شنبه, ۸ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 27 April, 2024
مجله ویستا

رابرت تورگو تبیین انسان شناختی هنر


رابرت تورگو تبیین انسان شناختی هنر

در میانه های قرن هجدهم, آهنگ متفاوت پیشرفت کشورها توجه رابرت تورگو را به خود جلب کرد

در میانه‌های قرن هجدهم، آهنگ متفاوت پیشرفت کشورها توجه رابرت تورگو را به خود جلب کرد.

جالب آنکه او می‌پنداشت دلیل این امر ممکن است در خاستگاه و رشد هنرها و علوم و انقلاب‌های هنری و علمی باشد. تورگو دستیابی به آنچه ما امروزه سرمایه فکری می‌خوانیم را کلید پیشرفت اقتصادی و سیاسی قلمداد می‌کرد. مثل هیوم، اندیشه‌ تورگو نیز بیشتر متاثر از تاریخ است تا الگوهای رفتار اقتصادی و اجتماعی. او در مورد پیشرفت اقتصادی نوشت: «طبیعت موهبت خویش را به شکلی ناعادلانه تقسیم کرده است، به ذهن‌هایی خاص وفور استعداد و قریحه بخشیده و از دیگر اذهان آن را دریغ کرده است. شرایط محیط یا این استعدادها را پرورش می‌دهد یا آنها را در محاق فرو می‌برد و تنوع نامحدود این شرایط است که پیشرفت نابرابر کشورها را پدید می‌آورد.» تورگو برای نشان دادن اینکه پیشرفت فکری و هنری در بطن پیشرفت اجتماعی نهفته است از تاریخ یونان باستان کمک می‌گیرد. بر این اساس او مدعی است که در واقع امر، هنرها معمولا مقدم بر علوم انسانی هستند.

«تنها پس از چندین قرن بود که فلاسفه در یونان ظاهر شدند- ، یا به بیان دقیق‌تر، تنها در آن زمان بود که مطالعه فلسفه به مشغولیت متفکران خاص مبدل شد و چنان گسترش یافت که به طور کامل آنها را مشغول دارد. تا آن زمان شاعران، تنها فیلسوفان و مورخان بودند.» برای حفظ موفقیت یونان این ضروری بود که هنرهای زیبا موقعیت برجسته خود را همچنان حفظ کنند. «قرن‌های شاد، که هنرهای زیبا در آن، نور خود را به هرسو ساطع می‌کنند و آرزوی رقابتی اصیل در آن بی‌درنگ از شهری به شهری اشاعه می‌یابد. نقاشی، پیکره‌سازی، معماری، شاعری و تاریخ همزمان در هر نقطه می‌بالند، چونان در گستره جنگلی هزاران درخت مختلف که با یکدیگر می‌رویند، رشد می‌کنند و به کمال می‌رسند.»

در اندیشه هیوم و تورگو، این رویکرد که هنرهای زیبا تنها نوع تجمل اسراف‌کارانه‌اند دیگر جایی ندارد؛ یعنی همان رویکردی که صد سال پیش متفکران اقتصادی در پیش گرفته بودند. اسراف و اتلاف در هنرهای زیبا ممکن است، ولی همان گونه که در همه‌ فعالیت‌های انسانی امکان دارد و نه بیشتر. تورگو تمایزی جالب توجه بین علوم و هنرها برقرار می‌کند. وی مدعی است که پیشرفت در علوم تنها به وسیله هوشمندی عده‌ کمی از دانشمندان که مثل کارآگاه‌ها برای کشف و نشان دادن قوانین طبیعت می‌کوشیدند محدود شده بود. از سوی دیگر هنرها با استعداد، تخیل و آموزش محدود می‌شدند. به عقیده‌ تورگو، علم به طبیعت و حقیقت به اندازه خود طبیعت و حقیقت بیکران و نامحدود است. برخلاف کشفیات در علوم طبیعی، هنرها محدود به خاستگاه زبان، تقلید طبیعت و حس تشخیص محدود اندام‌های ما هستند. هنرها در طول زمان و به تدریج به این حدود رسیده‌اند و نمی‌توانند از آن فراتر بروند. تورگو از مطالعات تاریخی خود نتیجه می‌گیرد که دادوستد در هنرها در پیشرفت آنها و خلاقیت حوزه‌های هنری ضروری بود. او خوش‌بینانه به روزهایی نه‌چندان دوری می‌اندیشد که هنرهای زیبا سرتاسر اروپا را غرق در زیبایی کنند.

تورگو اذعان می‌دارد که رشد فرهنگی نوع بشر به توضیح پیشرفت در همه‌ حوزه‌ها، من‌جمله اقتصاد کمک می‌کند، و به این ترتیب به کشف تبیینی انسان‌شناختی از پیدایش هنرهای زیبا نائل می‌آید. تورگو فکر می‌کند هنرهای زیبا با موسیقی و شعر که در طبیعت انسان منشا دارند آغاز شده است. «سرخوشی انسانی که آفریده شده تا در اجتماع زندگی کند، رو به بیرون رخ نشان می‌دهد: او وا می‌جهد و بانگ برمی‌آورد.

سرخوشی مشترک، خود را در حرکات پیچان بیان می‌کند، در واجهیدن‌ها و در فریادهای ناخودآگاه و درهم برهم. آرام آرام انسان‌ها با جهیدن به شیوه‌ای مشابه خومی‌گیرند؛ این مرحله با صداها مشخص شده بود. وقفه‌های منظم صداها را تفکیک می‌کرد. گوش که بسیار کم تجربه بود تنها با پیروی از طبیعت، آموخت تا روابط ابتدایی بین صداها را درک کند. وقتی انسان تمایل پیدا کرد تا علت سرخوشی‌اش را با کلمات بیان دارد، کلمات طبق ریتم صداها ترتیب یافتند. این منشا موسیقی و شعر بود که در ابتدا به منظور نغمه‌سرایی مکتوب شد.» فلسفه نیز از داستان پدید می‌آید. «فقر زبان‌ها و ضرورت استعاره منتج از این فقر منجر به بکارگیری قیاس‌ها و حکایت‌ها را برای توضیح پدیده‌های طبیعی شد. اینها اولین گام‌های فلسفه به حساب می‌آمدند.» در مورد هنرهای تجسمی نیز قصه به همین منوال است. وجه مشترک طراحی، پیکره‌سازی و نقاشی با شعر در احساسی است که هنرمند سعی در بیان و انتقال آن دارد. خاستگاه طبیعی این هنرها در میل به حفظ شواهد تاریخی و اساطیری بود.

تورگو نیز مانند هیوم بر این عقیده است که پیشرفت در هنر، همچون سایر بخش‌های اقتصاد، مستلزم رقابت هرچه بیشتر میان حامیان و مشوقان هنرمندان است. به این منظور همواره باید تقاضا وجود داشته باشد. منظور تورگو از بازار اشیا مطبوع، همان بازار آثار هنری است. بازاری که در آن هنرمندان متوسط و ضعیف نیز باید حضور داشته باشند و به کار آفرینش اثر هنری مشغول باشند تا از میان آنها هنرمندی بزرگ بتواند ظهور یابد. وی با مقایسه‌ هنر نقاشی در چند کشور به این نتیجه می‌رسد که هنرمندان ایتالیایی، فرانسوی و تنی چند از آلمانی‌ها و اسپانیایی‌ها در این هنر به موفقیت‌هایی دست یافته‌اند در حالی‌که هنرمندان انگلیسی در این زمینه ناکام بوده‌اند. علت این امر به نظر تورگو، به بازارهای هنری و حامیان آن مرتبط است. «انگلیسی‌ها پول‌شان را تنها صرف تابلوهای درجه یک و مرغوب می‌کنند. آنها بعد از ممنوعیت تصویرپردازی از جانب کلیساها، حمایت‌شان را از تابلوهای ضعیف و حتی متوسط دریغ داشتند. در همه‌ صنعت‌ها، زمانی‌که کارگران نامناسب نتوانند معیشت خود را تامین کنند و کارگران متوسط حال و روز خوشی نداشته باشند، انسان‌های بزرگ خلق نخواهند شد.» البته این نکته که نهضت اصلاح دینی در انگلستان به دلیل از میان بردن تقاضا برای تابلوهای معمولی، بازار این هنر را فلج کرد، همواره محل مناقشه بوده است.

تورگو البته به این نکته اشاره می‌کند که نه تنها مصرف متظاهرانه بنیادی محکم برای حمایت از هنر محسوب نمی‌شود، بلکه تاثیری منفی بر کیفیت آثار هنری می‌گذارد، چرا که تکلف فنی را جانشین خلاقیت اصیل می‌کند. به عقیده او تجمل بیش از حد، تزیین و آرایه را نماد تمول می‌شمارد و ذوق را خفه می‌کند. «انسان‌ها دیگر در طلب لذتی نیستند که اشیا برای حواس و ذهن فراهم می‌آورد؛ آنها دیگر کنه وجود خویش را نمی‌کاوند؛ آنها جز به مُد، دیگر به هیچ چیز گوش نمی‌سپارند.» در چنین شرایطی حکمی که مردم درباره یک اثر هنری صادر می‌کنند، برخطاست. به عقیده‌ او «انسان‌ها همواره مستعد این هستند که تکلف را با زیبایی اشتباه بگیرند.» تورگو کیفیت آثار هنری را به عواملی چند مرتبط می‌داند که یکی از این عوامل مصالح در دسترس هنرمند و چالشی است که این موضوع پیش‌روی هنرمند می‌گذارد. در نقاشی این چالش در تبدیل پالت‌های سیاه و سفید به رنگی بروز کرد و در ادبیات به زبان هنرمند مربوط می‌شود. هنرمندان بزرگ این چالش‌ها را با موفقیت پشت سر می‌گذارند، حال آنکه هنرمندان ضعیف‌تر دست از تلاش کشیده و از ادامه راه بازمی‌مانند.

آنچه امروزه اقتصاددانان «تقاضا» می‌نامند، در قرن هجدهم به «ذوق» تعبیر می‌شد. تورگو یادآور می‌شود که در هنر ذوق باید طی دوره‌ای طولانی مدت ثابت باقی بماند. به نظر تورگو، مشکلی که هنر و بازار هنری با آن روبه‌رو بود، تبعیت آنها از جریان‌های مُد بود. وی دلایل متعددی را برای از میان رفتن تقاضای هنری برمی‌شمارد. «ذوق همواره می‌تواند در نتیجه چند عامل صرفا اخلاقی از بین برود. اشاعه روح دلمردگی و حماقت میان مردمان، تکلف و فضل‌فروشی و تحقیر مردان ادب و معرفت، غرایب و بی‌قاعدگی علایق نجیب‌زادگان، خودکامگی و هرج‌ومرج، ذوق هنری را تباه می‌سازد.»

علی سیاح

منبع:

GOODWIN, CRAUFURD, Art and Culture In The History of Economic Thought in Handbook of the Economics of Art and Culture, Volume ۱ Edited by Victor A. Ginsburgh and David Throsby. ۲۰۰۶.



همچنین مشاهده کنید