؛ نگاهی است که بسیاری از جهانیان در این نگاه سهیم هستند.

▪ این موضوع محل پرسش من است. در همان دوره یی که سریال شما جریان دارد، زمانی است که براساس تمایلات رضاشاه به آلمان هیتلری، در روزنامه های آن زمان همه حرف از خون پاک آریایی و نژاد خالص ایرانی می زنند و درست در این زمان خیل عظیمی از یهودیان از ایران به فلسطین و کشورهای غربی مهاجرت می کنند، البته آنتی سمتیسم در ایران به هیچ وجه با غرب قابل مقایسه نیست اما قابل چشم پوشی هم نیست.

ـ و به همین دلیل است که شخصیت های قصه من، اصلاً سیاه و سفید نیستند و من در عین احترام عمیق و عاشقانه یی که به فرهنگ و تاریخ خودم دارم در مدار صفردرجه نگاه شوونیستی ندارم. شما در مدار صفردرجه می بینید که ایرانی به شدت از نازی ها متنفر است. ایرانی را می بینید که به نازی ها سمپاتی نشان می دهد.

من سعی کردم خیلی منصفانه آن دوره را ببینم. علاوه بر این یک گروه ایرانی می بینید که روی موج آب حرکت می کنند یعنی وقتی آلمان ها در قدرتند طرف آلمان ها می ایستند و وقتی فکر می کنند موازنه قدرت در حال عوض شدن است به سمت متفقین سوگیری می کنند. (جهانگیرخان همایون پناه)

این اتفاقی است که برای برخی رجل سیاسی آن دوره هم به واقع افتاد اما من اخلاقاً خودم را مجاز نمی دانم که بخواهم اسم های مستند را به کار ببرم. همه اسامی و شخصیت ها تخیلی است. سعی کردم از طریق شخصیت هایی که با تخیل خودم آفریدم، به فرآیندهای سیاسی آن دوره بپردازم. بنابراین در عین حال که در این سریال صهیونیسم نقد می شود و از عمل شجاعانه برخی ایرانی ها در نجات جان یهودی تقدیر می شود، یک نقد درونی هم در فیلم می بینید. آن هم دلیل دارد چرا که جامعه یی می تواند خوب زندگی کند که بتواند خود را خوب نقد کند و معنای تمایل یک انسان به کشور و تاریخ کشورش این نیست که کلیت فرهنگ و آداب و رسوم کشورش را دربست قبول کند. کسی که به کشور و تاریخش علاقه مند است باید یاد بگیرد تاریخ خودش را نقد کند و عناصر آزاردهنده تاریخ خودش را کشف کند، سره و ناسره را در این رویکرد منتقدانه تاریخی بیرون بیاورد. و من در دیالوگ های «حبیب پارسا» این مساله را مطرح کردم که نقد فله یی گذشته چیز خوبی نیست چرا که سر از فکلیسم درمی آورد و تایید فله یی گذشته هم سر از املیسم درمی آورد و فکلیسم و املیسم دو گرایش اجتماعی و سیاسی در تاریخ ما بودند که صدمات بسیاری به جامعه ما زدند. نگاه مبتنی بر تعادل و توازن نگاهی است که براساس نقد علمی تاریخ خودش را کند و کاو کند. بنابراین من در حد بضاعت قصه سعی کردم جانبدارانه و یکطرفه نبینم؛ آن چیزی که جامعه شناسی امروز و علوم انسانی اجتماعی امروز به ما توصیه می کند که در قضاوت هایمان «قاعده نسبیت» را فراموش نکنیم و من تا حدودی سعی کردم این نسبیت را رعایت کنم به همین دلیل شخصیت های سریال من خاکستری اند نه سیاهند نه سفید.

▪ در مورد ایرانی ها همانطور که گفتید می توان طیفی از واکنش ها را برشمرد اما برای یهودی ها نیز می توان قائل به تمایز میان یهودیت و صهیونیسم بود، به طوری که مثلاً صهیونیست ها یک خاخام یهودی را به قتل برسانند یا اینکه در تمام دوران پهلوی برای یهودیان تفکیک میان صهیونیسم و یهودیت مطرح نبوده است؟

ـ کتاب هایی در این زمینه وجود دارد و جالب اینکه خیلی از آنها توسط روشنفکران یهودی منتقد صهیونیسم به نگارش درآمده است. در بسیاری از این کتاب ها اشاراتی وجود دارد مبنی بر اینکه در پاره یی موارد حتی این افراد تهدید به مرگ شدند. شما دقت کنید سال ۱۹۱۹ جنگ جهانی اول با پیروزی فرانسه و انگلیس و شکست سنگین عثمانی ها به پایان می رسد.

سال ۱۹۱۷ در مجلس عوام انگلیس اعلامیه یی تصویب می شود به نام اعلامیه بالفور، که در واقع شروع این فاجعه تاریخی در فلسطین همین اعلامیه است. در این اعلامیه وزیر خارجه انگلیس به یک خانواده متنفذ یهودی اعلام می کند که مجلس عوام انگلستان با تاسیس یک کشور یهودی در فلسطین موافق است.

در ۱۹۱۹، یهودیان طرفدار تشکیل اسرائیل خواستار تحقق این وعده می شوند. در سایه حکومت انگلیس در منطقه شامات، آژانس یهود تشویق و ترغیب یهودیان برای مهاجرت به فلسطین را آغاز می کند. جواهر لعل نهرو در نامه هایی که به دخترش نوشته (کتاب نگاهی به تاریخ جهان)، راجع به این سال ها شرح مبسوطی داده که چگونه فلسطینی ها با انگلیسی ها وارد جنگ می شوند تا استقلال خود را به دست آورند و در این میان صهیونیست ها با انگلیسی ها همکاری می کردند.

در این فاصله مهاجرت یهودیان شروع شده اما طبق آماری که وجود دارد کل تلاش های صهیونیست ها منجر به مهاجرت ۱۰ درصد یهودیان اروپایی به فلسطین شد، چرا که آنها در کشورهای اروپایی سال ها بود که زندگی می کردند. کسی هم کاری به آنها نداشت. آنها خود را شهروند همان مملکتی می دانستند که در آن زندگی می کردند. یهودی بودن آنها حس ناسیونالیستی آنها را از بین نبرده بود و یهودیانی که بعدها در اروپا مورد تعرض فاشیست ها قرار گرفتند یهودیانی بودند که دعوت آژانس یهود برای مهاجرت را لبیک نگفته بودند.

آنها در کشورهای خودشان ماندند و نازی ها به سراغ آنها رفتند و آنها را روانه اردوگاه کار اجباری کردند. یهودیانی که صهیونیست نبودند و شما از هر موضعی که به تاریخ نگاه کنی باید به این یهودی ها احترام بگذاری و در اسنادی که روژه گارودی منتشر کرده، به سندی اشاره کرده که نامه نگاری بین دو تن از مسوولان حکومت هیتلر بوده، در این نامه گفته می شود که ما در آلمان با دو گروه یهودی روبه رو هستیم؛ یکی یهودیان صهیونیست که طرفدار رفتن به فلسطین هستند و دیگری یهودیان طرفدار برابری نژادی. دعای خیر ما بدرقه راه گروه اول که می خواهند از آلمان بروند، مشکل ما با این یهودیان گروه دوم است و قربانیان نازی ها هم همین دسته بودند و نگاهی که من در سریالم دارم حس همدردی به همین دسته است.

▪ این نکته که نازی ها دعای خیرشان را بدرقه راه صهیونیست های طرفدار ترک آلمان کردند چگونه به همدستی صهیونیست ها و نازی ها ارتباط پیدا می کند؟ آیا صهیونیست ها برای اینکه بر هم نژادهایشان فشار وارد شود که به فلسطین مهاجرت کنند به رفتن آنها به اردوگاه های کار اجباری و مرگ اسفناک آنها در آنجا رضایت دادند و حتی با نازی ها همکاری کردند؟

ـ اسنادی که روژه گارودی ارائه کرده مربوط به قبل از شروع جنگ است نه وسط جنگ جهانی دوم. درست آن زمان که حزب ناسیونال سوسیال آلمان قدرت می گیرد با شعارهای مشخص نسبت به یهودی ها موضع می گیرد. ولی در بدو امر کشورهای اروپایی از حزب هیتلر حمایت کردند چرا که آن را چماقی بر سر کمونیست ها می دانستند اما خود این فاشیسم به یک باره تبدیل به هیولایی شد که برای همه خطرآفرین شد. در این شرایط مساله صهیونیست ها چه بود؟ تاسیس کشوری در فلسطین، بنابراین از هر امکانی که بتواند آنها را یک قدم به هدفشان نزدیک کند استفاده می کردند. در مقطعی گروهی از اینها مخصوصاً فدراسیون یهودیان آلمان بر اساس اسنادی که در کتاب گارودی ارائه شده احساس کردند گویا فاشیست ها قرار است به قدرت شماره اول اروپا تبدیل شوند و بد نیست با اینها وارد معامله شوند و اینها را متقاعد کنند که با تاسیس یک کشور یهودی در فلسطین موافقت کنند و نهایتاً دیدند از این جوی که نازی ها راه انداخته اند دچار وحشت می شوند و به درخواست آژانس یهود مبنی بر مهاجرت به فلسطین تن می دهند و هر دو جریان تمایلات نژادپرستانه داشتند. تلاشی که فاشیست ها شروع کردند در نهایت به نفع صهیونیست ها بود.

ثمینا رستگاری

شیما بهره مند


شما در حال مطالعه صفحه 1 از یک مقاله 2 صفحه ای هستید. لطفا صفحات دیگر این مقاله را نیز مطالعه فرمایید.