چهارشنبه, ۲۶ دی, ۱۴۰۳ / 15 January, 2025
سه مورچه
سه مورچه روی بینی مردی که زیر آفتاب به خواب رفته بود، به هم رسیدند. پس از آن که هر یک به رسم قبیله خود ادای احترام کردند، همانجا ایستادند و سرگرم گفتگو شدند.
نخستین مورچه گفت: “این تپهها و دشتهایی که اکنون روی آن ایستادهایم، برهنهترین زمینی است که تاکنون از آن گذشتهایم. تمام روز را به دنبال دانهای- از هر نوعی که باشد- گشتم، اما چیزی نیافتم.”
دومین مورچه گفت: “من هم چیزی پیدا نکردم. بارها مردم قبیله من درباره سرزمینی نرم و برهنه و لمیزرع سخن میگفتند. گمان میکنم که ما اینک، در همان سرزمین هستیم.”
سومین مورچه سرش را بلندکرد وگفت: دوستان، ما اکنون روی بینی مورچهای بزرگ ایستادهایم. این همان مورچه اعظم و بینهایت قدرتمند است که جسمش آنقدر بزرگ است که ما نمیتوانیم آن را ببینیم و سایهاش آنقدر وسیع و گسترده است که ما نمیتوانیم حدودش را پیدا کنیم و صدایش آنقدر بلند است که ما نمیتوانیم آن را بشنویم. این همان مورچهای است که همیشه و همه جا حضور دارد!”
دو مورچه دیگر به خاطر سخنان مورچه سوم خندیدند. در آن لحظه، مرد دستش را بلند کرد و بینیاش را خاراند و هر سه مورچه زیر انگشتانش له شدند!
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست