دوشنبه, ۱ بهمن, ۱۴۰۳ / 20 January, 2025
پسر آمریكایی در سرزمین گانگسترها
اكنون حدود ۳۰ سال است كه ای. ال. دكتروف به مثابه یك ماشین زمان انسانی عمل می كند. او خوانندگانش را در «به دوران سخت خوش آمدید» به غرب وحشی، در «رگتایم» به اوایل قرن بیستم و در «دریاچه لون» و «نمایشگاه جهانی»، كه برنده جایزه كتاب سال هم شده است، به دهه ۱۹۳۰ می برد. همه این كتاب ها آثاری موفقیت آمیز بودند، ولی موفق ترین شان بی شك «نمایشگاه جهانی» است كه به گونه ای پراحساس، به یادماندنی و مملو از جزئیات، برانكس دهه ۱۹۳۰ را پیش چشمان مان زنده می كند. اینجا آشكارا همان جایی است كه دكتروف (كه خود متولد نیویورك به سال ۱۹۳۱ است) بیش از همه احساس راحتی می كند و حتی كسانی هم كه آن زمان و مكان خاص را ندیده اند، اگر توصیف او از سیب زمینی فروش خیابان ایست برن یا شیرینی فروشی تقاطع خیابان ایست برن با خیابان صد و هفتاد و چهارم را خوانده باشند، این احساس عجیب را دارند كه انگار در یكی از تناسخ های قبلی شان در برانكس زندگی كرده اند.
«بیلی باتگیت» كه رمان هشتم دكتروف است، با یك تفاوت ما را بار دیگر به محله برانكس دهه ۱۹۳۰ می برد. در حالی كه «نمایشگاه جهانی» بیشتر شبیه یك زندگینامه است و همان خط داستانی آرام و گل و گشاد زندگینامه ها را هم دارد، پیرنگ داستانی بیلی باتگیت به قرص و محكمی پیرنگ هاكلبری فین است. این كتاب در واقع شسته و رفته ترین اثر دكتروف تا امروز است: گزارشی غنی و سرشار از جزئیات كه به سفر كودكی پانزده ساله، از كودكی به بزرگسالی، همراه با انبوه ماجراهای نفس گیر و پر تب و تاب می پردازد. شخصیت بیلی باتگیت كه كتاب نیز عنوانش را از او می گیرد، پسر كله شق و بزن بهادری است كه تحصیل را رها كرده و در محله برانكس با انواع و اقسام بامبول و كلك روزگار می گذراند.
پدرش مدت ها پیش ناپدید شده و مادرش نیز رخت شوی فقیری است كه دچار حمله های «حواس پرتی» (و به اعتقاد عده ای دیوانگی) می شود. خود بیلی نیز تنها یك ویژگی منحصر به فرد دارد: او تردستی بلد است.
یك روز در حالی كه بیلی مشغول انجام یك عملیات مشكل تردستی است، توجه داچ شولتز گانگستر مشهور محله برانكس را جلب می كند. داچ یك قهرمان محلی به حساب می آید و به همین خاطر وقتی او بیلی را پسری «باجربزه» می خواند، این حرفش معنای خاصی دارد. اما جربزه بیل تنها برای تردستی نیست و او خود نیز مدت ها بعد از این كه در دار و دسته شولتز برای خودش موقعیتی دست و پا می كند، متوجه این موضوع می شود؛ او در عین حال برای پرستش و تحسین از ته قلب «گستاخی و بدویت قدرت» نیز استعداد دارد، یعنی همان چیزی كه در رفتار داچ تجسم می یابد و این بیم را برای اطرافیانش به وجود می آورد كه هر لحظه، آخرین لحظه زندگی شان باشد.
پس در این جا چیزی تیره و تارتر از سفر هاك و جیم روی رودخانه داریم. حقیقت این است كه داچ شولتز آدم ترسناكی است. جایگاه او در زندگی بیلی مانند جایگاه والدینی قدرتمند و در عین حال دمدمی مزاج است. بیلی به ما می گوید: «زندگی من، مانند زندگی بقیه، بازتابی از حالات روحی او بود... هر گاه كاری را به دستور او انجام می دادم، همه تلاشم را می كردم كه آن كار را به بهترین نحو ممكن انجام دهم و در عین حال در ذهنم چیزهایی را آماده می كردم كه در صورت ناخشنودی او باید در دفاع از خودم بر زبان می آوردم.»
اما بیلی پسر زرنگ و همه فن حریفی است و خیلی زود در جهان كثیف كلاهبرداران، وكلای فاسد و قاتلان حرفه ای احساس راحتی می كند. بیلی آدمی به دردخور و غیرقابل چشم پوشی است، اما دلیل واقعی زرنگی او همین است كه او زنده مانده تا داستانش را برای ما روایت كند؛ چرا كه شروع ارتباط بیلی با داچ شولتز همزمان با آغاز دوران افول نهایی داچ است. قانون منع تولید، فروش و مصرف مشروبات الكلی دیگر لغو شده است و ماموران دولت نیز در چند مورد فرار از پرداخت مالیات سخت پاپی داچ شده اند؛ اما از همه مهم تر این كه به نظر می رسد كه داچ از نظر شخصی نیز یك دوره افول و تباهی را تجربه می كند. او بیشتر و بی دلیل تر از گذشته آدم می كشد، كنترلش را به راحتی از دست می دهد و دق و دلی اش را سر هر كسی كه دم دستش باشد خالی می كند. این كه كسی كنار چنین آدمی زندگی كند و فقط زنده بماند، خودش شاهكار است.
روایت بیلی نخست این نكته را روشن می كند كه او زنده مانده است (چرا كه به شكل اول شخص نوشته شده است) و سپس این كه او به گونه ای حیرت آور شیوا و فصیح است. این مسئله تا حدودی مایه آزردگی خواننده می شود. وقتی بچه تخسی كه در خیابان بزرگ شده از كلماتی چون «پرخیزاب»، «سنگواره ای»، «مجوز چاپ» و... استفاده می كند، به ناچار نمی توانید متوجه حضور نویسنده در پشت شخصیتش نباشید. بله، البته به ما گفته می شود كه بیلی بعدها موفق به تكمیل تحصیلاتش می شود، اما لحن روایت بیشتر لحن این جا و اكنون است، لحن یك پسر، گرم و زنده. این لحن به همه چیز شبیه است الا لحن پیرمردی كه نگاهی طولانی و پرمهر به گذشته اش می اندازد.
اما با این كار رمان در عوض چیزی به دست می آورد. چیزی كه از دست می رود اصالت است، آن چه به دست می آید شیوایی و بلاغت. كافی است با زبان آوری های بیلی كنار بیایید و در عوض متونی چنان زنده و نفس گیر نثارتان می شود كه به زعم خودتان به داستان اعتماد می كنید و چهره نویسنده پشت شخصیت بیلی به گونه ای معجزه آسا محو می شود.
مثلاً در صحنه افتتاحیه كتاب كه مقدمه را برای همه آنچه بعداً می آید مهیا می كند، بیلی قتل مردی به نام بو وینبرگ را روایت می كند. این قتل از گونه جنایاتی است كه اغلب از آن با عنوان «تسویه حساب گانگسترها» یاد می شود. اما همین واقعه از نگاه بیلی به عملی هنرمندانه و صناعتی چیره دستانه تبدیل می شود. این روایت نكاتی را بر ما آشكار می كند كه پیش از این هیچ گاه روی شان تأمل نكرده ایم: خط اطوی شق و رق شلوار قربانی، برهنگی پاهای كشیده و سفیدش، شیوه محتاطانه ای كه او «مانند پرنسسی در مجلس رقص»، بازوی یكی از گانگسترها را می گیرد و قدم درون لگنی پر از سیمان خیس می گذارد. خود سیمان نیز به گفته بیلی «به نمودار عقب مانده ای از دریای بیرون تبدیل می شود» و با هر تكان قایق درون دریا، به كندی به عقب و جلو متمایل می شود. دست های قربانی با بند رخت بسته شده است، «هنوز هم مثل زمانی كه در فروشگاه بود حلقه شده، با... گره های بی نقصی بین مچ ها كه شبیه قسمتی از ستون فقرات به نظر می رسد.» حالت چهره او در حالی كه شاهد فراهم آمدن مقدمات كار است، از «تحسینی همراه با پریشانی» خبر می دهد و حالت چهره خواننده نیز احتمالاً همین گونه خواهد بود.
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست