چهارشنبه, ۲۶ دی, ۱۴۰۳ / 15 January, 2025
مجله ویستا

راه های دیگری هم برای زندگی هست


راه های دیگری هم برای زندگی هست

دلم می خواهد از شما بنویسم بهتر است بگویم, دلم می خواهد برای شما بنویسم شما که نام شما را گذاشته ایم مردم آزار, زورگیر, کیف قاپ, اراذل و اوباش و وقتی نامتان و عکس هایتان توی روزنامه ها چاپ می شود, به شما بد و بیراه می گوییم

دلم می‌خواهد از شما بنویسم. بهتر است بگویم، دلم می‌خواهد برای شما بنویسم. شما که نام شما را گذاشته‌ایم: مردم‌آزار، زورگیر، کیف‌قاپ، اراذل و اوباش و وقتی نامتان و عکس‌هایتان توی روزنامه‌ها چاپ می‌شود، به شما بد و بیراه می‌گوییم.

اما من دلم می‌خواهد از شما و برای شما و همه زورگیرهای این مملکت بنویسم. و البته هیچ ناسزایی هم در کار نیست.

من می‌گویم، اینقدر با شماها حرف نزده‌اند که به گفته خودتان، شده‌اید زورگیر و حال و روزتان این است. اما راستش را بخواهید حرف زدن با شما، سخت هم هست. سخت است، چون که ما تا به حال با شما حرف نزده‌ایم. حرف زدن با زورگیر جماعت هم تخصص می‌خواهد.

همه ما وقتی در خیابان‌‌های شهر راه می‌رویم شماها کنارمان هستید، اما ما از کجا باید بدانیم که کارتان زورگیری و کیف‌قاپی و از این جور کارهاست.

وقتی می‌فهمیم کارتان چیست که کار از کار می‌گذرد و شماها عین اجل معلق گوشه و کنار یکی از همین خیابان‌ها و کوچه‌های خلوت یا شلوغ شهر گیرمان می‌اندازید و دار و ندارمان را از دستمان می‌گیرید و کتکمان می‌زنید و آنقدر عربده‌کشی می‌کنید که کسی جرات نکند جلو بیاید و ما را از دست شما نجات دهد.

آن وقت سوار موتورهایتان می‌شوید و فرار می‌کنید. شما در چنین وقت‌هایی دیگر حرفی برای گفتن باقی نمی‌گذارید. در این وقت‌ها، بعضی‌ها زبانشان از وحشتی که شما ایجاد می‌کنید، قفل می‌شود.

بعضی‌ها پدر و مادر و جد و آباء شما را به باد ناسزا می‌گیرند. بعضی‌ها به غصه می‌افتند و فکر می‌کنند که چه جامعه خرابی شده است که عده‌ای در روز روشن به عده‌ای دیگر حمله می‌کنند و دار و ندارشان را به زور می‌گیرند و ککشان هم نمی‌گزد.

در این میان کسی نیست که از شما بخوبی حرف بزند اما حالا من دلم می‌خواهد از شما حرف بزنم. شمایی که شاید این روزنامه را همینطور از سر اتفاق دیدید و همین حالا در حال آماده شدن برای یک زورگیری دیگر هستید.

خواهش می‌کنم پیش از آن که پاشنه کفشتان را ور بکشید و بروید سراغ مردم، فکر کنید به این‌که این روز‌ها خیلی از همین مردم پول زیادی ندارند.

فکر کنید به این‌که شاید رفتید و زدید و گرفتید و بردید و بعد دیدید که تمام پولی که داخل کیف بوده ده هزار یا ۲۰هزار تومان و شاید هم کمتر بوده است.

فکر کنید به این‌که اگر خدای ناکرده گیر افتادید،آن وقت یکی از رایج‌ترین سوال‌ها از شما این است که آیا ارزشش را داشت. به جوابی برای آن وقت‌ها فکر کنید.

فکر کنید به این‌که سختی هیچ کاری، به اندازه دلهره و ترس و شاید هم عذاب وجدان کارهایی مثل زورگیری و باج‌خواهی در خیابان‌ها از زن و بچه مردم نیست.

فکر کنید به این‌که اگر هر کسی در قهوه‌خانه‌ای بنشیند و رفیقی از راه برسد و بگوید بیا برویم که محتاج پولیم و بعد نقشه یک زورگیری یا سرقت پیاده شود، آن وقت آیا سنگ روی سنگ بند می‌شود.

باور کنید هیچ کس از ترساندن زن و بچه مردم به جایی نرسیده است. حالا من دلم می‌خواهد برای شما از همین دست حرف‌ها بنویسم. شماهایی که راست‌راست در خیابان‌ راه می‌روید و چپ چپ به مردم نگاه می‌کنید و حال می‌کنید که مردم از قیافه‌های شما بترسند.

شماهایی که هیچ‌کدام از ما دلمان نمی‌خواهد کارتان به جایی برسد که دست‌بند به دستتان بزنند و آن وقت جلوی عده‌ای آدم دیگر در دادگاه یا هر جای دیگری به گریه بیفتید و بگویید ما اشتباه کردیم.

آن وقت، ما می‌مانیم که با شما‌ها چه کنیم. می‌مانیم که گریه‌های حالای شما را باور کنیم یا داد و هوار‌های وحشت‌انگیز زمان‌های زورگیری را.

آن وقت آدمی مثل من که نوشتن را دوست دارم، می‌مانم برای شما چه بنویسم. آن وقت، شما‌هایی که فرزندان ما بودید و هستید، می‌مانید روی دست جامعه و بسیار می‌ترسیم از این‌که دیگر زشتی کارهایی اینچنین برای شما از بین برود ـ که برای بسیاری رفته است ـ و دفعات بعد دیگر در هیچ دادگاهی ـ حتی در دادگاه وجدان انسانی خود ـ گریه هم نکنید.

اجازه دهید خلاصه کنم، ا من، دلم می‌خواهد بنویسم: زورگیر‌ها، کیف‌قاپ‌ها و عربده‌کش‌های نازنین! شما را به خدا دست نگه دارید. راه‌های دیگری هم برای زندگی هست.

صولت فروتن