یکشنبه, ۱۶ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 5 May, 2024
مجله ویستا

از جهان بیگانگی


از جهان بیگانگی

هانا آرنت یكی از منتقدین انسان و جامعه مدرن است او می گوید «عصر مدرن با از جهان بیگانگی فزاینده اش به وضعی انجامیده است كه در آن انسان هرجا كه می رود تنها با خودش روبرو می شود »

هانا آرنت یكی از منتقدین انسان و جامعه مدرن است. او می‌گوید: «عصر مدرن با از جهان بیگانگی فزاینده‌اش به وضعی انجامیده است كه در آن انسان هرجا كه می‌رود تنها با خودش روبرو می‌شود.»

او همچنین در شیوه‌های مرسوم نگرش به جهان با عرضه روش‌هایی دیگر تردید ایجاد می‌كند. مثلا: آزادی، كه در اندیشه لیبرالی بیشتر به معنای حراست از عرصه زندگی خصوصی در برابر مداخله و اجبار دیگران تلقی می‌گردد، در اندیشه آرنت مشاركت در عرصه عمومی تعریف می‌گردد و در نتیجه «آزادی» با «زندگی سیاسی» یكسان تعریف می‌شود. مقاله حاضر جستاری است كلی كه نمایانگر اندیشه او در این حوزه است.

آرنت از اندیشه اولویت امر طبیعی بر امر مصنوعی در اندیشه سیاسی كلاسیك انتقاد می‌كرد. او این اولویت را واژگون می‌سازد، یعنی طبیعت را با ضرورت یا نبودن آزادی یكسان می‌شمارد و در عوض از توانایی ویژه انسان در خلق جهانی انسانی و آزاد ستایش می‌كند.

فرا رفتن از طبیعت شاخص تمیز انسان از حیوان است.

از این رو در اندیشه آرنت عمل سیاسی آزاد، به مثابه آرمان اصلی انسان، بر بهزیستی و رفاه كه آرمان غالب عصر مدرن است، اولویت می‌یابد. بدینسان از دیدگاه او انسان در برابر راه‌های مختلف قرار دارد و ‌باید از میان آنها دست به گزینش بزند.

آرنت معتقد است كه حتی در زبان روزمره ما لایه‌های پیچیده از معنا نهفته است كه ما از آنها آگاه نیستیم. مثلا: واژگانی كه ما امروزه به صورت مترادف به كار می‌بریم درگذشته به تجارب گوناگون اشاره داشته‌اند. به ویژه در علوم اجتماعی معاصر با ساده و یكدست‌سازی زبان، لایه‌های پیچیده معانی آن را نادیده گرفته‌اند. از این رو وی در آثارش مكرر به ریشه واژه‌ها در یونان و روم قدیم باز می‌گردد.

به نظر آرنت در زبان‌های باستانی وجوهی از زندگی نهفته است كه اكنون وجود ندارد. در مقابل تصورات رایج ما درباره معنای زندگی و زندگی بهتر و وسایل رسیدن به آن نو‌پدید و جدید است.

هویتی كه ما برای خود در نظر می‌گیریم فرآورده‌های تاریخی نوظهور است.آرنت معتقد است در یونان باستان، حضور در زندگی عمومی هدف اصلی انسان بوده و رفاه جسمانی و اجتماعی فقط وسیله‌ای برای رسیدن به حضور در عرصه عمومی بوده است.

اما امروزه دستیابی به رفاه، غایت بشر است و در جهان مدرن، با رشد سرطانی بخش فایده‌گرای وجود انسان، آدمی از چنان هدفی دور شده و آن را فراموش كرده است كه حتی واژه روشنی برای بیان آن تجربه تاریخی ندارد. از این رو، واژه‌ها به منزله گنجینه‌های تجربه‌های تاریخی انسان اهمیت بسیار دارند.

آرنت تاریخ را نیز مخزن تجارب پیچیده انسانی می‌داند، اما معتقد است كه فرهنگ جاری فقط بخش محدودی از آن را باز می‌نماید و بقیه را به فراموشی می‌سپارد. او همچنین سنت تفكر سیاسی را یكی از عوامل اصلی تجدید تجربه انسانی و فراموشی تجارب گذشته نهفته در زبان می‌داند.

به زعم آرنت سنت فلسفه سیاسی غرب از آغاز با مجرداندیشی و فلسفه‌گرایی به یكی از عناصر عمده تجربه انسانی، یعنی تجربه سیاسی، توجه نكرده است. در نتیجه، جهان سیاست، جهانی غیراصیل شناخته شد كه تنها در پرتو جهان اصیل مثل و ماهیات ممكن بود معنایی داشته باشد و بدین ترتیب انسان از خود به دور افكنده شد.

واژگانی كه در این سنت رایج شد حقیقت سیاسی، عمل انسان و حوزه عمومی آن را منعكس نمی‌كرد. بدینسان در طی تاریخ نه تنها ضرورتاً پیشرفتی حاصل نمی‌آید، چه بسا عرصه‌هایی از تجربه اصیل و راستین آدمی نیز فراموش شود، مثلا: آزادی به معنای عمل آزاد فرد در زندگی عمومی و در میان همگنان، كه در تجربه یونانی پدیدار شده بود، با حفظ همان واژه جای خود را به آزادی‌ای می‌دهد كه معنایش عقب‌نشینی فرد به درون عرصه خصوصی زندگی است.

به زعم آرنت، امروزه زیستن به شیوه‌ای كاملا خصوصی یعنی محرومیت از اموری كه لازمه حیات واقعی انسان است درآمده است. او معتقد است در سنت فلسفه سیاسی غرب، آزادی یا در قالب سنت فلسفی مابعدالطبیعی و ضد سیاسی و یا در سنت مذهبی مطرح شده است و به همین علت، ویژگی اصلی و سیاسی خود را كه به عمل در عرصه حیات عمومی مربوط می‌شود، از دست داده است.

در نتیجه، تجربه عملی آزادی روی هم رفته نادیده مانده است؛ درحالی كه واژه آزادی همچنان به صورتی كلی به كار می‌رود و مصادیق تاریخی خاصی را در بردارد كه هر یك نیازمند واژه‌ای از آن خود است. پس سنت فلسفه سیاسی غرب با گرایش انتزاعی‌اش تجربه سیاسی آزادی را درست باز ننموده و تعبیر نكرده است و در نتیجه برای انسان در حیات عمومی گمراه كننده بوده است.

به نظر آرنت، ماركسیسم نیز مانند لیبرالیسم و علوم اجتماعی غربی، یكی از جریان‌های فكری و روشن‌فكرانه‌ای است كه در منطق آنها انسان نه موجودی آزاد، بلكه شیئی تابع فرآیندهای اجتناب‌ناپذیر و قوانین آهنین تاریخ است.

آرنت می‌گوید: «زندگی انسان با فاصله گرفتن از طبیعت تحقق می‌یابد و با آزادی عجین است. اما امروزه با ظهور رفاه به منزله سعادت و به جای آزادی در عرصه عمل عمومی، اقتصاد به سیاست حمله‌ور گردیده و سیاست جزو زندگی خصوصی و خانوادگی شده است.»

به اعتقاد آرنت پیشتر جامعه و اقتصاد در خدمت سیاست بود، اما اكنون سیاست در خدمت جامعه و اقتصاد قرار می‌گیرد و تلاش برای معاش بر كار خلاق و عمل در عرصه عمومی پیش گرفته و برتر شمرده می‌شود. كار، تولید، مصرف، رفاه و فراوانی به ارزش‌های مسلط در جهان مدرن بدل شده است.

آرنت، ریشه‌های توتالیتاریسم كه پدیده مدرن و خاص قرن بیستم است را در تحولات تاریخی و فرهنگی‌ای می‌داند كه به پیدایش جامعه مدرن انجامیده است. به زعم او جنبش‌های توتالیتر محصول توده‌ای شدن جامعه و ذره‌ای شدن فرد در عصر جدید است. توتالیتاریسم در نتیجه تخریب عرصه عمومی و شرایط احساس تنهایی توده پیدا می‌شود كه این شرایط در عصر جدید بیش از هر زمان دیگری گسترش یافته است. جهان مدرن احساس پریشانی و بی‌ریشگی توده‌ها را فراهم ساخت.

آرنت، سه وجه فعالیت بشر را از هم تمیز داده كه عبارتند از: تلاش برای معاش، كار خلاق و عمل. به نظر او تلاش برای معاش تركیبی از ضرورت و بیهودگی است و دور فاسد تولید و مصرف در آن تكرار می‌شود. حاصل تلاش برای معاش باز تولید مكرر حیات آدمی است كه غایتی فراتر از خود ندارد و طبیعی و اجتناب‌ناپذیر است.

نشانه تلاش برای معاش به طور كلی این است كه هیچ اثری از خود برجا نمی‌گذارد. نتیجه آن به سرعت مصرف می‌شود، همچنان كه كوشش لازم برای كسب آن چنان پایدار نخواهد ماند.

اما كار‌ خلاق فعالیتی است كه از طبیعت فراتر می‌رود و بر روی آن عمل می‌كند، آن را تغییر می‌دهد و جهان مصنوعی را می‌سازد. فرهنگ و تمدن محصول این كار است. كار خلاق، تكراری و بیهوده نیست، بلكه فعالیتی است آزادانه و مظهر اختیار آدمی.

اما عالی‌ترین نوع فعالیت انسان، «عمل» است. عمل وجوهی تجربی از زندگی آدمی را در بر می‌گیرد كه با آزادی در ارتباط است و در عمل است كه انسان‌ها خود را به منزله افرادی بی‌همتا آشكار می‌سازند. در واقع مفهوم «عمل»، اساس فلسفه سیاسی آرنت به شمار می‌رود.

نتایج عمل، برخلاف دو نوع پیشین، بر افراد آشكار نیست و از همین رو عمل فعالیتی آزاد است. عمل تنها فعالیتی است كه مستقیما میان انسان‌ها جاری است، بدون آن‌كه اشیا یا مواد در آن دخیل باشند. عامل نمی‌تواند پیامدهای عمل خویش را تعیین و تنظیم كند؛ بنابراین نتیجه عمل را نمی‌توان از نیت او حدس زد. همین نظم‌ناپذیری و پیش‌بینی‌ناپذیری عمل آزاد انسان سرشت تاریخ و سیاست را رقم می‌زند.

عمل و جوهی تجربی از زندگی آدمی را در برمی‌گیرد كه با آزادی در ارتباط است. از این رو، در اندیشه آرنت «عمل سیاسی آزاد»، به مثابه آرمان اصلی انسان بر بهزیستی و رفاه، كه آرمان غالب عصر مدرن است، اولویت می‌یابد.

به گمان وی سنت سراسر فلسفی غرب به «فعالیت انسانی» اهمیت نداده و «اندیشه» را از «عمل» برتر شمرده است. در عصر حاضر، علوم اجتماعی رفتارگرا شده‌اند و با عمل كاری ندارند. بنابراین، «رفتار» جانشین «عمل» به منزله عالی‌ترین شكل رابطه انسانی شده است و بنابراین آرنت از وضع موجود انتقاد می‌كند.

آرنت معتقد است دولت- شهرهای یونان از مظاهر اصلی عرصه عمل عمومی و آزاد بود. بنابراین سیاست در دولت- شهرهای یونان وضع شد، زیرا در آنجا حوزه عمومی و حوزه خصوصی از یكدیگر متمایز بود. خانه در حكم حوزه خصوصی، عرصه ضرورت و تلاش برای معاش بود و فقط سروران و برده‌داران از این ضرورت معاف بودند و در حوزه عمومی با هم قطاران خود در زندگی سیاسی شركت می‌كردند.

به نظر آرنت امروزه هم امكان عمل آزاد وجود دارد، اما لازمه آن برقراری حوزه‌ای عمومی است كه در جامعه مدرن رو به زوال بوده است. به این تعبیر، در دنیای مدرن سیاست رو به زوال است. در جامعه مدرن انسان‌ها به اجتماعات كارگران و كارمندان بدل شده است. انسان مدرن نقش فاعلی خود را با نقش مفعولی خود عوض كرده است.

آرنت معتقد است كه انسان در عصر جدید، بی‌جهان شده است. انسان بی جماعت و بی‌جهان پیامد انسان توده‌ای و ذره‌گونه است. از جهان بیگانگی، ویژگی عصر جدید است. در نتیجه حوزه عمومی رو به افول رفته و به جای آن، نگرانی نسبت به نفس گسترش یافته است. در عصر جدید، به علت تحولات بنیادی و مستمر انسان، جهان و جماعت مشترك و پایدار خود را از دست داده و در وضع بی‌جهانی گرفتار آمده است و در نتیجه، احساس امنیت، معنا و واقعیت خود را از دست داده است.

آرنت می‌گوید: «توسعه اقتصادی به معنای امروزی، تلاش برای معاش را جانشین كار خلاق و عمل سیاسی كرده و انسان را هرچه بیشتر بی‌جهان و بی‌سیاست ساخته است.»

آرنت معتقد است كه انسان در دوره مدرن به دو نوع بیگانگی رسیده است: از یك سو بیگانگی به جهان و از سوی دیگر بیگانگی به زمینی كه در آن زندگی می‌كند. این بیگانگی دوگانه به دلیل گسستی است كه با گذشته انسان صورت گرفته است.

آرنت نسبت به آینده بشر بدبین است و می‌گوید: «واقعا ممكن است عصر مدرن كه با آن فوران بی‌سابقه و امید بخش فعالیت بشر آغاز شد، به انفعالی آن چنان مرده‌وار و سترون بیانجامد كه تاریخ نظیر آن را هرگز ندیده است.» او بی‌جهانی انسان مدرن، طبیعت زدگی و رفتاری شدن زیست اجتماعی را مهمترین ویژگی‌های تباهی انسان مدرن می‌داند.

● زندگی و آثار

«هانا آرنت» در سال ۱۹۰۶ در شهر «هانوفر» آلمان به دنیا آمد. او تنها فرزند خانواده بود. وی در سن ۴ سالگی به همراه خانواده به شهر كونیگسبرك- محل تولد و زندگی ایمانوئل كانت- مهاجرت كرد.

پدر او مهندس پل آرنت در سال ۱۹۱۳درگذشت و یك سال بعد به خاطر حمله ارتش روسیه در جنگ جهانی اول، وی با مادرش به برلین فرار كردند.

در ۱۶ سالگی در دانشگاه برلین در زبان‌های یونانی، لاتین و الهیات مسیحی آغاز به تحصیل كرد و در سال ۱۹۲۴ آرنت جوان با درجه ممتاز وارد دانشگاه «ماربورگ» شد و رساله دكترایش «مفهوم عشق از نظر آگوستین قدیس» بود.

در سال ۱۹۳۳ با به قدرت رسیدن نازی‌ها، آرنت منزلش در برلین را پناهگاه مخالفان قرار داد و دستگیر شد و بعد از یك هفته آزاد شد. در همان سال به همراه مادرش ابتدا به پراگ و پس از آن به ژنو رفتند و بعد از مدتی به پاریس رفت و در سال ۱۹۴۰ با ‌هاینریش بلومر یكی از پناهندگان سیاسی ازدواج كرد.

در همان سال او و شوهرش در پی فرمان حبس عمومی دستگیر شدند و آرنت به اردوگاه زنان در نزدیكی مرز اسپانیا فرستاده شد و در پی سقوط فرانسه آزاد شد. شوهرش را آلمانی‌ها آزاد كردند و آنها بار دیگر همدیگر را دیدند. یك سال بعد آن دو، از فرانسه به آمریكا رفتند. بعد از جنگ، در سال ۱۹۴۹ وارد آلمان شد و به عنوان كارشناس از آلمان بازدید كرد و نتایج تحقیقاتش را در روزنامه‌ها به چاپ می‌رساند.

او در سال۱۹۵۱ یكی از مهمترین كتاب‌هایش به نام «سرچشمه‌های توتالیتاریسم» را منتشر كرد . در سال ۱۹۵۸ كتاب مهم «وضع بشر» را منتشر كرد. در سال ۱۹۵۹ جایزه لسینگ را برد و در سال ۱۹۶۳ كتاب مهم «انقلاب» را نوشت. در سال ۱۹۶۷جایزه زیگموند فروید و در سال ۱۹۷۴ جایزه زونینگ را برد.

از دیگر آثار مهم او می‌توان به كتاب‌های میان گذشته و آینده (۱۹۵۸)، انسان‌ها در عصر تاریك (۱۹۶۸)، درباره خشونت (۱۹۷۰) و بحران جمهوری (۱۹۷۲)اشاره كرد. او كه خود را نظریه‌پرداز سیاسی می‌دانست بعد از سال‌ها تلاش و تحقیق در سال ۱۹۷۵ درگذشت.

سید حسین امامی