جمعه, ۱۴ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 3 May, 2024
مجله ویستا

شاعر دربار تو


شاعر دربار تو

ماهی، که از تمامی خورشیدها سری
هرچیز دیگری که بگویم، تو دیگری
در پیش چشم های غزلخیز محشرت
بی آبرو شده ملک و حوری و پری
من بی مرام و معرفت، اما تو مهربان!
گاهی به جمکران دل من بزن …

ماهی، که از تمامی خورشیدها سری

هرچیز دیگری که بگویم، تو دیگری

در پیش چشم های غزلخیز محشرت

بی آبرو شده ملک و حوری و پری

من بی مرام و معرفت، اما تو مهربان!

گاهی به جمکران دل من بزن سری...

شاعر شدم که هر نفسی مدحتان کنم

درباری ام اگر که تو سلطان و سروری!

دارم تو را به دست خودت شعر می کنم

کولاک کرده ای تو از این ذره پروری

دل روی دست، در پی تان چرخ می زنم

آخر شنیده ام دل دیوانه می خری

حسین دهلوی