شنبه, ۲۹ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 18 May, 2024
مجله ویستا

۷ فوریه ـ ده ساله شدن زمامداری هوگو چاوس - تفسیر فرضیه او «سوسیالیسم قرن ۲۱»


ده سال است که ونزوئلا در هفته یکم ماه فوریه صحنه اجتماع سرخپوشان است و امسال وسیعتر از هر سال دیگر زیرا که مصادف بود با دهمین سالروز رئیس جمهور شدن هوگو چاوس و انتشار فرضیه او؛ …

ده سال است که ونزوئلا در هفته یکم ماه فوریه صحنه اجتماع سرخپوشان است و امسال وسیعتر از هر سال دیگر زیرا که مصادف بود با دهمین سالروز رئیس جمهور شدن هوگو چاوس و انتشار فرضیه او؛ سوسیالیسم قرن ۲۱ که دارد به اجر درمی آید. چاوس از دیرزمان درصدد اجرای فرضیه خود ـ بزعم او، وسیله خوشبختی بشر ـ بود و در سال ۱۹۹۲ (و در آن زمان سرهنگ چاوس) با پنج واحد نظامی و عمدتا کماندو (چترباز) علیه «کارلوس پرز» رئیس جمهوری وقت ونزوئلا که دستگاه حکومتی وی شهرت به آلوده شدن به فساد داشت کودتا کرد و با این که بسیاری از نقاط پایتخت را تصرف کرده بود در این کار موفق نشد و به زندان افتاد. چاوس پس از خلاصی از زندان، هفت سال بعد - دوم فوریه سال ۱۹۹۹ با رای اکثریت مردم به رهبری این کشور انتخاب شد و دو روز بعد دوران زمامداری خود را آغاز کرد که دوم فوریه ۲۰۰۹ دهمین سال انتخاب او بود که به پیشنهاد انبوه مردم، این روز ـ یک روز ملی خوانده شد که تعطیل عمومی است. چاوس که با ترتیبات جریان فسادآلود توام با بده ـ بستانها و ساخت و پاخت های متعدد به نام «دمکراسی غرب» مخالف است که درعین حال از آن به صورت یک حربه سیاسی هم استفاده می شود ظرف چند روز آینده طرح تغییراتی در آن را به رفرانم خواهد گذارد. او مایل است که تا اجرای فرضیه خود رئیس کشور باشد که برایش نفع مادی هم ندارد. اندیشمندان در مراسم دهمین سال زمامداری چاوس فرضیه اورا با نظر مساعد تفسیر کردند. چاوس با توجه به تجربه حاصل از نظام های سوسیالیستی در قرن ۲۰ و با ایجاد تغییرات متناسب با شرایط قرن ۲۱ در فرضیه های سوسیالیستی مطرح، و مخلوط ساختن آنها با عقاید سیمون بولیوار ـ قهرمان ملی آمریکای لاتین ـ فرضیه سوسیالیسم قرن ۲۱ را بنا نهاد که دارای چهار ستون اصلی است: توزیع عادلانه درآمد، رفاه و فرصت ها - دمکراسی خلق - استقلال اقتصادی و خودکفا بودن یک جامعه از این لحاظ - بازگشت به انسانیت و پایان هرگونه فساد. به این ترتیب؛ سوسیالیسم چاوز نوعی سوسیالیسم ملی است. در آمریکای لاتین، مردم منطقه خودرا اعضای یک ملت واحد می دانند. اندیشمندانی که در این هفته فرضیه چاوس (سوسیالیسم قرن ۲۱) را تفسیر کرده اند گفته اند که شکست سوسیالیسم شوروی عمدتا به خاطر فساد گسترده اداری و آلودگی مقامات و تظاهر آنها به ایدئولوژی حاکم و ضعف در آدمسازی (آموزش و پرورش و رسانه ها) به دلیل کمبود معلم و روزنامه نگار دلسوز و ماهر درکار خود بود که چاوس قطع آن را یکی از اصول اصلی سوسیالیسم قرن ۲۱ (پایان دادن به هرگونه فساد و بازگشت به انسانیت) قرارداده است. به عبارت دیگر؛ تا فساد اداری و کمبود معلم و روزنامه نگار واقعی وجود داشته باشد سوسیالیسم پیاده نخواهد شد و این، عنصری است که مارکس و لنین به آن توجه آنچنانی نکرده بودند. خودکفا بودن در اقتصاد یعنی اینکه لازم نباشد زیر بار دیگران بروند و مجبورباشند به ساز آنها برقصند که عملی مغایر استقلال و حاکمیت است. چاوز با توجه به شکست مسکو که برخلاف چین، انگیزه و میهندوستی را تضعیف کرد، توزیع برابر فرصت ها را بر توزیع عادلانه درآمد و رفاه (تامین مساوات) افزوده و تاکید بر ملی بودن (لاتینو بودن) فرضیه خود کرده لذا هدف صادرکردن آن را ندارد؛ اگر نتیجه کار رضایتبخش بود دیگران به صورت داوطلبانه اقتباس کنند، نه کور ـ کورانه. چاوس دمکراسی خلق را (نوعی ساویت) جانشین دمکراسی غرب کرده است که دیگر دمکراسی نیست و نمایشنامه ای است که بازیگرانش قبلا با محاسبات اصحاب منافع انتخاب شده اند و در نتیجه بمراتب بدتر از حکومت های موروثی سابق. انتخاب جورج دبلیو بوش در سال ۲۰۰۰ یک نمونه از تئاتر دمکراسی به روش غرب بود. اوباما را هم منتخب آنکورهای شبکه های تلویزیونی نوشته اند!. فرضیه چاوس در بطن خود ضدیت با سلطه دارد زیرا که در صورت وجود سلطه گر در جهان پیاده کردن هرگونه مسلک که با منافع دولت سلطه گر منافات داشته باشد دشوار خواهد بود و در نیمه راه از اصول خود منحرف خواهد شد که نمونه های متعدد آن در نیمه دوم قرن بیستم تجربه شدند و ....