سه شنبه, ۱۱ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 30 April, 2024
مجله ویستا

اجرای «گروتسک» لحظه های آپارتمانی


اجرای «گروتسک» لحظه های آپارتمانی

درباره «دختر خوبی که شاعر است»

شعر فارسی در روزهایی که می‌گذرد به خلاقیت و تولید اندیشه‌های نو بیش از هر چیز نیاز مبرمی دارد. شعرهای «سپیده جدیری» در کتاب «دختر خوبی که شاعر است» که اخیرا از سوی انتشارات «نگاه» روانه ویترین کتاب‌فروشی‌ها شده است، از نمونه‌های خوب چنین شعری به شمار می‌روند. جدیری شاعری گزیده‌کار است و از او در طول دهه ۸۰ تنها کتاب صورتی مایل به خون من (نشر ثالث ۱۳۸۶) منتشر شده است. همین موضوع باعث می‌شود که شعرهای او جایی خارج از جریان روزمره شعر قرار بگیرند.

در کتاب دختر خوبی که شاعر است زبان، محملی برای خلق لحظه‌هایی «گروتسک» می‌شود. معنای این سخن آن است که شاعر در این کتاب به جای آنکه از واحدهای زبانی کارکردی مشابه کارکرد نشانه‌ای در زبان روزمره بگیرد نشانه‌ها را دوباره به مقتضای شعر خویش وضع می‌کند و به این ترتیب به زبانی شخصی دست می‌یابد که در عین نزدیکی با زبان روزمره و استفاده از واژه‌های آشنا در آن برای خواننده به شدت ناشناس است و او را به کشف خویش فرا می‌خواند. تم کلی شعرهای کتاب، تنهایی، مرگ‌اندیشی و تخیلاتی است که در زندگی آپارتمانی انسان امروز به او هجوم می‌آورند. از این زاویه شعر جدیری حکایتگر تنهایی و تک‌افتادگی انسان مدرن در کلانشهر‌هاست و به این ترتیب با هستی انسان هم‌روزگار خویش نسبتی مستقیم برقرار می‌کند. در جریان این فرآیند چنان که گفته شد جدیری به بازنمایی صرف قناعت نمی‌کند و با بازسازی دنیای مشهود در قالب واژه‌هایی که صرفا برای هر شعر به‌خصوص در تعریف آنها تجدید نظر شده است می‌کوشد تخیل آپارتمانی خود را وسعت ببخشد. کلیدواژه‌هایی مانند بو، صورت و خون در شعر جدیری نمونه‌هایی بارز از این رویکرد تکرار شونده‌اند که در هر شعر به فراخور همان شعر معنایی جدید و دیگرگونه می‌یابند. در پاره‌ای از شعرهای کتاب این وضعیت را می‌بینیم که به شکلی که در ادامه می‌بینید توسط شاعر به زبان شعر اجرا شده است:

وقتی شعرهای بی‌شعور می‌گویم، / دهان‌هایم توی ماسه فرو می‌روند/ چشم‌هایم بوی آب می‌دهند/ چراغ‌های دریا کنارم می‌زنند مثل لاشه‌های صدف.

چنان که مشهود است در این پاره از شعر تصویری از لحظه‌های تنهایی شاعر با طنزی گروتسک و با تصاویری سوررئال به تصویر کشیده شده است. نقطه موفقیت شاعر در این است که میان توصیف، طنز و تصویر سوررئال تعادلی برقرار می‌کند که در نهایت منجر به شعری منحصربه‌فرد و خواندنی می‌شود. اگرچه همین ویژگی می‌تواند به خلق مجموعه شعری مهم در روزگار ما بینجامد اما در مورد شعرهای جدیری این همه ماجرا نیست. او از سویی دیگر به عنوان شاعری تجربه‌گرا از خطرکردن در زبان و ورود به عرصه‌های کمترآزمایش‌شده هراسی ندارد؛ مانند این شعر کوتاه که در آن جسارت شاعر در تلفیق زبان شعر و ترانه و ایجاد منطق شعری با زبان شکسته به خوبی برجسته می‌شود:

زجر میاد از دستام/ پایه شعرْ لَقّه/ می‌چرخه چنگ می‌خوره به دستام/ لَقّه/ میفته می‌شْکنه/ تیکه تیکه زجر میاد از دستام.

ترکیب زجر آمدن از دست از آن ترکیب‌هایی است که به راحتی زبان شکسته را در این شعر بیگانه گردانی می‌کند و آن را به شعری تبدیل می‌کند که با ظاهری ساده و در دسترس از عمق قابل توجهی برخوردار است. در عین حال و به رغم تجربه فرمی این شعر هنوز می‌توان ویژگی‌های پیش‌گفته در برخورد گروتسک با زندگی شهری را نیز در آن بازشناخت که این موضوع آن را به دیگر شعرهای مجموعه پیوند می‌دهد. در انتهای کتاب بخشی با عنوان و شعرها دیگر نور ندارند وجود دارد که به شعرهای کوتاه‌تر شاعر اختصاص یافته‌اند. در این بخش شاعر دریافتی یگانه و لحظه‌ای را با اجرا در قالب کلمات عمق می‌بخشد. این دریافت‌ها اگرچه فاقد روایت شعرهای دیگرند اما به پاره‌هایی از همان شعرها می‌مانند و با شعرهای کوتاهی که این روزها معمول شده و در آن هیچ دریافت شاعرانه‌ای دیده نمی‌شود زاویه می‌سازند. در یکی از این شعرها می‌خوانیم:

آب می‌رفت هر روز / از صبح تا شب/ صدایم/ در لباس‌هایم.

چنان‌که دیدنی است در این شعر اگرچه استعاره‌های به کار رفته قابل شناسایی‌تر از شعرهای بخش اول‌اند اما شیوه کنار هم قرار گرفتن‌شان مجموعه‌ای ابتکاری و ناخودآگاه را به وجود می‌آورد که تازگی دارد. در نمونه‌ای دیگر از این شعرها دوباره با قراردادهای شخصی شاعر روبه‌رو می‌شویم که ما را به کشف خویش فرا می‌خوانند:

از بدنم زمان می‌ریزد/ و ساعت‌های قرمز روی هم می‌چینَدَم؛ / مثل خونْ بزرگ می‌شوم.

ریختن زمان از بدن و بزرگ‌شدن مثل خون تعابیری است خاص جدیری که بر تخیل ویژه این شاعر دلالت می‌کند به این ترتیب «دختر خوبی که شاعر است» به تجربه‌ای شاعرانه و جذاب در فضای شعر امروز تبدیل می‌شود که شکل قابل قبولی از استفاده خلاق از فضاها و واژه‌های روزمره را پیشنهاد می‌دهد. به نظر می‌رسد فضای شعر این روزها برای شکستن بی‌بست شعرگونه‌های فاقد خلاقیت که ویترین بعضی کتاب‌فروشی‌ها را پر کرده‌اند به جسارت‌هایی از این دست بسیار نیازمند است.

علیرضا بهنام



همچنین مشاهده کنید