دوشنبه, ۸ بهمن, ۱۴۰۳ / 27 January, 2025
مجله ویستا

ابعاد سیاسی جهانی شدن و جهان اسلام


ابعاد سیاسی جهانی شدن و جهان اسلام

ابعاد سیاسی جهانی شدن چیست آینده نگری حوادث جهان اسلام چگونه تصویرپردازی می شود متدلوژی شناخت این پدیده و برخورد مناسب با این پدیده چگونه است دغدغه جهان اسلام از جهانی شدن چیست

ابعاد سیاسی جهانی شدن چیست؟ آینده نگری حوادث جهان اسلام چگونه تصویرپردازی می‌شود؟ متدلوژی شناخت این پدیده و برخورد مناسب با این پدیده چگونه است؟ دغدغه جهان اسلام از جهانی شدن چیست؟ بازتاب‌های فعلی و آتی جهانی شدن بر جهان اسلام از جهانی چگونه پدیدار خواهد بود؟ در این نوشتار کوشش می‌شود تا از زاویه دید یک شرقی و جهان اسلامی به موضوع جهانی شدن نگریسته شود. البته ابعاد سیاسی جهانی شدن بیش از هر چیز دیگر در کانون توجه است.

● موضوع شناسی جهانی شدن

قبل از هر گونه نظر، تصمیم و اقدامی در باب پدیده جهانی شدن، باید این پدیده را شناخت. بر اساس رهیافت فقه سیاسی نیز شناخت جهانی شدن به مثابه «موضوع شناسی» بر «حکم شناسی» تقدم دارد. حکم شناسی تابعی از موضوع شناسی است. در باب موضوع شناسی جهانی شدن به چندین نکته می‌توان توجه داد:

▪ جهانی شدن پدیده‌ای غربی برای جهان اسلام است، یعنی پرسشی غربی است که در برابر جهان اسلام گذاشته شده است. جهانی شدن پرسش تحمیلی جهان غرب بر جهان اسلام است، یعنی پرسشی است که غربیان و تمدن مستحدثه غربی در برابر نخبگان فکری و سیاسی جهان اسلام گذارده است و در واقع آنان را مجبور به پاسخ دادن بدان کرده است. به تعبیری دیگر جهان اسلامی راهی جز اندیشیدن در باب آن ندارد. نمی‌تواند بدان فکر نکند، نمی‌تواند بدان پشت کند و از کنار آن به سادگی بگذرد.اگر به طور فعال (active) پاسخی برای این سئوال تولید نکند بناچار خود غرب «پاسخی تحمیلی » نیز بدان خواهد داد.

بنابراین در صورت عدم اهتمام جدی میزان خود را به طور منفعلانه (Pasive) هم در مقابل «پرسشی تحمیلی» و هم مقابل «پاسخ تحمیلی» خواهد یافت. اندیشیدن در باب جهانی شدن در محور جهان اسلامی آن، بدان معناست که ما می‌خواهیم از پذیرش «پاسخ تحمیلی » غرب خودداری کنیم. زیرا پاسخ تحمیلی غرب چیزی جز پاسخی غیر بومی و نامتناسب با مسائل و مقتضیات جهان اسلام نخواهد بود. چرا که پاسخ غربی در بهترین وضعیت حاصل تئوریزه کردن موضوع در ظرف غربی و برخاسته از نگاهی غربی است.

▪ جهانی شدن در «ظرف غربی» قابل فهم است، در چنین ظرفی باید در یک نگرش تاریخی به بررسی ریشه‌های آن در تاریخ و تمدن غربی پرداخت. در چنین حالتی، درک خواهیم کرد که هر چند کاربرد انبوه اصطلاح « جهانی شدن در ادبیات دانشگاهی و زبان روزمره دارای سابقه‌ای ۱۵-۱۰ سالهاست. با این همه خود «پدیده جهانی شدن» پدیده‌ای آشناست.

پدیده‌ای که به ویژه در عصر استعمار کهنه و چهره تجاوزات نظامی و یا چهره امپریالیستی سرمایه داری برای صدور مازاد سرمایه و در مجموع گسترش کالاهای فیزیکی و فناوری و نیز کالاهای فکری غربی است. در واقع متعاقب آن پدیده‌ای به نام «جهان سوم» بتدریج متولد می‌شود.

برخی، پدیده جهانی شدن را در سلسله رخدادهای می دانند که در سال ۱۹۸۹ رخ داد. این رویداد‌ها عبارت بودند: از فروپاشی شوروی؛ فروریختن دیوار برلین، ارتحال امام خمینی، شکست «دانیل ارتگا چامورو»، به چالش کشیده شدن نظام آموزشی غیر دینی فرانسه از طریق دختران دانش آموز محجبه و از همه مهمتر ابتکار فرا رسانه‌ای اینترنت می‌دانند. یکی از دلایل دامن زدن به ادبیات «جهانی شدن» ، به فروپاشی شوروی بر می‌گردد. یعنی فروپاشی شوروی وضعیتی جدید را پدید آورد.

در حالی که برخی دیگر بر این باورند که پدیده‌ای آشنا و قدیمی است و نظریه پردازان «امپریالیسم»، نظریه وابستگی،تقسیم کار بین المللی، سیستم جهانی تمامش این نظریه‌ها به کم و کیف «فرایند جهانی شدن » اشاره داشته و دارند. جهانی شدن همان پدیده آشنایی است که تنها در دوره اخیر گامی به پیش برداشته و شتاب بیشتری پیدا کرده است.

«جورج بوش» با فروپاشی سیستم دو قطبی، تز «نظم نوین جهانی» را ارائه کرد که در توالی آن بحث «جهانی شدن» رواج بیشتری پیدا کرد. فراتر از آن، جهانی شدن خود الگوی تبیین چرائی فروپاشی شوروی است؛ یعنی توضیح می‌دهد که چگونه عقب ماندگی اقتصاد الکترونیکی و اطلاعاتی شوروی است؛ یعنی توضیح می‌دهد که چگونه عقب ماندگی اقتصاد الکترونیکی و اطلاعاتی شوروی و کشورهای اروپای شرقی عامل فروپاشی آنها شد.

▪ در بحث مطالعه ابیات جهانی شدن باید میان سه مقوله تفکیک قائل شد:

«پروسه»، «پروژه» و «پدیده».

الف) پروسه جهانی شدن (Globalization) در چنین فضایی جهانی شدن یک پدیده متعارف و طبیعی و مفهومی است که بالضروره فاعلی ندارد. در واقع سیر طبیعی جوامع بشری آن را پدید آورده است. پروسه جهانی شدن یک واقعیت است.«جیمز روزناو» بر این باور است که جهانی است. این دبدگاه مبتنی بر نوعی خوش بینی به پروسه جهانی شدن است. از این منظر جهانی شدن فرایندی به شمار می‌آید که در اثر توسعه تکنولوژی اطلاعات و ارتباطات الکترونیک موجب فشردگی و تراکم جهان و تقویت خودآگاهی جمعی در میان ابناء بشر می‌گردد. بر این مبنا، جهانی شدن امری برآمده از تاریخ، فرآیندی ریشه‌ای و فراگردی وسیع، گسترده و همه جانبه در عرصه‌های مختلف سیاسی، اجتماعی و فرهنگی است که مرزهای ملی را در می‌نوردد و به عنوان واقعیتی در حال تکوین و تکامل و همچون رودی خروشان و در حال حرکت پرشتاب می‌گذرد و زمان و مکان را می‌فشرد و به یکدیگر نزدیک می‌سازد.

در رویکرد مزبور، جهانی شدن فرهنگی متضمن جریان آزاد عقاید، اطلاعات، تصورات و دانش‌هاست که با در برگرفتن همه ابعاد زندگی ذهنیت‌ها و عینیت‌ها را تحول می‌بخشد و با انسجام ارگانیکی جهان و تبدیل آن به «مای بزرگ» در اثر وابستگی اجزای جهان ناشی از ارتباطات شبکه‌ای، گشودگی فرهنگی و تمایل فرهنگ‌ها به اقتباس از یکدیگر را به ارمغان می‌آورد.

ب) پروژه جهانی سازی (Globalism)

در چنین دیدگاهی جهانی سازی یا جهانگرایی طرح و مهندسی اجتماعی در سطح کلان سیستمی است که ایدئولوژی هژمونیک غرب را افاده می‌کند و با تکیه بر بنیادهای نیولیبرالیسم و پست مدرنیسم، درصدد فراگیر کردن شیوه زندگی آمریکایی و غربی سازی انسانها و توزیع فرهنگ مصرف و جنسیت است. براساس رویکرد مذکور، غرب سعی دارد با بهره گیری از فناوری ارتباطات ماهوار‌ه‌ای و رسانه‌های ارتباط جمعی و از رهگذر یکسان سازی فرهنگی و یکپارچه سازی ارزشی، فرهنگ جهانی و استعلایی غرب را تحمیل و تک‌هنجاری آمریکا در امپراتوری جهانی را قطعی کند.

در این دیدگاه، جهانی سازی مفهومی است که بالضروره فاعل می‌طلبد و آن را یک برنامه از قبل طراحی شده برای سلطه قدرتهای برتر می‌داند و به آن پروژه اطلاق می‌شود. بنابراین نگاهی توطئه محور به این پدبده دارد. پروژه جهانی سازی حاکی از ایدئولوژی و استراتژی برخورد با پروسه جهانی شدن است. در واقع پاسخی ارادی و مهندسی شده برای برخورد با این پروسه و واقعیت موجود است. به نظر می‌رسد پروژه جهانی سازی حاصل برخورد ایدئولوژیک، جهت دار و فاعلانه با پروسه جهانی شدن است، بنابراین دو نوع پروژه قابل تمایز است.

الف) پروژه جهانی سازی که از سوی آمریکا دنبال می‌شود و جهانی شدن را همان آمریکایی شدن می‌داند. جهانی سازی نفی دیگران و نفوذ در فرهنگ‌های دیگر است. در واقع جهانی شدن در راستای تداوم «غربی سازی» جهان است.

ب) شکل دوم پروژه، از سوی جهان اسلام است که می‌کوشند یا باید بکوشند با پروسه یا پروژه جهانی شدن به مثابه یک پروژه برخورد کنند و با پروژه بومی خود می‌کوشند تا به تاثیر گذاری‌های جهانی شدن در اشکال گوناگون جهت بدهند.

ج) پدیده جهانی شدن

واژه پدیده نوعی واژه بی‌بار و خنثی است. ممکن است ترکیبی از هر دو – پروژه و پروسه – باشد. هر یک از دو دیدگاه پروژه‌ای و پروسه‌ای آسیب شناختی خاص خود را دارند.

در نگاه پروسه صرف دیدن جهانی شدن، اصل عاملیت علوم انسانی نادیده انگاشته شده است و تلاش ابرقدرتها تنها آمریکا و سایر بازیگران جهانی سازی نظیر شرکتهای چند ملیتی در جهت «مدیریت جهانی شدن» نادیده انگاشته می‌شود. با مقایسه‌ای میان پدیده‌های طبیعی مانند سنگ و چوب و رفتار انسانها می‌توان به این نکته پی برد که پدیده‌های علوم انسانی معلول اراده انسانها و سیاستمداران‌اند.

نگاه پروسه بودن چنان جهانی شدن را به عنوان یک واقعیت محقق و یا یک واقعیت اجتناب ناپذیر به تصویر می‌کشد که انسان را دست بسته تسلیم سرنوشت محتوم آن می‌کند و او را از اقدام سازنده و فعال در جهت تاثیر گذاری حرکت توپ جهانی شدن باز می‌دارد.

همچنین نگاه پروژه‌ای و توطئه آلود آن نیز حاکی از نوعی شیوه فکری است که معلول تنبلی ذهنی و ساده اندیشی و ساده سازی مسائل پیچیده است. زین سبب نظریه‌ها و دیدگاههای توطئه محور از فهم تبیین فرآیند جهانی شدن و پیامدهای آن ناتوان‌اند.

این دیدگاه نوعی تغافل عامدانه از بخشی از واقعیت‌هایی است که در حال شدن است و غفلت از این واقعیت خسارتهای عظیم و جبران ناپذیری بدنبال خواهد داشت. ما را از بازاندیشی در فهم سنتی خود در مسائل جهانی بازخواهد داشت. شاید غلبه همین رویکرد موجب شده است که تلاشهای در خور توجهی برای درک عملکرد نظام جهانی و تبعات ان صورت نگیرد و تناسب معقول میان اهمیت این پدیده و میزان توجه به آن برقرار نباشد.

به هر تقدیر پذیرش هر یک از این سه ادبیات و دیدگاه، دارای استلزامات نظری و مفروضات خاص است. به تعبیر دیگر دارای بازتابی عمیق در حکم شناسی جهانی شدن و «چه باید کرد» خواهد بود.

▪ مسأله و معضل جهانی روی دیگر فهم جهانی شدن در ظرف جهانی و غربی است؛ یکی از راههای درک جهانی شدن توسل به مفهوم «معضل جهانی» است که در عین حال رساننده نگاهی شمالی به مساله جهانی شدن است.

▪ دهکده جهانی، کلبه جهانی و کوچک و هم بسته شدن جهان، مفهوم دیگری است که به فهم جهانی شدن کمک می‌کند. این مفاهیم و اصطلاحات به معنای آن است که به دلیل تکنولوژی‌های اطلاعات و یا اقتصاد جهانی، بخشهای مختلف جهان به یکدیگر متصل شده‌اند و شهروندان دهکده جهانی از طریق شبکه های متعدد ارتباطی نسبت به حدوث هر گونه تحول در هزاران کیلومتر دورتر از محل سکونت خویش آگاه می‌شوند.

دهکده جهانی که اصطلاح ابداعی «مک لوهان» دانشمند کانادایی است، بیانگر این امر است که با مرتبط شدن قسمت‌هایی گوناگون کره خاکی می‌توان جهان را به دهکده‌ای تشبیه کرد که در آن بسرعت اخبار و اطلاعات انتشار پیدا می‌کند. با ایجاد شبکه جهانی که چهار گونه جهان را به هم مرتبط ساخت، این پیش بینی «مک لوهان» به تحقق پیوست و این فرایند را جهانی شدن نامیده‌اند. «الوین تافلر» در توصیف چنین وضعیتی می‌گوید:

«درست همان گونه که سرمایه به طریق الکترونیکی به فراسوی مرزهای ملی جریان می‌یابد و با سرعت و در عرض یک هزارم ثانیه از زوریخ به هنگ کنگ و از هنگ کنگ به نروژ و از نروژ به توکیو و از توکیو به وال استریت حرکت می‌کند، اطلاعات نیز همان خط مسیر پیچیده را می‌پیماید و مرزهای دولت درست مثل سرحدات مالی‌اش نفوذپذیر می‌شوند.

بنابراین در عصر انقلاب اطلاعات، هیچ حادثه‌ای در عصر ارتباطات جمعی فقط به یک منطقه جغرافیایی محدود نگردید و آنچه تعلق محلی خبر یا خاص بودن خبر یا حادثه برای یک محل یا منطقه خوانده می‌شود، به دلیل همین جهانی شدن، بسرعت و قبل از آنکه اثر روانی خود را بگذارد، خنثی می‌شد.

بنابراین حوادث جزئی که در گوشه و کنار عالم رخ می‌دهند، بسرعت ارتعاشات بین المللی پیدا می‌کند و دارای بازتاب جهانی می‌شود، فراتر از آن درعصر «دهکده کوچک جهانی»،« کل جهان»، یک واحد تحلیل است.

بنابراین علوم اجتماعی را با بحران جدی مواجه ساخته است. کیت نش «جامعه شناسی سیاسی معاصر» را با چنین رهیافتی دنبال می‌کند و در واقع جامعه شناسی سیاسی را که علی القاعده واحد تحلیل آن «ملی »‌است. در ملغمه‌ای از نظام جهانی قرار می‌دهد.

در برخی نیز سالهای پایانی قرن بیستم را پایان علم روابط بین الملل به عنوان یک رشته علمی دانسته‌اند.

▪ برای فهم پدیده جهان شدن، باید به رهیافت میان رشته‌ای (Interdisciplinary) توسل جست.

جهانی شدن یک پدیده کثیرالوجه و چند وجهی است. یکی از ناکامی های محققان در ارائه تعریفی جامع از جهانی شدن، در همین چند بعدی بودن آن است. این چند وجهی بودن را هم در علل یا دلائل جهانی شدن و هم در پیامدها و بازتاب‌های جهانی شدن می توان مشاهده کرد. بنابراین اولاد تفکیک میان عوامل جهانی شدن و تبعات و پیامدهای جهانی شدن مدنظر قرار گیرد. و ثانیا فهم ابعاد و جوانب گوناگون جهانی شدن را جز با رهیافت میان رشته‌ای ناممکن است. این بدان معناست که نمی‌توان صرفا با اتکا به یافته‌های یک رشته تخصصی، به تبیین پدیده چند بعدی جهانی شدن پرداخت.

جهانی شدن دارای ابعادی تکنولوژیک، سیاسی، اقتصادی، اجتماعی ، روانشناختی، ارتباطاتی، فرهنگی، زیست محیطی و جز آن است. اما در این مقاله تمرکز بحث بر ترسیم ابعاد سیاسی و مختصات سیاسی و جهان اسلامی جهانی شدن است.

سئوال این است که کدامیک از ابعاد جهانی شدن جلوتر از دیگری است؟ سیاست، اقتصاد، فرهنگ، ارتباطات و ... کدامیک بر دیگری تقدم دارد؟ بخشی از ابعاد سیاسی جهانی شدن مرهون علل اقتصادی، علل فرهنگی و تکنولوژی ارتباطی است. این بدان معناست که ابتدا تغییرات و تحولاتی در تکنولوژی ارتباطی و در نهایت در فرهنگ و یا در اقتصاد جهانی صورت می‌گیرد و به دنبال آن تغییراتی در حوزه سیاسن ایجاد می‌شود.

فرانک بیلی(Frank Bealey) در توصیف خود از جهانی شدن، ابتدا به شرح جهانی شدن در حوزه ارتباطات و شبکه کامپیوتری و اینترنت و تلویزیون ماهوار‌ه‌ای و آنگاه در حوزه جهانی شدن اقتصاد و گات پرداخته و سرانجام معتقد است که پس از تحولات ارتباطی و اقتصادی به کندی وارد سیاست و سازمانهای سیاسی جهانی می‌شود.

▪ بازتاب سیاسی تکنولوژی ارتباطات؛ فهم چگونگی تأثیر پذیری حوزه سیاست از تکنولوژی ارتباطی و حوزه فرهنگ منوط به فهم تفاوت منابع گوناگون قدرت نظیر خشونت، ثروت، اطلاعات است. با انقلاب اطلاعات مبانی قدرت سیاسی از ثروت و خشونت (زور نظامی) به اطلاعات منتقل شده و می‌شود. اما کیک ارزشی خشونت (زور) و ثروت محدود است و این محدودیت بگونه‌ای است که صرفا عده‌ای محدود می‌توانند بر منابع اصلی آن تسلط یابند و یک بافت هرمی شکل صورت بگیرد که در آن قدرت عمدتا در رأس هرم متمرکز است. به طور مثال در یک کشور ۳۰ میلیونی صرفا یک نفر می‌تواند رئیس جمهور شود و با توجه به ویژگیهای قدرت وی به تمرکز امور دست می‌زد. اما «اطلاعات »، نامحدود است و «اطلاعات»‌ با ویژگیهای سه گانه حجم، تنوع و سرعت و جهانی شدن شبکه‌های اطلاعاتی، آن موجب می‌شود که هیچ دولت یا گروهی نتواند بر آنها تسلط پیدا کند. انقلاب اطلاعاتی موجب می‌شود که دگرگونی عظیمی در ساختار توزیع قدرت صورت گیرد و با دسترسی شهروندان به اطلاعات گسترده و تشکیل کانون ‌های جدید قدرت، نفوذ، مراکز قبلی را تحت تأثیر قرار دهد. «دقیقا همان سان که دانش اولیه پزشکی قدرت را از دست جادوگر قبیله خارج کرد، گسترش اطلاعات در مورد شیوه‌های گوناگون زندگی در سایر کشورهای نیز اعتبار برخی از آیین های رسمی و در نتیجه اعتبار برخی از مبانی قدرت دولتها را مورد تهدید قرار داده است.

این جابجایی در قدرت موجب می‌شود که دولتهای اقتدارگرا که به تمرکز قدرت دست می‌یازند روز به روز در محدودیت بیشتری قرار گیرند. دانایی به عنوان سرچشمه اصلی توانایی دسترسی شهروندان به داده‌ها و اطلاعات بیشمار به آنان فرصت می‌دهد تا بر اعمال و تصمیمات رهبران تأثیر بگذارند. چرا که دستیابی به اطلاعات بیشتر به معنی توانایی کنترل افزون‌تر است.

به این ترتیب قدرت از شکل مکانیکی مبتنی بر چیرگی بر دیگری و از حالت یک کنش ارتباطی یک طرفه، خارج و به صورت کنش ارتباطی دو سویه و تأثیرگذاری متقابل در می‌آید.

تنوع اطلاعاتی موجب نوعی بحران هویت در نظام‌های سیاسی اقتدارگرا می‌شود که می‌کوشند نوعی اطلاعات یکدست و همسو با ارزشهای حاکم را پراکنده سازد. نظام نوین رسانه‌ای با عرضه سیلی از تصاویر، شعارها و افکار متناقض، انسانها را در انتخاب ارزشهای قبلی و ارزشهای جدید متحیر می‌سازد.

فراتر از آن انقلاب اطلاعات و دسترسی شهروندان به منابع و ابزارهای اطلاعاتی موجب می‌شد تا آنان به اطلاعات و داده‌های بیشتری از دنیای پیرامون خود و جهان و سبک‌های گوناگون زندگی در نقاط مختلف دست یابند و درصدد ابزار و تحقق آنها برآیند. فروپاشی شوروی و جنبش دانشجویی ۱۵ آوریل ۱۹۸۹ در چین و طرح تقاضاهایی نظیر دموکراسی و حقوق بشر از سوی دانشجویان از سیستم سیاسی ناشی از گسترش رسانه‌های ارتباطی و بسط آشنایی شهروندان چینی از الزامات زندگی سیاسی در غرب بود.

بدین ترتیب سیلی از تقاضاها را روانه سیستم سیاسی می‌سازد و در واقع موجب شکل گیری انقلاب انتظارات از سیستم سیاسی می‌شود. ناکامی دولتها در فراهم آوردن امکانات و محدود سازی خواسته‌ها (همچون قبل) موجب بازخورد (فید بک) در ورودی سیستم می‌شود و در نهایت با دامن زدن به بحران پاسخگویی و مشروعیت موجبات فروپاشی سیستم را فراهم می‌سازد.

سرعت اطلاعات و شتاب تغییرات آن نیز نیازمند ساز و کارهایی است که بتوانند در اسرع وقت، اطلاعات مورد نیاز را دریافت و پردازش و تصمیماتی همانقدر سریع اتخاذ کند و گرنه با عقب افتادن از آهنگ تغییر بسیاری از راه حل‌های ارائه شده برای مسائلی است که دیگر وجود ندارد. در چنین شرایطی با تندتر شدن آهنگ تغییر، راه حل‌های پیشنهادی برای مسائل پیش روی تناسب و فایده خود را از دست داده و در واقع مرده به دنیا می‌آیند.

بنابراین هماهنگ با سرعت یافتن زندگی سیاسی، باید دیوان سالاری‌ها و دستگاههای تصمیم گیری نیز توانایی تصمیم گیری سریع منطبق با آن را داشته باشند؛ در صورتی که تصمیمات دیر اتخاذ شود و یا بی‌تصمیمی بر امور حاکم باشد و شتاب تحولات بیش از تصمیمات نهادها باشد، فروریختگی سیاسی و حکومتی تشدید خواهد شد.

منبع : کنفرانس بین المللی وحدت اسلامی

دکتر ابراهیم برزگر

بانک مقالات جهانی شدن

http://glo۱۱۰.blogfa.com


شما در حال مطالعه صفحه 1 از یک مقاله 2 صفحه ای هستید. لطفا صفحات دیگر این مقاله را نیز مطالعه فرمایید.