دوشنبه, ۲۴ دی, ۱۴۰۳ / 13 January, 2025
گام اول
نخستین تجربه تلویزیونی فریدون جیرانی، کارگردان شناخته شده سینما که سالها کار در حوزه مطبوعات سینمایی را نیز در کارنامه خود دارد در حالی جمعه هفته گذشته به پایان رسید که بینندگان تلویزیونی به جای ۲۶قسمت که نه تنها از آغاز پخش بلکه در زمان تولید این مجموعه نیز بر آن بارها تاکید شده بود به مدت ۲۸ هفته شاهد پخش این سریال از شبکه دوم سیما بودند!! در واقع دستکاریهایی که توسط پخش این شبکه در نسخه تدوین شده اولیه این مجموعه تلویزیونی اعمال شده بود در کنار بینظمیهای همیشگی واحدهای پخش شبکههای هشتگانه سیما موجب شد که در ابتدا تاریخ آخرین قسمت این سریال روز جمعه مورخ ۱۰/۸/۸۷ یعنی همان ۲۶ قسمت متعارف مجموعههای تلویزیونی اعلام شود ولی در نهایت این سریال با دو هفته تاخیر و با اشکالاتی مانند پخش یک تیتراژ خنثی و بیاثر به جای تیتراژ جذاب همیشگی سریال و همچنین کاهش دقایق آن از ۵۰ دقیقه معمول به ۳۷ دقیقه روی آنتن برود.
از اشکالات پخش که چندان هم در کنترل و حوزه قدرت و تصمیمگیری سازندگان مجموعههای تلویزیونی نیستند که بگذریم باید گفت سریال «مرگ تدریجی یک رویا» به خاطر برخورداری از فاکتورهایی نظیر حمایت قوی و تبلیغات موثر جراید و سایتهای اینترنتی سینمایی که بدون تردید از پیشینه و روابط گسترده مطبوعاتی فریدون جیرانی نشأت میگرفت حتی از همان روزهای نخست تصویربرداری که به زمستان سال ۱۳۸۵ برمیگردد نگاههای زیادی را به خود معطوف کرده بود و بسیاری منتظر بودند تا حاصل اولین تجربه تلویزیونی جیرانی پس از یک دهه کار مستمر سینمایی را روی قاب شیشهای مشاهده کنند.
البته جیرانی نیز برخلاف آخرین اثر سینمایی خود یعنی فیلم «پارکوی» (۱۳۸۵) که به دلیل ساختار نامتعارف و صراحت بیش از حد در نمایش صحنههای خشن مورد انتقادات زیادی قرار گرفته بود مشخص بود که اینبار تمام تلاش خود را به کار گرفته تا نخستین کار تلویزیونیاش از توان و قابلیت بیشتری در جذب طیفهای گستردهتری از مخاطبان برخوردار باشد.
مجموعه تلویزیونی «مرگ تدریجی یک رویا» که در مراحل تصویربرداری «سفر به تاریکی» نام داشت و از خردادماه سالجاری در جدول پخش سهشنبهشبهای شبکه دوم سیما قرار گرفت به دلیل پرداختن به موضوعات و سوژههای همیشه جذاب تصویری مانند عشق تصادفی یک زوج جوان با دو فرهنگ متفاوت که یک فرمول امتحان پس داده در حوزه تصویر میباشد و نیز موضوع تقابل تاریخی میان سنت و مدرنیسم که به عنوان یکی از موضوعات بغرنج و لاینحل بشر امروزی شناخته میشود، توانست حجم عظیمی از بینندگان تلویزیونی با علایق و سلایق متفاوت را پای گیرندهها بکشاند.
حتی در نخستین هفتههای پخش این مجموعه که کارگردان تنها گوشههایی از تفاوت در اسلوب زندگی سنتی و مدرن را به تصویر کشیده بود به سهولت میشد بازتاب این مجموعه را در جامعه مشاهده نمود و بینندگان به دو طیف حامی مدرنیسم و مخالف آن تقسیم شده بودند. در کنار این جذابیت داستانی که از ذهن خلاق و قلم توانای علیرضا معتمدی، نویسنده سریال سرچشمه میگرفت بهکارگیری چندین ترفند توسط جیرانی کارگردان مجموعه نیز بر جذابیت بصری سریال تا حدود زیادی افزوده بود.
ترفندهایی مانند استفاده از تکنیک تقسیم پرده که برای اولینبار در سینمای ایران به کار گرفته شده بود و بیننده میتوانست به شکل همزمان واکنش هر دو بازیگری که نقش مقابل یکدیگر را بازی میکنند روی تصویر مشاهده نماید.
حتی در مقاطعی جیرانی و تدوینگران این مجموعه یعنی رضا شیروانی و بهرام دهقانی با خلاقیتی منحصربهفرد این تکنیک را در مورد سه بازیگری که براساس منطق داستان در سه نقطه جغرافیایی دور از یکدیگر بودند نیز به کار گرفتند که به نوبه خود بسیار جالب توجه و دیدنی بود. تنها ایرادی که میتوان به کار کارگردان و عواملش در استفاده از این تکنیک گرفت این بود که آنها نتوانسته بودند به شکل یکنواخت و متعادل از این ترفند در طول ۲۶ قسمت سریال استفاده کنند و در نتیجه در قسمتهای اول مجموعه به کرات و حتی در مواردی به شکل افراطی شاهد استفاده از تکنیک تقسیم پرده بودیم در حالی که در قسمتهای بعدی مجموعه استفاده از این ترفند به میزان قابلتوجهی کاهش یافت بهگونهای که حتی در بعضی سکانسها لزوم به کارگیری آن حتی از سوی مخاطبان عادی سیما نیز احساس میشد.
البته ترفندهای تصویری جیرانی به همین محدود نشد و او با شگردهای دیگری نظیر ساخت یک تیتراژ جذاب و حسابشده که در واقع حکم آنچه گذشت سریال را داشت و در هر قسمت وقایع مهم و سکانسهای کلیدی تمام قسمتهای پیشین در آن لحاظ شده بود و همچنین واگذاری اولین نقش منفی زندگی هنری ستاره اسکندری به او و شکستن پرسوناژ همیشگی این بازیگر موفق شد ضمن جذب مخاطبان بیشتر، بخشی از توقعاتی که به عنوان یک کارگردان کاربلد سینمایی از او میرفت را برآورده سازد.
«مرگ تدریجی یک رویا»، دو نیمه متفاوت و نابرابر از منظر تعداد قسمتها و تعداد دقایق اختصاص داده شده داشت. نیمه نخست این سریال که تقریبا ۲۰ قسمت اول آن را در برمیگرفت به شرح آشنایی، ازدواج، اختلافات و در نهایت جدایی حامد یزدانپناه (با بازی دانیال حکیمی) و مارال عظیمی (با بازی سامیه لک) میپرداخت و نیمه دوم که هفت، هشت قسمت پایانی را شامل میشد به وقایع مربوط به فرار مارال از ایران و تعقیب او توسط حامد میپرداخت.
نیمههایی که به لحاظ سیر پیشرفت داستان و ریتم کار متعادل به نظر نمیرسیدند و هرچه قدر که نیمه اول داستان با افتوخیز و کجدار و مریز به جلو میرفت و قهر و آشتی کردنهای مکرر حامد و مارال کلیشهای و خستهکننده شده بود در نیمه دوم اثری از افتوخیز به چشم نمیخورد و ریتم کار سرعتی قابل ملاحظه گرفته بود.
البته باید پذیرفت که به هر حال بخشی از تغییر ریتم یک اثر تصویری از چالشهای داستان و فراز و فرودهای آن ناشی میشود و نمیتوان در تمام سکانسها یک نوع ریتم و ضرباهنگ را حاکم نمود اما بهرغم این اصل کلی به نظر میرسید این امکان وجود داشت که ریتمی یکنواختتر در کلیت اثر برقرار گردد. به جز عدمتعادل در ریتم، عدم تعادل دیگری که به وضوح در ساختار مجموعه به چشم میخورد تقسیمبندی گل درشتی بود که نویسنده و کارگردان مجموعه برای دو خانواده درگیر در داستان یعنی خانواده یزدانپناه و عظیمی قائل شده و آنها را به دو طیف تمام مثبت و کاملا منفی تقسیم کرده بودند.
در واقع براساس فیلمنامه علیرضا معتمدی و بازنویسی جیرانی تمام سیاهیها و بیبندوباریهای ممکن به خانواده عظیمی و معاشرانشان پری و هلن (با بازی مهناز انصاریان و شیوا خنیاگر) و داریوش آریان (با بازی ناصر طهماسب) اختصاص داشت و همه آنها بدون کوچکترین استثناء مطلقه بوده و در روابط عشقی و عاطفی خود شکست خورده بودند.
حتی مهرداد عظیمی، برادر بزرگتر خانواده عظیمی که البته بینندگان فقط صدایش را در چند مکالمه تلفنی شنیدند و خود جیرانی صدای این کاراکتر را بازی کرده بود نیز شارلاتان و حقهبازی بود که با سوءاستفاده از موقعیت دشوار خواهرانش آنها را سرکیسه کرده و تلاش کرد اموالشان را از چنگشان خارج نماید در حالی که اعضای خانواده یزدانپناه همچون فرشتگانی تصویر شده بودند که حتی فکر گناه نیز به ذهنشان خطور نمیکرد.
البته احتیاج به توضیح ندارد که آفرینش و چینش کاراکترهای مثبت و منفی مجموعه تنها و تنها در اختیار نویسنده و کارگردان یک مجموعه است و آنها در این چینش کاملا از آزادی عمل برخوردارند اما مشکل از آنجا ناشی میشود که تمام پرسوناژهای مثبت در یک سوی داستان متراکم شده و در سوی دیگر قصه شخصیتهایی تصویر میشوند که حتی طیفی کمرنگ از رنگ خاکستری هم در شخصیتپردازیشان مشاهده نمیشود.
شخصیتهایی نظیر هر دو خواهر حامد یزدانپناه با بازی آشا محرابی و مهسا کرامتی که اگر هم دو سیلی از چندین سیلی محکمی که به گوش ساناز (ستاره اسکندری) نواخته شد توسط آنها بوده نه به میل خود آنها که در جهت حفظ زندگی برادرشان و دفاع از برادرزادهشان نواخته شده است.
همچنین پدر خانواده با بازی خوب هوشنگ توکلی نیز از این قاعده مستثنی نیست و توکلی که پس از بازی در نقش تاثیرگذار دایی در مجموعه زیرتیغ (محمدرضا هنرمند- ۱۳۸۵) به عنوان اولین و مطمئنترین انتخاب کارگردانان برای ایفای نقشهای ریشسپید و مصلح شناخته میشود نیز دستکمی از دیگر اعضای خانواده حامد یزدانپناه نداشت و انسانی والا و برخوردار از فضایل برجسته انسانی ترسیم شده بود.
در واقع شدت اغراق در سفید و سیاه تصویر نمودن نقشها در کار جیرانی آنچنان بود که اگر رنگ و لعاب امروزی مجموعه را که بر آن سایه افکنده است از آن بگیریم به سهولت و بدون کوچکترین دشواری میتوان تمام خانواده عظیمی و معاشرانشان را در کنار زندهیاد آرمان در فیلم معروف گنج قارون و سایر فیلمهای بیشماری که او در دهه ۴۰ شمسی در آنها نقش مرفهانی بیدرد را ایفا میکرد قرار داده و خانواده یزدانپناه را پشتسر زندهیاد محمدعلی فردین و ناصر ملکمطیعی در صف نیکوکاران فیلمهای فارسی قلمداد نمود. بیگمان همین مرزبندیهای گل درشت و اغراق شده بود که از همان اوایل پخش مجموعه اعتراض گروهی از بینندگان و اصحاب قلم را نسبت به نحوه تصویر نمودن قشر روشنفکر جامعه برانگیخت و حساسیتهایی را به وجود آورد.
از جمله نکات دیگری که نهتنها در طول پخش مجموعه مورد سوال بود بلکه پس از پایان پخش این سریال نیز همچنان مبهم باقی ماند نسبت داریوش آریان با شخصیت پری (مهناز انصاریان) بود که در حقیقت از کانال و مجرای همین ارتباط ناشناخته و مبهم بود که وقایع بعدی مجموعه رقم خورده و پای مارال به آن سوی آب کشیده شد اما جیرانی به دلایلی نامشخص از توضیح و شفاف نمودن این رابطه که بیتردید به شخصیتپردازی روشنتر کاراکتر پری هم میانجامید خودداری نموده و تنها به این بسنده کرد که آریان و پری آنچنان به هم نزدیکند که یکدیگر را با اسم کوچک صدا میزنند و آریان برای برقراری ارتباط با تلفن منزل پری تماس میگیرد اما مهمتر از این عدم شفافسازی روابط برخی از پرسوناژها نحوه پردازش شخصیت مارال عظیمی به عنوان یکی از دو نقش اصلی و تعیینکننده مجموعه بود که حتی معمولیترین بینندگان تلویزیونی که سررشته چندانی از مباحث نقد سریال نداشتند نیز به آن خرده گرفتند. در حقیقت تصویری که فریدون جیرانی از یک زن امروزی نویسنده و روشنفکر خلق کرده بود به سختی قابل باور بود و به دشواری میشد برای آن ما به ازای بیرونی تجسم کرد.
اینکه چگونه کارگردان باسابقهای مانند جیرانی از پرسوناژی با این مشخصات تصویری تا این اندازه سادهلوح و سفیه خلق کرده است که در عصر ارتباطات و اینترنت به راحتی توسط یک منتقد مجهولالهویه و یک انجمن ناشناخته و مشکوک به نام انجمن فرهنگی فانوس فریفته میشود و عنان اختیار خود را به دست دیگرانی میسپارد که حتی خودش هم در صداقتشان تردید دارد، موضوعاتی هستند که ای کاش توسط خود جیرانی در جلسه نقد این مجموعه پاسخ داده شوند.
همچنین چه خوب است اگر نویسنده و کارگردان مجموعه توضیح دهند که از امنیتی و جاسوسی کردن داستان در مقاطعی از آن چه هدف و قصدی را دنبال میکردهاند. به طور مشخص به مقطعی از سریال اشاره میکنم که آریان برای شرکت در مراسم سوگواری مادرش به ایران آمده بود و قصد داشت مارال را با شخصی مرموز به نام ارنست امینی که ادعا میشد رئیس همان انجمن فرهنگی فانوس است آشنا کند.
در یکی از سکانسهای آن قسمت مجموعه از یکی از وزارتخانههای دولتی با حامد یزدانپناه تماسی گرفته شد و در رابطه با ارنست امینی و نوع ارتباطش با مارال عظیمی یعنی همسر حامد هشدارهایی به او داده شد. این سکانس دستکم برای خود نگارنده شائبه ورود مجموعه به فازهای امنیتی را تقویت نمود در حالی که جیرانی با بیتفاوتی کامل از کنار آن گذشته و تا به آخر هم مشخص نشد که اصولا کارکرد چنین سکانسی در سریال چه بوده است.
اما نیمه دوم مجموعه که در ترکیه تصویربرداری شده بود علاوه بر ناهماهنگی که در ریتم با نیمه اول مجموعه داشت از منظر شخصیتپردازی نیز دچار مشکل بود. حضور پولاد کیمیایی در نقش آراس مشرقی با آن گریم ناهمگون با کلیت اثر و جنبه سوپرمن بودنی که کارگردان به او داده بود در تضاد با ساختار رئالیستی مجموعه بود و وصله ناجوری محسوب میشد که حتی با لحاظ کردن حس وطنپرستی در شخصیت آراس هم باز به این سادگیها به کلیت مجموعه پیوند نمیخورد.
و در نهایت پایانی که جیرانی برای نخستین کار تلویزیونیاش در نظر گرفته بود نیز همان تأسی از فیلمهای فارسی چهار دهه پیش را در اذهان زنده میکرد. پایانی با حذف و نابودی تمام بدمنهای قصه و نجات مظلومان و فریبخوردگان به دست قهرمان داستان در آخرین لحظات. یک هپی اند (پایان شاد) تمام عیار که البته رویه و ظاهری مدرن و امروزی داشت.
شاید کارهای بعدی جیرانی در باطن نیز مانند ظاهر امروزیتر و مدرنتر باشند.
مازیار معاونی
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست