دوشنبه, ۱۵ بهمن, ۱۴۰۳ / 3 February, 2025
مجله ویستا

شهسوار ایمان کیست


شهسوار ایمان کیست

«و خدا ابراهیم را امتحان کرده, بدو گفت اکنون پسر خود را که یگانه توست و او را دوست می داری بردار و به زمین موریا برو و او را در آنجا بر یکی از کوه هایی که به تو نشان می دهم برای قربانی سوختنی بگذران » سفر پیدایش, فصل ۲۲

«و خدا ابراهیم را امتحان کرده، بدو گفت اکنون پسر خود را که یگانه توست و او را دوست می‌داری بردار و به زمین موریا برو و او را در آنجا بر یکی از کوه‌هایی که به تو نشان می‌دهم برای قربانی سوختنی بگذران.»( سفر پیدایش، فصل ۲۲)

زمان می گذشت. ابراهیم پیر شده بود و سارا همسر او به سبب ناباروری، سخره زمین، اما در پنجاهمین سالگرد ازدواج آنها سارا مادر شد. شادی به خانه ابراهیم آمده بود. فرزند بزرگ شد، اما به ناگاه همه چیز از دست رفته می کرد. ناگهان والدین پیر در آستانه تجربه مصیبتی سهمگین تر از ناباروری قرار گرفته بودند.۱ شاید اگر از اول صاحب فرزندی نشده بودند، این واقعه این همه وحشتناک نمی بود. خداوند خود با معجزه ای به زوجی که فرزندآوری برای آنها محال بود، فرزند بخشیده بود و اینک از پدر خواسته بود فرزند خود را قربانی کند.

این پاره اول روایت انجیل از قربانی کردن فرزند توسط ابراهیم است که مورد توجه کی یرکگور فیلسوف دانمارکی قرن نوزدهمی قرار داشت. برای ناظر بیرونی، برای چشم هایی که بن مایه ادیان ابراهیمی را مفروض نمی گیرند و به مقوم چنین اتفاقاتی توجه نمی کنند، چنین روایتی بسیار هولناک و پوچ می نماید، برای معیارهای انسانی عدالت، داستان ابراهیم (و حتی ایوب، موسی، مسیح و...) بیش از اندازه ناعادلانه و تلخ است؛ از جنس افسانه های خشن باستانی یا داستان های دهشت زا و پرمصیبت معاصر با مایه هایی از نیست گرایی. قوام بخش تمام این داستان ها و معنای ملحوظ در تمام روایت های مقدس ادیان ابراهیمی، خدا و نوع ایمان به او در دل انسان برگزیده است. ابراهیم فرزند خود را بالای کوه می برد، بی هیچ پرسش و دوراهی اخلاقی، بدون هیچ سوالی از حکمت های پشت پرده خداوند یا گله و شکایتی از او، قصد قربانی کردن دردانه خود را دارد. چه چیز این داستان را از پوچی نجات می دهد و به آن معنایی می بخشد که تبدیل به معنادارترین روایت تاریخی می شود. به باور کی یرکگور این ایمان انفسی و عمیق ابراهیم است که چنین حرکتی را معنادار و عظیم می کند.

در تراژدی های کهن هم خدا هست و هم انسان، اما از این معنا خبری نیست. در ساحت متافیزیکی و اعتقادی، تنها نکته در آثار تراژیک، تنهایی و بی پناهی انسان است در برابر خدایان و تیمار و التیامی که برای انسان، جز انسان نیست. التیامی برای چشم های کور شده ادیپ یا داغ آنتیگون برای گور به گور شدن برادرش نیست. در ساحت فردی و اجتماعی مهم ترین نکته تراژدی اخلاق است، اما آنچه در داستان ابراهیم است و در ایلیاد و ادیسه و تراژدی های آشیل، سوفوکل و اوریپید و... از آن خبری نیست، مبحث ایمان است. در آن داستان ها کسی به عنوان شهسوار ایمان وجود ندارد، بلکه قهرمانی اخلاقی، محور اثر است. ابراهیم قهرمان آن داستان ها نیست؛ ابراهیم اساسا قهرمان نیست. تمام حکمت و قهرمانی ابراهیم در ایمان و سکوت او نهفته است. سکوت از ابراهیم شهسوار ایمان می سازد. ابراهیم و فرزندش سه روز در سکوت به سوی موریا راه پیمودند. این امتحان پر عذاب را شتابی نبود. در دل ابراهیم چه می گذشت؟ مردی پیر که همه زندگی اش را به انتظار فرزندی سپری کرده است که خداوند به او وعده داده بود، فرزندی که از جان دوست ترش می داشت و حال باید این فرزند را به دست خود قربانی کند، زیرا خداوند این را به امتحان ایمان از او خواسته بود. «آیا هیچ شفقتی به این پیر ارجمند یا بر این کودک معصوم روا نبود؟»۲

در اینجا کی یرکگور مقایسه روشنگری بین آگاممنون به عنوان یک قهرمان برجسته تراژیک و ابراهیم، پیامبری الهی می کند. قهرمان تراژیک شخصیتی است که هر کسی آرزو دارد به او برسد. او والاترین انسان است. آگاممنون در جنگ تروا به خاطر آسایش کشورش مجبور به کشتن دخترش ایفیگنیا می شود. او قدرت بی نظیری دارد؛ قدرتی درونی و غبطه برانگیز که به او اجازه فهم مصلحت جمع، اخلاق برتر و از همه مهم تر عمل به آن را می دهد. «او قادر است خود را در جایگاهی قرار دهد که وظیفه اخلاقی بزرگ تری را که نسبت به مردمش دارد بر وظیفه شخصی کوچک تری که نسبت به دخترش دارد مقدم بدارد.»۳

شباهت زیادی بین آگاممنون و ابراهیم است. آنها هر دو، تن به کشتن فرزند خود می دهند. این رنج را به جان می خرند. اضطراب و عواطف سهمگینشان را در راه این عمل حس می کنند و ناچارند، اما در کنار شباهت های زیاد، تفاوت های بزرگی هم وجود دارد. آگاممنون در سپهر اخلاقی می ماند و عمل می کند. شرایط را می سنجد و آن کاری که نفع عمومی بیشتری دارد و یونانیان را به آرامش و آسایش می رساند، انتخاب می کند. داستان از این قرار است که قوای یونان به فرماندهی آگاممنون در جنگ تروا سه ماه به علت موج های پرتلاطم و بادهای مخالف و شدید لحظه ای آرام و قرار ندارد و سفر دریایی، خواب و آرامش آنها را مختل کرده است. کشتی ها در لنگرگاه اولیس ـ بندرگاه نیروی دریایی یونان پیش از حرکت به تروا ـ بی حرکت مانده است. آگاممنون ناچار از پیشگوی نامدار و آگاه به رازهای آسمان، کالخاس استمداد می طلبد و علت وزیدن بادهای مخالف را از او جویا می شود. این نهان گوی و آینده بین به آگاممنون می گوید، در صورتی بادها موافق خواهند وزید و یونانیان دروازه های شهر تروا را خواهند گشود که آرتمیس الهه شکار و دختر زئوس قربانی خود را بگیرد و این قربانی کسی جز ایفیگنیا دختر خود آگاممنون نیست.۴

فارغ از خاصیت اسطوره ای و حال برای ما غیرقابل باور این روایت باید در خاطر داشت آن اندیشه ای که در لایه زیرین این داستان وجود دارد، قرار گرفتن آگاممنون در موقعیت یک انتخاب اخلاقی بین فرزند خود از یک سو و پیروزی یا همان زندگی یونانیان در امنیت از سوی دیگر است. انتخاب درست تر در اینجا تنها در سپهر اخلاق معنا پیدا می کند و آگاممنون هم تن به این انتخاب می دهد و دختر خود را قربانی مردم می کند، اما تفاوت این قربانی کردن با قربانی کردن ابراهیم، در اخلاق و فرااخلاق است. ابراهیم در این سنگ محک اخلاقی نمی تواند پاسخگوی قربانی کردن فرزندش باشد، چراکه برای هیچ مصلحت بیشتر یا هیچ نفع ارزشمندتری که قابل لمس و این جهانی باشد، نیست که می خواهد جوانش را قربانی کند، بلکه اراده او تنها از این روست که خداوند این فعل را طلب کرده است. این که در انتها ابراهیم با اراده خداوند چنین نمی کند و گوسفندی برای قربانی فرستاده می شود، در این که او تن به چنین کاری داده بود و تمام تلخی ها و دلهره هایش را به جان خریده بود و در پیشگاه الهی سکوت کرده بود، تغییری ایجاد نمی کند. قربانی نکردن و کردن در انتها به سبب اتفاقی بیرونی، آن هم به اراده و دستور خداوند در این روایت امری ثانوی و کم اهمیت تر است. آنچه مهم است عزم و تمکین مومنانه و غیرمنطقی ابراهیم است.

ابراهیم کسی بود که به باور ادیان ابراهیمی بشارت یافته بود که همه امت های جهان در نسل او آمرزیده خواهند شد. کی یرکگور در شاهکار فلسفی خود ترس و لرز تلاش می کند این ابهت را توصیف کند، درست مانند شیفته ای که خود نمی تواند چون ابراهیم باشد، اما این هیمنه ایمان را درک می کند. بله تمایز فعل ابراهیم با آگاممنون در ایمان است و کی یرکگور ایمان را سطحی فراتر از اخلاق می داند که با انتخاب و معیارهای اخلاقی قابل ارزیابی نیست. این نوع از عمل فراتر از اخلاق است و ساحتی بالاتر از زندگی اخلاقی است. کی یرکگور برای انسان سه ساحت یا سلسله مراتب تبیین می کند؛ اول ساحت زیباشناسانه که بیشتر آدمیان در آن زندگی می کنند با هیجانات و احساسات گذرا و دوم ساحت اخلاقی است که عده معدودی به آن ارتقا می یابند و در آن به درجه تعالی می رسند و ساحت سوم، ساحت زندگی دینی یا زندگی مبتنی بر ایمان است. این ساحتی است که پس از به نهایت رسیدن در اخلاق، انسان به آن نائل می شود و دیگر فراتر از اخلاق می رود، به جای قهرمانی اخلاقی به شهسوار ایمان بدل می شود. شهسواری که دیگر ملاک های عمل برایش موضوعیت ندارد بلکه ایمان معیار عمل اوست، ایمان به خداوند؛ بنابراین ممکن است ابراهیم در نگاه انسان های دیگر کاری غیراخلاقی کند (یعنی قصد جان فرزندش را بکند) اما در حقیقت بهترین کار را انجام می دهد که همان سختی و مخاطره عمل به ایمان است.

در ایمان هیچ عقلانیتی وجود ندارد. کی یرکگور معتقد است اگر می شد خدا را به شکل عینی دید، دیگر نیازی به ایمان نبود. او می گوید: قلمرو ایمان کلاسی برای کودنان سپهر عقل یا آسایشگاهی برای کندذهنان نیست. ایمان خود سپهری به تمام است. در فلسفه کی یرکگور بدیهی است ایمان محصول نبود دلیلی برای وجود خداست. ایمان اهمیت دارد چون برای وجود خدا دلیل یا تجربه حسی ملموسی نیست. تنها ایمان است که باعث می شود زندگی مومن وقف خدا شود. کی یرکگور معتقد است ایمان مسیحی مبتنی بر پارادوکس است. مسیحیت هیچ گاه چیزی عقلانی نبوده و شواهدی عقلانی نداشته است؛ چرا که عقلانیت ایمان را تباه می کند. در اینجا کی یرکگور به امر مهمی می رسد که بن مایه ایمان در همه ادیان است و آن ایمان به مثابه عملی «ارادی» است؛ یعنی تصمیمی شخصی برای اعتقاد به وجود خدا. به همین دلیل چون و چرایی عقلانی، شکایتی از سر حدیث نفس و شرح حال یا انتظاری برای پاسخ منطقی از سوی خداوند از نظر کی یرکگور اهمیت ندارد. باز به همین دلایل است که شهسوار ایمان برای کی یرکگور ابراهیم است؛ چرا که او به عکس ایوب ـ با همه صبری که در ایوب بود ـ خدا را به سبب آنچه با او کرد، پرسش نکرد، بلکه سکوت کرد و به آنچه خدا گفت بدون هیچ گونه اندیشه ای جامه عمل پوشید.

پا نوشت ها:

۱ ـ ذبیح برمبنای تورات و انجیل که منبع تأملات کی یرکگور است، اسحاق، فرزند ساراست، بر خلاف باور ما مسلمین که ذبیح اسماعیل است، اما این مساله به اصل موضوع که تامل در باب ماهیت «ایمان» ابراهیم است، چندان ارتباطی ندارد. ۲ ـ سورن کی یرکگور، ترس و لرز، ترجمه عبدالکریم رشیدیان، نشر نی، چاپ چهارم، ۱۳۸۴. ۳ ـ اندسون (سوزان لی)، فلسفه کی یرکگور، ترجمه خشایار دیهیمی، انتشارات طرح نو، چاپ دوم، ۱۳۸۷. ۴ ـ راهگانی (روح انگیز)، تاریخ نمایش، تئاتر و اسطوره در عهد باستان، نشر قطره، ۱۳۸۸.

علیرضا نراقی