دوشنبه, ۱ بهمن, ۱۴۰۳ / 20 January, 2025
نیکول فریدنی (۱۳۱۴-۱۳۸۶)
نیکول فریدنی در ۲۸ دی ماه ۱۳۱۴ در شیراز به دنیا آمد و از ۱۴ سالگی دوربین دست گرفت و عکاسی کرد
و دست روزگار او را در سن ۱۴ سالگی به کرمان کشاند؛ جایی که قرار بود استعداد عکاسی او آنجا شکوفا شود.
خودش ماجرای زندگیاش را اینگونه تعریف میکند؛ «پدر من در طرح معروف «ترومن» شاغل بود و شخصی به نام «حسین شریفی» هم متصدی عکاسی «اصل چهار» بود. او گاهی از من میخواست در خشککردن عکسها کمکش کنم.
در آن چهاردیواری تاریک، تمام عشق و علاقه من به عکاسی زاده شد. بعد از مدتی با اصرار از حسین آقا خواستم اجازه دهد عکاسی کنم. ابتدا مخالفت کرد و گفت: «تو عکاسی بلد نیستی». راست میگفت بلد نبودم اما قول دادم زود یاد بگیرم.
او هم سرانجام یک دستگاه دوربین «زایسی ایکون ۶×۶» و یک حلقه فیلم «ارتو کروماتیک گورت» به من داد و من که میخواستم از ابرهای در هم پیچیده در زمینه آسمان آبی عکس بگیرم، روی لنز دوربین فیلتر قرمز گذاشتم؛ غافل از اینکه فیلم ارتوکروماتیک در مقابل نور قرمز حساسیت ندارد و در نتیجه کل فیلمها خراب از آب درآمد.
پدرم وقتی علاقه مرا به عکاسی دید، یک دوربین ۳۵ میلیمتری آرگوس برایم خرید؛ بعدتر هم یک نیکون اس-۲. شب و روزم شده بود عکاسی؛ با چند تا از دوستانام، سوار دوچرخه میشدیم و رکابزنان فاصله ۶ فرسنگی کرمان – ماهان را طی میکردیم. بعدازظهر خسته و خاکآلود به تاریکخانه کوچکم میرفتم و فیلمها را ظاهر میکردم. آن تاریکخانه را با خون دل از مقوای کلفت درست کرده بودم و چند تشک و یک تانک ظهور کوچک و یک دستگاه آگراندیسور هم برایش تهیه کرده بودم.
همان ابتدای کار یکی از دوستان پدرم به نام سمبات – که نقاش آبرنگ بود – به دیدار ما آمد؛ عکسهای مرا که به در و دیوار آویزان کرده بودم دید و از عکاس آنها سؤال کرد. وقتی پدر گفت آنها را من گرفتهام، سمبات سفارش کرد که موضوع را سرسری نگیرد و روی من سرمایهگذاری کند. این موضوع را مرحوم سهرابی – عکاس زرتشتی دهه۳۰ - هم به پدرم گفته بود. او در آن سالها در خیابان شاپور (شریعتی فعلی) مغازه داشت.
هر وقت برای انجام بعضی کارها به او مراجعه میکردم، سفارش میکرد که عکاسی را جدی بگیرم.
سفارش اطرافیان باعث شد که پدرم ۲ حلقه فیلم رنگی نگاتیو رنگی آگفا از مؤسسه آگفا در تهران – که تازه کار رنگی را آغاز کرده بود – بیاورد و من با وسواس، آنها را از آثار و طبیعت کرمان و اطراف آن پر کردم. بعد آنها را به فرودگاه بردم و به افسری که با هواپیمای نظامی به تهران میرفت دادم و گفتم بیزحمت آنها را به فروشگاه آگفا در چهارراه استانبول برسانید».
بعد از مدتی، یک روز به دفتر پدرم در «اصل چهار» رفتم و عکس رنگی امامزاده دهستان (اختیارآباد، ۱۸ کیلومتری کرمان) را روی میزش دیدم؛ گفتم «این عکس را من گرفتهام». گفت نه، این عکس را یک آمریکایی گرفته و به من داده که روی میزم بگذارم. گفتم مطمئنم این عکس را من گرفتهام؛ این دوربین من است، از همین زاویه، همین موقع روز خودم با دوچرخه رفته بودم!
بالاخره پدرم کشوی میزش را باز کرد و تمام عکسهایی که من گرفته بودم و چاپ شده بود را بیرون آورد و به من داد. با ولع آنها را نگاه کردم، به خانه رفتم و آنها را به مادرم نشان دادم. روز بعد هم عکسها را به دبیرستان بردم و به مدیر دبیرستان نشان دادم، او هم دستور داد که آنها را روی پانل زیر ویترین تابلوی اعلانات مدرسه بگذارند. آن روز بهترین روز عمرم بود. بچهها برای دیدن عکسها از سر و کول هم بالا میرفتند و این نقطه شروع کار عکاسی من بود».
عکاس طبیعت ایران روز چهارشنبه ۱۷ بهمن ۸۶ درگذشت.
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست