دوشنبه, ۱۵ بهمن, ۱۴۰۳ / 3 February, 2025
سین مثل سینما, سراب, سیاهی لشکر
سینما هیچ وقت خیال نداشت از این افراد سوپراستار بسازد، اما چون به آنها نیاز داشت طردشان هم نکرد. شاید اگر چنین میکرد در همان سالهای جوانی پی کار و زندگی دیگری میرفتند. یکی از این افراد که دل پری هم دارد، میگوید: «در بیش از ۳۰۰ فیلم حضور داشتم، اما پولی که همه این سالها گرفتم اندازه یک روز کاری یک هنرپیشه معمولی هم نیست.شش سر عائله دارم و در تامین مخارج زندگیام درماندهام.».
هنرپیشه نقش اول با چوبدستی بزرگ و خشم و نفرتی که در صورتش هویداست جلودار است و پشت سر او گروهی شعار میدهند و میروند و در نقطهای که روبهرویشان ضد قهرمان داستان ایستاده است، متوقف میشوند.
هنرپیشه نقش اول فریاد میزند و ضد قهرمان با صدای بلند میخندد. آدمهایش هجوم میآورند و دستهای او را میگیرند.
همراهان او اینجا باید به دفاع از او با ضد قهرمان و آدمهایش بجنگند. هر کدام باید به تناسب قصه و سکانس مورد نظر جملهای بگوید که طبیعی جلوه کند.
یکی از آنها صدای بلندتری نسبت به بقیه دارد و فریاد میزند: «خدا شما رو لعنت کنه. آخه چی از جون ما و زندگیمون میخواین؟» کارگردان کات میدهد. صحنه بار دیگر باید تکرار شود. این بار کارگردان میگوید: «اونی که داشت لعنت میفرستاد کی بود؟» مرد میانسال خودش را با اشتیاق معرفی میکند.
کارگردان از او میخواهد کنار قهرمان بایستد. شاید به همین راحتی یک هنرور به خاطر نشان دادن استعدادش به هنرپیشه خوبی تبدیل شود و شاید هم سالها دامنگیر خاک سینما بشود و هیچ چیز نشود.
قرار است دروازه شهر را بشکنند. بیش از ۱۰ هزار سوار پشت دروازههای شهر ایستاده و با یک فرمان کارگردان باید باز شود و جمعیت به داخل هجوم آورند. هیچکدام سوارکار حرفهای نیستند. هیچکدام هم هنرپیشه حرفهای نیستند.
فقط در حد چند دقیقهای گروه کارگردانی یا مسوول هنروران برای آنها توضیح داده که چه باید بکنند. کارگردان فرمان شروع را صادر میکند. جمعیت به دروازه شهر هجوم میآورد. خیلیها در کار خود جدی هستند، اما در میان این ۱۰ هزار نفر هم کم نیستند آنها که حتی نمیتوانند مانع خنده خود شوند، بویژه که بیشتر این افراد سرباز و جوان هستند و بیتفاوت به اهمیت آنچه قرار است مخاطب در فیلم ببیند به ساعتی کنار همسن و سالهای خود دلخوش هستند. علاوه بر اینکه چنین مسالهای از گروه تولید انرژی زیادی میگیرد.
ممکن است صحنههایی از اشتباهات یا خندههای این افراد از چشم گروه تولید پنهان بماند و در چشم مخاطب آشکار شود.
این اتفاق در فیلمها و سریالهایی میافتد که به جمعیت زیادی به عنوان سیاهیلشکر یا هنرور نیاز دارند، اما در بیشتر فیلمها و سریالها صحنههایی وجود دارد که باید غیر از هنرپیشههای اصلی گروه دیگری هم در پسزمینه وجود داشته باشند، مثلا صحنه یک دعوای خیابانی یا حتی خرید از یک سوپرمارکت یا...
برای انتخاب این افراد که حالا چند سالی است از آنها به عنوان هنرور یاد میشود ۲ راه وجود دارد. یکی شرکتهایی که این افراد را جذب کرده و به گروههای تولید معرفی میکنند. یکی هم افراد حقیقی که با گروههایی از این افراد در تماس هستند و میتوانند آنها را به گروههای تولید معرفی کنند. در تیتراژ فیلمها و سریالها نام این افراد به عنوان مسوول هنروران ثبت میشود.
اما بسته به اینکه کار به چه تعداد هنرور نیاز دارد و هنروران باید ایفاگر چه نقشهایی باشند مدل انتخاب آنها نیز فرق میکند.
مثلا اگر قرار است سریالی ساخته شود که در آن به حدود چهل پنجاه نفر هنرور نیاز است که نقش زندانیان یک زندان را بازی کنند، مسلما مراجعه به یکی از این شرکتهای خصوصی یا افرادی که عنوان مسوول هنروران را دارند کافی است، چون او میتواند این تعداد را برای گروه تولید آماده کند، اما اگر قرار باشد پروژهای عظیم و تاریخی مثل «یوسف پیامبر» یا «مختارنامه» ساخته شود که به بیش از ۱۰ هزار سیاهیلشکر نیاز دارد باید تدبیر دیگری اندیشید. در این نوع کارها از نیروهای نظامی کمک گرفته میشود، بخصوص وقتی قرار است کار در شهرستان تصویربرداری شود سربازان آن شهر به خدمت گرفته میشوند.
بزرگترین آسیب کاری هم در این است که همه افراد دارای سن و سال نزدیک به هم هستند و حتی گریم سرسری و سرپایی آنها هم دردی دوا نمیکند.
از طرفی هم این افراد چون به اهمیت ماجرا واقف نیستند از گروه تولید انرژی زیادی میگیرند. البته دستمزدی که این افراد میگیرند بسیار اندک است و گاهی برای یک روز کاری بین ۵ تا ۱۵ هزار تومان دریافت میکنند.
مدل دوم هم در مواقعی است که اثر در حال تولید به کمتر از ۱۰۰ یا ۲۰۰ هنرور یا حتی کمتر نیاز دارد. در این صورت مدیران تدارکات و تولید دستبهکار میشوند و با کسانی که این افراد را جمع میکنند تماس میگیرند.
کسی که به عنوان مسوول هنروران انتخاب میشود، موظف است هزینههای ایاب و ذهاب آنها را بپردازد. برای این افراد هم معادل هر روز کاری بین ۱۰ تا ۲۰ هزار تومان در نظر میگیرند که این رقم برای سیاهیلشکرهای پیشکسوت کمی قابل تغییر است. مثلا ممکن است روزی ۵۰ هزار تومان به آنها بدهند که البته معمولا بیش از یک روز هم با آنها کار ندارند.
در میان افرادی که در گروه اول انتخاب میشوند ممکن است کسانی هم باشند که عشق هنرپیشگی را در سر بپرورانند، اما اگر این اتفاق هم نیفتد در روند زندگی آنها اتفاق غیرقابل جبرانی نمیافتد.
اما در میان گروه دوم همواره افرادی را میبینید که سالها عمر خود را صرف عشق به سینما کردهاند و حالا اغلب جز فقر و گرفتاری از سینما چیزی عایدشان نشده است.
این افراد معمولا از سالهای جوانی به سینما علاقهمند شدهاند و به یک دلیل بزرگ همچنان گرفتار آن ماندهاند، سینما با اینکه هیچوقت جایگاه قابل اعتنایی برای آنها قائل نشد، اما طردشان هم نکرد چون به آنها نیاز داشت و همه این سالها به امید واهی فردایی بهتر ماندند... ماندند و پیشرفتی حاصل نشد.
هیچکدام از آنها به دلایل مشخص و معلومی مهدی هاشمی، جمشید مشایخی، داوود رشیدی، جمشید هاشمپور و... نشدند.
● سینما ما را بازی داد
وقتی با این افراد صحبت میکنید، از سینما بسیار انتقاد میکنند. نظر خیلی از آنها این است که اگر فکری برای سینما نشود سقوط خواهد کرد. اما نگاه و نقد آنها مبتنی بر نظرات کارشناسی نیست.
آنها سینمایی را که قدرشان را نمیداند و از استعدادشان استفاده نمیکند در حال سقوط میدانند البته منصفانه این است که تا حدودی به همان دلیل بزرگ به آنها حق بدهیم.
سینما هیچ وقت خیال نداشت از این افراد سوپراستار بسازد، اما چون به آنها نیاز داشت طردشان هم نکرد. شاید اگر چنین میکرد در همان سالهای جوانی پی کار و زندگی دیگری میرفتند. یکی از این افراد که دل پری هم دارد، میگوید: «در بیش از ۳۰۰ فیلم حضور داشتم، اما پولی که همه این سالها گرفتم اندازه یک روز کاری یک هنرپیشه معمولی هم نیست.شش سر عائله دارم و در تامین مخارج زندگیام درماندهام. نه کار و حرفهای بلد هستم که با آن پول دربیاورم و نه میتوانم بیش از این شرمنده خانوادهام باشم. ناچارم کارگری کنم آن هم در ۶۰ سالگی!».
هر کدام از این افراد حالا بعد از گذشت چهل پنجاه سال به این نقطه رسیدهاند که سینما آنها را بازی داده و از آنها بازی نگرفته است.
به هر حال باید توجه داشت صنعت فیلم و سریالسازی تا وقتی نفس میکشد ناگزیر است از هنروران استفاده کند.
چه بهتر اولا مکانیسمی برای ساماندهی و آموزش این افراد طراحی شده و ثانیا عشق و علاقه آنها در مسیرهای درستی هدایت شود.
اگر سینمای دهه ۴۰ و ۵۰ ناآگاهانه یکسری افراد را دچار و پاسوز خود کرد، از سینمای دهه ۸۰ و ۹۰ دیگر هیچ عذری پذیرفته نیست، چون سرنوشت عاشقان سینما را در دهههای پیشین دیده و به حکم اینکه به چنین گروهی همواره نیاز دارد موظف است علاقهمندی آنها را در مسیر درستی هدایت کند البته منظور از سینما همه آن کسانی است که در تولید کارها نقش دارند یا مسوولیتهایی مرتبط را پذیرفتهاند.
حضور حجم عظیمی از کلاسهای بازیگری و خروجی اسفناک آنها که معمولا هیچ بازیگر مطرحی را بیرون ندادهاند و عاشقان سینما را به امید واهی جذب کردهاند و وقت و انرژی آنها را میگیرند، هشداری برای مسوولان است.
فهیمه پناهآذر
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست