چهارشنبه, ۲۶ دی, ۱۴۰۳ / 15 January, 2025
خام سوزیم, الغرض بدرود نقدی بر نفس عمیق
باور نمیكند دل من مرگ خویش را
نه، نه من این یقین را باور نمیكنم
تا همدم من است نفسهای زندگی
من با خیال مرگ دمی سرنمیكنم
جوانی با موهای بلند در زیر آبمحبوس است. چیزی درباره او نمیدانیم.این كه «مرد است یا زن؟» مشخص نیست.این كه «آیا میخواهد بالا بیاید یا نه؟»مشخص نیست. از ظاهر نه چندان واضحشچیز زیادی نمیتوان حدس زد. حتی این كه«زنده است یا مرده؟» باز هم مشخصنیست. بعید است كه خودش هم اهمیتیبدهد. همینطور بیتفاوت، متین و موقر درآب غوطه میخورد. هیچ تلاشی برای بالاآمدن نمیكند.این عدم تلاش برای زندگی،در ما تلاشگران این سوی پرده حسی غبطهبرانگیز بر جای میگذارد.احتمالاً برای اوارزشش را از دست داده كه اینقدر منفعلعمل میكند. شاید دیگر برای او چیز قشنگیوجود ندارد. شاید انگیزهای برای زندگینیست... در نماهایی دیگر، عدهای میخواهندشخصی را (شاید او را؛ كسی چه میداند؟)از زیر آب نجات دهند. اما او فارغ از بعدزمان این چنین صبور، خوش و مؤمن زیرآب معلق است. اهمیت ندارد كه قبلها چه بر سرشآمده است. مهم هم نیست بعدها به چهسرنوشتی دچار خواهد شد. در حال حاضرمهم، سكوت و سكونی است كه گویا ازآرامشی ازلی سرچشمه گرفته است. اینطور به نظر میرسد كه در آن لحظه خاص،در هزارتوی قرون گمشده است.پس از مدتی حركتی از او سر میزندگویا میخواهد بالای آب بیاید. شاید تصمیمگرفته یكبار دیگر «زندگی» را امتحان كند،شاید ارزشش را داشته باشد. یافتندستاویزی كه به آن چنگ بزند و وی را ازغرق شدن نجات بدهد. هر چند تا به حال«زندگی» به او كام نداده است؛ اما...
او تصمیم خود را گرفته است. با بیروندادن اولین نفس به بالای آب میآید. نفس عمیق این گونه آغاز میشود و درهمان نماهای معنیدار نخستین، تكلیفخود را با بیننده مشخص میسازد. نكتهایكه به اعلام سریع هدف منجر میشود و اگرمراد، بازنمایی از خودبیگانگی، پوچ انگاریو نیهیلیسم جوانان به دلیل تعارض نسلهاو طبقات بوده؛ فیلمساز درست به هدف زدهاست. حقیقت آن است كه اساس استراتژیتصاویر عریان و تخدیر كننده فیلم مبنی برعامل فوق، با تمهید آشنایی چونفضاسازی حول «ضد قهرمان شكستخورده» همراه شده و تركیب دلنشینی بهبار آورده است. پرداخت مذكور(درامپردازی پیرامون آدمهای بازنده) برایاولین بار نیست كه در سینمای ایران به كارگرفته میشود. تجربه فوق - دست بر قضا- برای مصرفكننده داخل، كاریزمایزیادی دارد. اگر از فیلمهای صبح روز چهارم(كامران شیردل) و خداحافظ رفیق (امیرنادری) عبور كنیم، تنگنا (امیر نادری) وكندو (فریدون گله) بارزترین مثال هستند.در تنگنا علی خوشدست پس از یك قتلناخواسته در قمار، همزمان در كشاكشتعقیب و گریز كوتاه خود و انتقام جویانمقتول، زندگی و گذشته سیاه و نكبتبارخود را بار دیگر مرور میكند. این درحالیست كه در طول فیلم با انواع و اقسامبدبیاریها روبرو شده؛ واقعیتهای تلخ ودردناك زندگی خود را خشنتر لمس كردهو سرانجام بدون آنكه مرهمی برایزخمهای خود پیدا كند جان میدهد. مثالفوق در كندو مصداق روشنتری دارد. ابیآسمانجل و تازه از زندان آزاد شده، پس ازآنكه كار پیدا نمیكند - باز هم ناخواسته -پایش به ماجرای شرطبندی كشیده شده ومیپذیرد تا در هفت كافه (از پایین تا بالایشهر) غذا خورده و پول نداده بیرون بیاید وعواقب آن را هم (كتك خوردن) به دوشبكشد. در ابتدای كار، قضیه برای ابی حالتتفننی دارد اما پس از درگیریهای اولیه،خفایای آن برای وی آشكار شده و جنبهآرمانی به خود میگیرد. با گذشت زمان، ابیبیش از پیش - این بار خودخواسته - بهسمت نوعی «خودویرانگری» قدمبرمیدارد، گویا تثبیت خود را در نابودی وفنا میبیند. نفس عمیق هم طلایهدار فیلمهایفوق است. در فیلم بیاعتنایی كامران ومنصور بر مؤلفههای هنجاری، دلالت برموضوع فوق دارد. اصرار بر نادیده گرفتنقراردادها و ارزشهای زندگی و نیز ابراممضاعف در استقبال از نابودی این نكته راتشدید میكند. این موضوع به ویژه دركامران قابل رویت است.نوعیخودویرانگری صبورانه كه سرانجام بهگونهای مرگ آگاهی منجر میشود. درصحنههای مختلف، این بیتفاوتی نسبت بهمواردی كه برای دیگران ارزش محسوبمیشوند، به چشم میخورد. نمونه مشهودآن لب به غذا نزدن كامران در تمام طول فیلماست. یا مثال دیگر زمانی است كه موبایلوی از دستش به سرقت میرود ولیبرخلاف انتظار هیچ واكنشی مبنی برپیگیری از خود نشان نمیدهد. صحنه فوقرا مقایسه كنید با نمایی كه كامران ومنصور موبایل سرنشین تاكسی رامیقاپند در حالیكه او با شدت و حرارت ازمردم كمك میطلبد. این عدم اشتیاق وبیتفاوتی كامران به مسائل (مانند همانسكانس آغازین) دامنگیر تمام مسائلمیشود. این بیتفاوتی، خود از نوعی حستنهایی و بیگانگی با محیط سرچشمهمیگیرد. اصولاً یكی از مهمترین مضامینفیلم بر پایه همین احساس تنهایی شكلگرفته است. كامران و منصور در تمام فیلمتنها هستند. كامران از همان ابتدا درگیریخود با خانواده را نشان داده و قطع پیوند باآنان را علنی میكند. منصور نیز كه ازخاستگاه جنوب شهر برمیخیزد برخلافانتظار، رفقای زیادی ندارد. پیوند او هم باخانواده تارو مار شدهاش گسسته شدهاست. مادر بیمارش هیچگاه در فیلم ظاهرنمیشود. خواهر بزرگتر هم كه شایدآخرین حلقه پیوند خانوادگی محسوبمیشود در تنها سكانس حضورش برخوردسرد و خویشتن مدارانهای از خود نشانمیدهد. تا آنجا كه حتی از تعارف او به خانهخودداری كرده و در واكنشی معنیدار بهدرخواست یك لیوان آب از وی جوابسربالا داده و تقاضایش را رد میكند. اینمهم در زمینه اجتماع شكل بارزتری به خودمیگیرد. اجتماعی كه منصور و كامران درآن زندگی میكنند و در مواردی با آن درتقابلی دوسویه قرار میگیرند. هم منصور و كامران و هم جامعهمذكور نسبت به یكدیگر نوعی حسطلبكاری و تغابن دارند. عامل فوق نیز بیشاز پیش به تشكیل دیوارهای بیاعتمادی بینآنها كمك میكند. نمونه بارز آن درسكانسی است كه منصور در خیابان خلافمیرود و وقتی با اعتراض ماشینهایروبرویی مواجه میشود، در عوض تمكینو پذیرش اشتباه به طرف مقابل ناسزامیدهد.
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست