سه شنبه, ۷ اسفند, ۱۴۰۳ / 25 February, 2025
سه طبقه پارکینگ در اختیار کارآفرینان

بازارهای شهر که نشان از جریان داشتن حیات در جوامعند، بخش جداییناپذیر زندگی هر روز مردمان شدهاند. چه آنها که زندگیشان به بازار بستگی دارد و چه آنها که برای تهیه آنچه میخواهند هرازچندگاهی سراغ بازارها میروند، میدانند بازارها سهم بسیاری در تداوم گردش چرخ اقتصاد دارند. در بعضی از شهرهای ایران، مانند بسیاری از مناطق شمالی، بازارهای روز، مثل شنبهبازار و دوشنبهبازار برپا میشود و در روزهای دیگر هفته خبری از دستفروشان نیست. این بازارها تقریبا تخصصی شدهاند. یعنی مثلا اگر شنبهها روز فروش ماهی است، روزهای دیگر جز در مغازهها، ماهی، آن هم ماهی تازه پیدا نمیشود. تهران هم از این قاعده مستثنی نیست. جمعهبازار به خاطر تعطیل بودن جمعه و فراغت مردم و راحتی در رفت و آمد، در شهرهای بزرگ، مانند کلانشهر تهران، طرفداران بسیار دارد. البته شاید به خاطر زندگی سخت و صنعتی پایتخت، بازارهای روز، بیشتر جنبه تفریحی یا شغل دوم پیدا کرده باشند. جمعهبازار پارکینگ پروانه، نمونهای از این بازارروزها است که دیگر دارد به فهرست جاذبههای توریستی تهران افزوده میشود.
این جمعهبازار که در روزهای معمول هفته، پذیرای اتومبیلهاست، جمعهها میزبان صدها فروشنده و هزاران خریداری است که از صبح علیالطلوع تا ۵ عصر به مقاصد متفاوتی به این محل میآیند. پارکینگ در خیابان جمهوری اسلامی، کمی پس از تقاطع چهارراه استانبول و در طرف راست خیابان واقع شده است. کمی جلوتر خیابان لالهزارنوست که جمعه به پارکینگ این بازار تبدیل میشود و اگر صبح کمی دیر بجنبی، پیدا کردن جای پارک مناسب، سخت میشود. از در ورودی پارکینگ، جنب و جوش و هیاهو به استقبال خریداران میآید. شغلهای عجیب، پشت سر هم جلب توجه میکنند. گروههای مختلف مردم، که شاید در روزهای معمول، هرگز کنار هم قرار نگیرند، مثل پارچه چهل تکهای میشوند که چهل نفر مختلف مسئول دوختن آن بودهاند. تمام این تفاوتها، البته، چشمنواز و اطمینانبخش است؛ اطمینان از اینکه هنوز مردم به گذشتههایشان فکر میکنند.
جمعهبازار در سه طبقه پارکینگ پروانه برپاست و جالب اینکه هر طبقه هم اجناس خاصی دارد. طبقه اول یا همان ورودی پارکینگ، مخصوص آنهایی است که با هدف خاصی به آنجا آمدهاند؛ لالههای قدیمی، دیگهای مسی، انواع تسبیح، گل میخهای فلزی زنگزده، ظروف عتیقه ایرانی و خارجی، ظرفهای بلوری که پیداست از ست افتادهاند، کتابهای قدیمی، دوربینهای آنالوگ کار کرده، رادیو و گرامافون. این مجموعه طوری کنار هم جمع شده که هر کس، با هر گذشته و از هر قشری از جامعه، گوشهای از خاطراتش را در میان این توده اجناس به ظاهر بیقواره پیدا میکند. از روبهروی بساط هر فروشنده که میگذری، تقریبا امکان ندارد صدای حسرتآمیز خریداران را نشنوی که به یاد گذشتهشان افتادهاند و از اینکه خاطرههایشان را با قیمت گران به آنها پیشنهاد میکنند، افسوس نخورند.
از بلندگوی پارکینگ مدام شنیده میشود که غرفهداران برای تهیه قبض به دفتر پارکینگ مراجعه کنند. بالای هر غرفه، (البته منظور از غرفه همان بساطی است که روی زمین پهن میشود)، یک شماره است که هویت آن غرفه محسوب میشود. بر گردن هر غرفهدار هم یک کارت شناسایی آویخته شده است که البته نشانه خوبی است؛ یعنی این فروشندهها سر و سامان یافتهاند و سازمانی هست که مدیریت آنها را بر عهده داشته باشد. اجاره هر غرفه باید هفتگی پرداخت شود. مدیریت جمعهبازار، به خاطر افزایش درخواست اجاره جا در پارکینگ، همین اواخر طبقه سوم را هم به مجموعه اضافه کرده است. متقاضیان باید در فهرست انتظار قرار بگیرند. جالب است که نه غرفهداران و نه مدیران پارکینگ قیمت حقیقی اجاره را نمیگویند. ما هم بیشتر اصرار نمیکنیم و راهمان را میرویم. عکاسی و فیلمبرداری بدون کسب اجازه کتبی از مدیران، ممکن نیست. یعنی حتما باید مجوز داشت. با تعجب میپرسند: «چه مینویسی؟» برای راحتی خیالشان میگوییم: «یادداشت».
طیف متنوع اجناس ارائه شده در بازار، حقیقتا باورنکردنی است؛ در گوشهای از طبقه اول، دستنوشتههای قدیمی، عکسهای خانوادگی سیاه و سفید و دود گرفته و دم و دستگاه فالگیری و رمالی، توجه خیلیها را جلب کرده است. فروشنده میگوید کافی است عکس قدیمی زرد شده باشد و روی یک تکه مقوای کهنه، در یک قاب رنگ و رو رفته گذاشته شده باشد، خیلی زود فروخته میشود. از دیگر نکات جالب در مورد این پارکینگ شغلهای حاشیهای است که در کنار فروشندگی ایجاد شده است؛ در هر طبقه یک آمبولانس و ۲ متصدی دیده میشود. آب فروش و گاریدار و متصدی پیچ کردن گمشدهها و ماموران پلیس محسوس و نامحسوس و البته دستفروشهای بیجا و مکان. نکته جالب در مورد این دستفروشها این است که بدون پرداخت اجاره غرفه، چند قلم از اجناسشان را در راهروهایی که به طبقات منتهی میشود، در دست میگیرند و بدون حتی یک کلمه تبلیغ، راه میافتند و قیمت اجناسشان هم از غرفهدارها ارزانتر است. یکی دیگر از شغلهای جانبی این پارکینگ، بازاریابی است. انگار فروشندهها اینجا هم از دست بازاریابان در امان نیستند.
● بازاریابها در جمعهبازار
از آنجا که اجاره غرفه در پارکینگ پروانه سخت شده است، خیلی از کاسبان معمولی و بازاریابان مایلند به نحوی، اجناسشان را در معرض دید خریداران بگذارند، به همین دلیل، بازاریابها را روانه این جمعهبازار میکنند تا با غرفهدارها سر یک قیمت به تفاهم برسند و با هم همکار شوند.
عتیقهفروش تلفنی هم از آن موارد خاص بود که در بازار دیدیم. خانمی با تلفن همراهش سراغ فروشندهها میرفت و بعد از آنکه مشخصات قلم مورد نظرش را میداد، قیمت را میپرسید و بعد به خریدارش که حتی زحمت سر زدن به بازار را به خودش نداده بود، زنگ میزد و اطلاعات میداد. یک هنرمند هم در راهروهای طبقاتی نشسته بود و تار میزد. کارت ویزیتش را به مردم میداد تا اگر میخواستند معلم خصوصی موسیقیشان شود.
در طبقه دوم، اجناس کمی تخصصیتر میشوند؛ بساطها میهمانان هفتگی خودشان را دارند و مشتریها اغلب با هدف خاصی به آنجا میآیند. یک کاشیفروش، با وسواس خاصی، اقلامش را میچید تا از لطمههای ناخواسته رهگذران بیتوجه در امان بمانند و تذکر هم میداد که کسی بیتوجهی نکند و پایش به این کاشیها نخورد. بعضی از کاشیها واقعا قدیمیاند و تاریخی و از مکان خاصی مثل خانهها و مدرسههای چند صد ساله کنده شدهاند. اما بعضی دیگر، آنقدرها هم قدمت ندارند، فقط ظاهرشان غلطانداز است؛ گوشهها شکسته و رنگها از لعاب افتادهاند. خرید کاشی از جمعهبازار کمی تخصصی است.
● غرفهای مخصوص اجناسی آلمانی
هر غرفه، بو و رنگ و حال و هوای خودش را دارد که همگی خوشایند است. غرفهدارها، با فروشندههای معمولی که در خیابانهای شهر مغازه دارند، فرق میکنند. از قیافه و رفتارشان پیداست با توجه به دلبستگیهای تخصصیشان است که اجناس بساطشان را انتخاب میکنند. مثلا کسی که لوازم کوهنوردی میفروشد، خودش عاشق این ورزش است و اگر کمی علاقه نشان بدهی، حتی حاضر است خاطرات سالهای دورش را هم تعریف کند. بعضی دیگر از غرفهداران هم در خیابان مولوی و میرداماد و مغازه دارند و به خاطر دل خودشان است که به جمعهبازار میآیند. یکی دیگر از صحنههای باورنکردنی جمعهبازار، دیدن یک آقای آلمانی و مترجمش بود که غرفه داشت و اجناسش را روی زمین پهن کرده بود و میفروخت. مردم بسیاری سر بساط این آقا جمع شده بودند و با تعجب به آنچه پیش رویشان قرار داشت، نگاه میکردند. این آقای آلمانی، صنایع دستی قدیمی، مجسمه، جعبههای چوبی و فلزی بیرنگ، تکهپارچههای رنگی و عروسکهایی را میفروخت که پیدا بود با خودش از آلمان آورده است. یک کلمه هم فارسی بلد نبود و یک ریال هم تخفیف نمیداد و در عوض از مزیت غریبه بودن استفاده میکرد. گردشگرهای خارجی دستهدسته جلوی بساط غرفهدارها ایستاده بودند و با زبانهای عجیب، با هم حرف میزدند و خرید میکردند. اکثر غرفهداران هم در حد نیازشان انگلیسی بلد بودند و کارشان را میگذراندند.
هر چه ساعت به ظهر نزدیک میشد، جمعهبازار شلوغتر میشد. دم ظهر دیگر صدای متصدی بلندگو را نمیشد تشخیص داد.
هر طبقه موسیقی خاص خودش را دارد؛ یک طبقه موسیقی قدیمی و اصیل ایرانی و یک طبقه صدای آهنگ «جمعه» فرهاد مهراد. بوی عود و چوب تازه و واکس در هواست و مردم رنگارنگ میان محصولات رنگارنگ گم میشوند. همه، بیتوجه به طبقه اجتماعیشان جلوی بساط غرفهها روی زمین مینشینند تا جنس مورد نظرشان را پیدا کنند. جمعهبازار هم از دست اجناس چینی در امان نیست؛ فروشنده به مشتری میگوید تخفیف ندارد، کریستال اصل چک است، مشتری میخندد و میرود؛ پشت ظرف نوشته است: ساخت چین.
بخش دیگری از طبقه دوم پارکینگ اختصاص به لوازم خانه دارد؛ البته نه یخچال و اجاق گاز، بلکه پریز برق و دستگیره و در خانه و قاب پنجره و آئینه و حتی پلاک قدیمی منازل. جر و بحث یکی از غرفهدارها را با کسی که برای او جنس میآورد اتفاقی شنیدیم. غرفهدار از این عصبانی بود که چرا آن یکی به جای پلاک ۵۳، پلاک ۳۵ برای او آورده بود؛ هر کسی دغدغه خودش را دارد. بعضی از فروشندهها، حدود ساعت ۱۱ که میشود، میان راهروها و غرفهها راه میافتند تا قیمت اجناس را بدانند و اگر ببینند کسی جنس خودشان را ارزانتر میفروشد، با او بحث میکنند که دارد بازارشان را کساد میکند.
فروشندههایی که اجناس قدیمی و عتیقه دارند، برای فروش و جلب اعتماد مشتری از روشهای بسیار جالبی استفاده میکنند. از این همه نوآوری حیرت میکنیم. غرفهدارها اجازه ندارند برای جلب نظر رهگذران داد و فریاد راه بیندازند، بلکه در سکوت، مسیر نگاه رهگذران را دنبال میکنند و اگر حس کنند طرف خریدار است، با او صحبت میکنند.
اکثر غرفهدارها، بعد از سالها فعالیت، دیگر روانشناس شدهاند و راحت میتوانند مشتری واقعی را از رهگذر بیهدف تشخیص دهند و اگر من رهگذر بیش از حد جلوی بساطشان بایستم، راحت عذرم را میخواهند؛ خانم اگر خریدار نیستی، اجازه بده بقیه جلو بیایند، آقا شما بفرما جلو. علیاکبر-م، بساط سنگفروشی دارد. میگوید: «وقتی مشتری خودش سنگهای نیمهقیمتی و قیمتی را میشناسد، لذت میبرم. البته جای دیگر هم مغازه دارم ولی تمام هفته را به عشق جمعهها و جمعهبازار و آدمهایش میگذرانم».
● کارآفرینی مادران کودکان کار
در راهروی منتهیشده به طبقه دوم، غرفه انجمن فرهنگی حمایت از کودکان کار قرار دارد که روبهرویش هم یک پارچه بزرگ زدهاند از نقاشی کودکان کار عضو انجمن و جای اثر دستشان و نقاشیهایشان و آرزوهایشان. در این غرفه، انواع ترشی و سبزی خردکرده و خشکشده و شیرینی فروخته میشود که مادران کودکان کار پختهاند. در واقع یکی از وظایف این انجمن، آموزش به مادران و کارآفرینی برای آنهاست تا کودکانشان بتوانند کودکی کنند و درس بخوانند. حمایت از کودکان کار، اقدام بسیار ارزندهای است، اما یکی از صحنههای تکاندهندهای که در جمعهبازار دیده میشود، کودکان کم سن و سال افغانی و ترکمنیاند که در غرفهها کار میکنند یا دم در ورودی پارکینگ ساز میزنند و آواز میخوانند و فال و شال میفروشند و دائم هم باید نگران باشند که مبادا پلیسی از راه برسد و آنها را متفرق کند.
شاید این بچهها روحشان هم از وجود انجمن حمایتی که مخصوص خودشان است، خبر نداشته باشد. هر چه به ساعات پایانی کار جمعهبازار نزدیکتر میشود، جمعیت بیشتر و پیدا کردن جایی برای نشستن سختتر میشود. مردم دیگر به کارهای حمل بار پناه میبرند و با کسب اجازه از صاحبش، لحظهای روی گاریها خستگی در میکنند.
طبقه سوم، مانند بخشی از طبقه دوم، مخصوص منسوجات است. لباس و پارچه و شال و روسری، طرفداران بسیار دارند. خانمها، از دورترین نقاط تهران برای خرید به این پارکینگ میآیند و سعی میکنند اجناسی بخرند که با آنچه در ویترینهای مغازه دیده میشود، تفاوت داشته باشند. بازار فرش و گلیم و گبه و نمد هم داغ است. فرشهای اصفهان و نائین و تبریز و قم، روی زمین و دیوار غرفهها، بسیار چشمنواز است. فروشندهها هم اغلب محلی همان جاییاند که فرشها بافته شدهاند.
خلاصه اینکه در پارکینگ پروانه و با مجموعه اجناس رنگارنگش، زمان ایستاده است و رهگذران و مشتریها، به دنبال گذشتههایشان میگردند و در این میان، اگر کسی دست خالی از پارکینگ بیرون آید، باید به اراده پولادینش به خاطر مقاومت در برابر اجناس خاطرهانگیز و متفاوت جمعهبازار، تبریک گفت.
ثمین نبیپور
مرجع: سایت فارغ التحصیلان
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست