سه شنبه, ۱۴ اسفند, ۱۴۰۳ / 4 March, 2025
آرمان شهر

دکتر افشارنادری پس از پایان تحصیلات دانشگاهی در سال ۱۳۴۳ و بازگشت از فرانسه، در سال۱۳۴۵ به سمت رییس گروه مطالعات عشایر موسسه مطالعات و تحقیقات اجتماعی دانشگاه تهران و سپس به ریاست موسسه مطالعات و تحقیقات اجتماعی دانشگاه تهران برگزیده میشود. پس از آن ریاست دانشکده علوم اجتماعی دانشگاه تهران به او واگذار میشود.
افشارنادری در سال ۱۳۵۵ موسسه پژوهشهای دهقانی و روستایی ایران را در خیابان فیشرآباد (قرنی فعلی) در نبش خیابان نیکو بنیان مینهد. این بنا ساختمانی آسیبدیده و متروکه بود و قبلا به اداره بذر و نهال وزارت کشاورزی تعلق داشت. تعمیرات ساختمان موسسه در اواخر زمستان ۱۳۵۵ به پایان رسید و رسما طرحهای مطالعاتی پیشبینیشده در دستور کار قرار گرفتند. به خواسته دکتر افشار، بازسازی اتاق فیلم و عکس از دیگر قسمتها زودتر تمام شد و مسوولیت این بخش را به من که چند سالی در دانشکده علوم اجتماعی دانشگاه تهران مسوول واحد عکس و فیلم بودم، واگذار شد. در یکی از روزهای سرد اواخر پاییز که کارگران برای اتمام بازسازی بنا تلاش میکردند در اتاق نیمهتمام دکتر افشارنادری فهرستی از وسایل مورد نیاز فیلمبرداری و عکاسی تهیه کردیم. به خاطر آشنایی افشارنادری با دوربین فیلمبرداری «بولکس»، مدل «ای.ال»، این دوربین با تمام متعلقات آن، پروژکتور نمایش فیلم و همچنین چند دوربین عکاسی و دیگر تجهیزات مورد نیاز یک واحد فیلم و عکس خریداری شد.
پس از پایان تعطیلات نوروزی در اولین سفر رسمی موسسه همراه دکتر افشارنادری و همسرش الویا رِستِرِپو که اهل کلمبیا و مردمشناس بود، به «نهاوند» و «کنگار» رفتیم. آنها در نهاوند میهمان خانواده من بودند. در نهاوند در حیاط منزل ما دکتر افشار و همسرش از بازی «دورِنَه» که نوعی بازی محلی است که با کمربند انجام میشود را با دوربین هشتمیلیمتری ضبط کردند. موسسه پژوهشها از نظر وسایل نقلیه، تجهیزات و امکانات مورد نیاز سفر تحقیقاتی به روستاها و مناطق دورافتاده، مجهز بود. افشارنادری برای اینکه محققان و کارمندان غم نان نداشته باشند و از کار نیمهوقت در دیگر موسسات و مراکز تحقیقاتی بینیاز باشند، میزان دریافت حقوق کارمندان را بر اساس مقررات داخلی موسسه تعیین کرده بود که با ضوابط دولتی مغایرت داشت. امتیاز اصلی برای استخدام کارشناس را سابقه کار و تجربه تعیین میکرد و امتیاز مدرک تحصیلی در مرحله آخر محسوب میشد. موسسه برای بیمه کارمندان با یکی از بیمارستانهای معروف تهران قرارداد داشت و اتاقی به عنوان کلینیک تجهیز شده بود و دو روز در هفته مرحوم دکتر طاهری برای رسیدگی به مشکلات پزشکی کارمندان در این کلینیک حضور داشت. آن سوی حیاط موسسه، اتاقی را برای نهارخوری کارمندان اختصاص داده بودند. فضایی برای بازی پینگپنگ پس از وقت اداری در نظر گرفته شده بود که یکی از پایههای اصلی این بازی خود دکتر افشارنادری بود که کرکری خواندن او در موقع بازی روحیه حریف را تضعیف میکرد. در بخش فیلم و عکس، از عکسها و اسلایدهایی که در سفرهای موسسه تولید میشد، آرشیوی منظم فراهم آمد. در سازماندهی این آرشیو دکتر چنگیز پهلوان که در آن موقع رییس موسسه تحقیقات آسیایی بود، کمک گرفته شد. با منظم شدن آرشیو، نگاتیوها و اسلایدهای شخصی من و دکتر افشار نیز به آن افزوده شد. نگاتیوها دستهبندی موضوعی شدند و تمام مشخصات آن شامل: نوع دوربین، اندازه لنز، قطع نگاتیو، تاریخ و محل عکسبرداری، نام عکاس، موضوع عکس در کارتی که برای این کار تهیه شده بود، نوشته میشد و در صورت نیاز دیگر اطلاعات در پشت کارت نوشته میشد. چون حجم نگاتیوها زیاد بود، برای این کار افشارنادری کارمندی برای بخش فیلم و عکس استخدام کرد.
در تمام سفرهای مطالعاتی از موضوع مطالعه در بخشهای مختلف عکس و اسلاید تهیه میشد. در اواخر سال ۱۳۵۷ بیش از ۱۰ هزار فریم نگاتیو در آرشیو موجود بود. از نگاتیوهای دکتر افشار و من با موضوعات مختلف تعداد زیادی در قطعهای ۶۰×۵۰ و ۷۰×۱۰۰ چاپ و روی چوب پرس شدند و در تمامی اتاقها، کتابخانه و راهروها آویزان کرده بودم که فضای جالبی را به موسسه داده بود. در طول عمر کم موسسه پژوهشهای دهقانی و روستایی ایران علاوه بر فراهم آوردن کتابخانهای تخصصی و مجهز، تعداد زیادی گزارش و مونوگرافی از سفرهای تحقیقاتی کارشناسان در قسمت تکثیر موسسه چاپ شد. در این فاصله فیلمهای: نخل و شیشه در قطع ۱۶ میلیمتری توسط من تهیه و طرح و تحقیق فیلم مستند صیادان بلوچ نوشته شد که فیلم آن پس از انقلاب توسط شبکه دو سیما در چهار قسمت تهیه شد. در همان زمان، دکتر افشارنادری «فیلیپ لوزوی» مونتور فرانسوی فیلم بلوط را به ایران دعوت کرد. وی در مدت یک ماهی که در ایران بود، فیلمی را که در باره «نخل» ابیانه ساخته بودم را با «مووی اسکوپ» (دستگاه ابتدایی برای مونتاژ فیلم) در بخش فیلم موسسه مونتاژ کرد. «فیلیپ لوزوی» را سالهای گذشته، ژان روش فیلمساز شهیر فرانسوی برای مونتاژ فیلم بلوط به افشارنادری معرفی کرده بود. موسسه در آن دوره، میز مونتاژ نداشت و قرار شد میز مونتاژ شش دیسک «اشتاین بک» خریداری کنیم. چند روز بعد دکتر افشار به واسطه یکی از دوستانش موافقت آقای قطبی را برای دریافت میز مونتاژ جلب کرد. روزی با نامه از طرف موسسه به تلویزیون رفتم و پس از انجام کارهای اداری برای تحویل آن به انبار فنی تلویزیون مراجعه کردم. مسوول فنی در گوشهای از انبار میزی کثیف و خاک آلوده که آثار سیگار مونتورها در لبه آن به جا مانده بود را به من تحویل داد. ابتدا قصد داشتم از گرفتن آن امتناع کنم؛ چون طی سالها کار با وسایل مستعمل و قدیمی را تجربه کرده بودم، همان روز آن را به موسسه منتقل کردم. روز بعد مشهدیان مسوول فنی استودیو فیلمساز با وسایلش به موسسه آمد و پس از باز کردن دستگاه و سرویس آن معلوم میشود که این میز مونتاژ بیش از یک سال کار نکرده است.
با آمدن میز مونتاژ، تمام فیلمهای دکتر افشار و تعدادی از فیلمهای من که مدتها در قوطی بود، بازبینی و مرتب شد. علاوه بر کارهای موسسه گاهی با اجازه دکتر افشار دوستانی که امکان اجاره میز مونتاژ نداشتند، از این میز برای مونتاژ فیلم استفاده میکردند. در شرایط به هم ریخته اوایل انقلاب تهمتهایی ناروا از سوی گروهی از همکاران ناسپاس، افشارنادری را خانهنشین کرد. در اواخر خردادماه ۱۳۵۸ برای پیگیری طرح فیلم صیادان ساحل دریای عمان به «چابهار» رفتم. شرایط بعد از انقلاب در بلوچستان، به دلیل ویژگیهای این منطقه با اغلب نقاط ایران متفاوت بود و نیروهای دولتی در آنجا کمتر حضور داشتند. فیلمبرداری در این شرایط امکان نداشت و پس از چند روز به تهران بازگشتم. افشارنادری به شدت لاغر شده بود، اندام ورزیده و روح بزرگ او مقابل تهمتهایی دروغین دوام نیاورد و هر روز فرسودهتر میشد. در حالی که کتاب «اتوپیا» اثر «توماس مور» را در دست ترجمه داشت و همسرش الویا برای مراسم تدفین برادرش به کلمبیا رفته بود، در ۹ تیر ۱۳۵۸ در ۵۳ سالگی و پنج ماه پس از انقلاب، بر اثر سکته قلبی با مدینه فاضلهاش وداع کرد و ایران یکی از شریفترین، پاکترین و باسوادترین فرزندان خود را از دست داد. در مراسم تدفین دکتر افشارنادری در بهشت زهرا، هیچ وقت گریههای زندهیاد غلامحسین صدیقی که همانند کودکی زارزار میگریست از خاطرم محو نمیشود. کتاب اتوپیا نیمهتمام ماند تا اینکه به همت داریوش آشوری به چاپ رسید. سرانجام افشارنادری اتوپیایی که آرزویش را داشت با خود به گور برد. پس از مرگ دکتر افشار تا چند ماهی موسسهای که او بنیان نهاده بود، پابرجا بود. پس از آن تعدادی از موسساتی که در زمینه تحقیقات روستایی فعالیت میکردند را در یکدیگر ادغام و با نام موسسه تحقیقات روستایی ایران در اختیار وزارت کشاورزی قرار گرفت. این موسسه با روشی دیگر روستاها را مطالعه میکرد.
در طی سالها این موسسه چند بار تغییر مدیریت و نام و مکان داد. بخش فیلم و عکس همانند گذشته فعال نبود و در اغلب موارد با شبکه دو در زمینه تحقیق یا تولید فیلم همکاری میکرد. از ابتدای انقلاب تمام محققان بنامی که از دانشگاه تهران یا مراکز دیگر به موسسه افشارنادری آمده بودند، به محل ماموریت خود بازگشتند یا موسسه را با شرایط جدید تحمل نکرده و آن را ترک کردند. با رفتن من از این مرکز عملا اندکفعالیتی که در زمینه عکس و فیلم مردمشناسی انجام میگرفت، کاملا تعطیل و مکانی که روزی آرزوی بسیاری از علاقهمندان فیلم مستند و مردمشناسی بود، به بیغولهای تبدیل شد. پس از ترک موسسه و تعطیلی بخش فیلم و عکس، آرشیو نگاتیو و اسلاید این موسسه از بین رفت. چند سال از طریق همکاران سابق پیگیر آرشیوهای عکس و اسلاید شدم. سرانجام مشخص شد پس از چندین بار تغییر مکان تمامی نگاتیوها و اسلایدهای آرشیوشده که تعداد آنها بیش از ۱۰ هزار فریم در یکی از انبارهای وسایل اسقاطی از بین رفته بود. موضوعات این آرشیو در باره مناطق روستایی، عشایری، زندگی ماهیگیران و سایر اقوام ایرانی بود که از سال ۱۳۴۴ تهیه شده بود. دیگر وسایل فیلمبرداری و عکاسی و میز مونتاژ نیز پس از انقلاب به سرنوشت آرشیو نگاتیو موسسه گرفتار آمد. بعد از انقلاب تلویزیون طی نامهای خواستار عودت میز مونتاژ شد و چون شماره اموال داشت، مسوولان موسسه از عودت آن به تلویزیون امتناع کردند.
پس از تعطیلی بخش فیلم و عکس، میز مونتاژ را که احتمالا با دستگاه چاقو تیزکنی برقی اشتباه گرفته بودند به انبار وسایل اسقاطی منتقل کردند و در جوار لاستیکهای فرسوده و ماشینآلات مستعمل، میز به یاد دورانی بود که فیلمسازان او را به دیده احترام نگاه میکردند. از نادر افشارنادری تعداد زیادی مونوگرافی و تحقیق از عشایر و دهها مقاله به یادگار مانده است که از مهمترین آنها مونوگرافی ایل بهمئی است. از میان اسناد و مدارک تصویری بازمانده از نادر افشارنادری که در اختیار من قرار داشت، چند فیلمی است که او طی سالهای ۱۳۴۶ تا ۱۳۵۶ ساخته بود. این فیلمها شامل: بلوط، خرابههای دهدشت، مشک، گلاب و شب صلح و چند حلقه فیلم هشت میلیمتری است که در مکزیک و کلمبیا تهیه کرده بود. پس از سالها حفظ و حراست از این فیلمها، به خاطر نگهداری درست این آثار باارزش به جز چند حلقه از فیلمهای هشت میلیمتری، همه را در اختیار فیلمخانه ملی ایران قرار دادم. هنوز پس از سالها اگر نامی از فیلم مردمشناسی بر زبانها جاری است، فیلم بلوط در بالاترین مکان این ژانر از سینمای مستند قرار دارد. روانش شاد.
فرهاد ورهرام
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست