جمعه, ۱۴ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 3 May, 2024
مجله ویستا

سینما حاضر سینما غایب


امسال در سال خنده و فراموشی, سهم ما فقط روزمرگی بود و بس حاصل این همه كه رفت, چیزی نبود جز بی حوصلگی دوره غلبه نیازهای متوسط, آرزوهای كوچك و چراغ روشن شب های جمعه بود

مخاطب خوراك می خواست. گرسنه و عطش كرده به سینما می آمد؛ اما تا دلش می خواست پفك بود و رانی. در آن سالن تاریك هرچه بود روكردیم و هرچه تك خال در آستین بود جلوی تماشاگر گذاشتیم. از كلاه مخملی تا نوآر ایرانی، از رمانس دختر فراری تا فرشتگان جین پوش، از شعار و خطابه تا بزم آدم های نشئه؛ هرچه در توان داشتیم بی دریغ جلوی مخاطب گذاشتیم تا آنها بروند سالن ها را پر كنند و پفك و رانی بخورند و ما در جدول فروش بالا برویم تا هفتصد و چهارصد میلیون. چه كنیم دیگر، مخاطب محور شده ایم. محورمان را چرخانده اند این طرف و البته خودمان بفهمی نفهمی منتظر یك اشاره بودیم. حالا اگر آبرویی از پیشخوان بوتیك و سفره مهمان مامان داریم به خاطر جسارت یك جوان و پختگی یك پیر است، وگرنه قصه سینمای ما همان است كه بود.همچنان همه می دوند دنبال مجوز، دنبال وام، دنبال یك وعده گروه خالی سینما برای اكران، دنبال یك آشنا برای پخش چهار ثانیه تیرز قبل از سریال های تلویزیونی، دنبال یك خبرنگار حرفه ای كه حرف ها را درست منتقل كند؛ آن هم روی این همه سایت خبری برای اعلام حضور. سینمای ما همان است كه بود و همچنان خواهد بود مثل سابق. در میان این آرزوهای كوچك، دیگر كسی دنبال آن گودال خالی اول خیابان انتفاضه نمی رود، دیگر كسی یاد گروه سینماهای كودك و گروه مخاطب خاص نمی رود. اینها همه وعده هایی است برای پركردن یك صفحه روزنامه خالی مانده. وگرنه دیگر كدام آدم باشعوری نمی داند در این برهوت سینما، اگر یك فضای تاریك باشد و یك پرده سفید؛ چرا باید خالی بماند از گلزار و حیایی. این است كه تیتر اول آن هفته نامه زرد در اول سال شد: «شعار تولید سینمای ایران در سال ۸۳؛ چاكریم گلزار، مخلصیم حیایی».

باور كنید اصلاً قصد نق زدن و ادای آدم های معترض را در آوردن ندارم. دیگر این ژست آن قدر روی صورت ها و حرف ها نشسته كه به نقض غرض تبدیل شده. فقط می خواهم در این روز، كه روز عشق اول و آخرمان یعنی سینما است كمی گپ بزنیم. ببینیم كجای كار ایستاده ایم.همه هستند. مثل همیشه. همچنان گله و بیضایی فیلم نمی سازند. همچنان تقوایی كار نیمه كاره می كند. همچنان فیلم های حاج فرحبخش می فروشند. همچنان هدایت فیلم جلو می رود و صحرا فیلم توقف نمی كند. همچنان كمدی كولاك می كند. همچنان خانه سینما سرپا است. همچنان انجمن بازیگران فلج است. همچنان كانون كارگردانان جوابیه می دهد و همچنان سینما و شعور سینما كم داریم.كیارستمی حاضر، كیمیاوی غایب، جعفر پناهی حاضر، حسین پناهی غایب، قادری حاضر، نادری غایب، محمدی حاضر، سیف الله داد غایب، كنگرانی حاضر، بیك ایمانوردی غایب، آفرین حاضر، دلكش غایب، سینما حاضر، سینما غایب....اما در آخر در این سال خنده و فراموشی بد نیست در روز سینما، همین روزی كه به مدد آن ویژه نامه ها و جشن ها و تبریك ها فراوانند یادی هم از فراموش شدگان كنیم. همین كه روی صندلی های مخمل سالن میلاد لم دادیم برای آنهایی كه نوشتند و ما برایشان هی كف زدیم یادی بكنیم. از آن نویسنده و منتقد جوان كه به دلایل ناگفته ای قلم به زمین گذاشت و رفت به دورترین نقطه تا از شر همه ما خلاصی یابد. تا حتی اسمش را هم فراموش كنیم. او حالا آن قدر دور شده كه انگار نبوده. چه آنها كه برای كشفش خودشان را تشویق كردند و چه آنهایی كه از شدت حسادت نفی اش كردند آن قدر بی حافظه شده اند كه انگار نه انگار كسی بوده كه كامیابی كلمات سینما از ذهن زیبای او بود. آن جوان ریزه میزه عینكی عاشقانه سینما را دوست داشت وعاشقانه برای معشوقش می نوشت. امروز اگر روز سینما است روز اوست.