چهارشنبه, ۳ بهمن, ۱۴۰۳ / 22 January, 2025
ماهیت بناپارتیسم
در سال ۱۹۳۲ بحران اقتصادی وخیمتر شد، بیکاری به مرز پنج میلیون نفر رسید و دستمزدها و مزایای بیکاری هرچه بیشتر حذف شدند. برونینگ تلاش کرد تا دوره ریاستجمهوری هیندنبورگ که در بهار تمام میشد با توافق رایشتاگ تمدید شود اما نازیها اعتراض کردند و به این ترتیب انتخاباتی در سیزدهم مارس برگزار شد. سه نامزد عمده هیندنبورگ، هیتلر و تلمان بودند، چهارمی هم که رهبر کلاهفولادیها تئودور دویستربرگ نامزد ملیگرایان بود، رأی راستهای افراطی را به دست آورد که باید برای هیتلر به صندوق ریخته میشد.
حزب سوسیالدموکرات که در سال ۱۹۲۵ با هیندنبورگ مخالف بود، اکنون تصمیم گرفت در برابر هیتلر از او به عنوان شر کمتر حمایت کند و جبهه آهنین را به کارزاری عظیم برای انتخاب این نظامیگرای محافظهکار کشاند. نتیجه مطابق جدول شماره یک بود. آنجا که هیچیک به اکثریت مطلق نرسیدند، دور دوم انتخابات در دهم آوریل برگزار شد. دویستربرگ انصراف داد و ملیگراها به سود هیتلر به مصاف ادامه دادند. نتیجه مطابق جدول شماره دو بود. حزب سوسیالدموکرات میتوانست انتخاب هیندنبورگ را پیروزی بزرگی بر فاشیسم بداند، اما باید چشمانش را بر این واقعیت که قدرت نازیها در صندوقهای رأی در عرض ۱۷ ماه دو برابر شده میبست. برونینگ و دیگران در حکومت و رایشور که میخواستند نازیها و احزاب طبقه کارگر را به جان هم بیندازند اما در ضمن نمیخواستند که نازیها خیلی هم قدرتمند شوند، هیندنبورگ را به امضای حکمی برانگیختند که ارتش خصوصی نازیها، اِس.آ و اِس.اِس را قدغن میکرد این حکم در ۱۴ آوریل به اجرا درآمد. برونینگ میاندیشید که این اقدامات افساری است بر هیتلر و شاید پایان رشد او. اما در عوض ثابت شد که عاملی است برای پایان بخشیدن به خود برونینگ. پس از شماری دسیسههای برنامهریزی شده توسط فرماندهی عالی نظامی و به دست «ژنرال خوشمشرب»، کورت فن اشلایشر، هیندنبورگ درخواست کرد که برونینگ در آخر ماه می از صدارت عظما استعفا دهد. در سیویکم می هیندنبورگ، فرانتز فن پاپن را به صدر اعظمی برگزید و به او گفت کابینهای تشکیل دهد که «فراحزبی» باشد.
این تنها کابینهای بود که میتوانست تشکیل دهد چراکه هیچ حمایتی در رایشتاگ نداشت (حزب او، حزب میانهرو، فوری او را اخراج کرد). اشلایشر که تروتسکی او را تنها چهره مهم درکابینه پاپن میدانست، وزیر دفاع شد. پاپن در چهارم ژوئن رایشتاگ را منحل و برای ۳۱ ژوئیه انتخابات جدیدی برگزار کرد. در ۱۵ ژوئن، ممنوعیت اس.آ را برداشت که بهسرعت ترور سیاسی و خشونت را در مقیاسی که از سالهای اولیه جمهوری وایمار دیده نشده بود برقرار کرد. پاپن که صدها مرده و زخمی را در نبردهای خیابانی میدید، هرگونه رژه سیاسی را برای دو هفته پیش از انتخابات ۳۱ ژوئیه ممنوع اعلام کرد. در هفدهم ژوئیه نازیها با اسکورت پلیس از آلتونا، حومه کارگری هامبورگ تظاهراتی تحریکآمیز کردند که ۱۹ کشته و ۲۸۵ زخمی به جا گذاشت. پاپن اکنون از این حادثه برای وارد آوردن ضربه اصلی در ۲۰ ژوئیه استفاده برد. او به بهانه اینکه نبرد آلتونا نشان داد که حکومت پروس نمیتواند «قانون و نظم» را برقرار کند، آن را عزل و خود را به مقام کمیسیونر رایش در پروس منصوب کرد.
حرکت بعدی از حزب سوسیالدموکرات بود. آنها سوگند یاد کردند که در برابر هر کودتایی از راست یا چپ از جمهوری دفاع کنند. کارگران سراسر کشور بهشدت چشم به راه فراخوان به مبارزه، اعتصاب سراسری یا گونهای از مقاومت تودهای بودند. رهبران سوسیالدموکراسی چند ساعتی ادای اعتراض در آوردند، سپس دست به تسلیم ننگینی زدند و قول دادند کودتای پاپن را به دادگاه بکشانند. حزب کمونیست درخواست اعتصاب عمومی کرد اما همه «همهپرسی سرخ»اش را علیه همان حکومت پروس به یاد داشتند و درخواست اعتصاب تنها بیتفاوتی و بدبینی بار آورد. کارگران مأیوس و فاشیستها مسرور بودند. نتایج انتخابات ۳۱ ژوئیه برای احزابی که بیش از یک میلیون رأی آوردند مطابق جدول شماره سه بود. نازیها اکنون بزرگترین حزب در رایشتاگ بودند. پاپن میخواست بدون بخشودن سهم عمدهای در قدرت از آنها سود جوید اما آنها زیرکتر از آن بودند که چنین نقشی را بپذیرند. وقتی رایشتاگ تازهکار در ۱۲ سپتامبر تشکیل شد نازیها به همراه بیشتر احزاب دیگر با ۵۱۳ رأی موافق در برابر ۳۲ رأی مخالف، رأی به استیضاح حکومت پاپن دادند.
سپس دوباره رایشتاگ منحل و انتخابات جدیدی برای ششم نوامبر در نظر گرفته شد. یک سال پس از ورود تروتسکی به فرانسه رشد فاشیسم در آن کشور، موجب بحران سیاسی و تغییراتی در حکومت شد. تا این تاریخ بینالملل کمونیستی خطمشی فاشیسم اجتماعی را به کناری نهاده و پس از مجامله با جبهه متحد آماده بود به انحرافِ فرصتطلبی جبهه متحد به نام جبهه خلق تندهد که براساس آن احزاب طبقه کارگر برای مبارزه با فاشیسم به ائتلافی با احزاب سرمایهداری میپیوستند. تروتسکی در آغاز اکتبر ۱۹۳۴ چند جزوه و مقاله درباره نبرد با فاشیسم در فرانسه نوشت. اینها با نام فرانسه به کجا میروند؟ پیشتر چاپ شده بودند اما او مقالهای با ویژگی عمومیتر نوشت که به تحلیل او از بحران آلمان درباره رابطه میان بناپارتیسم و فاشیسم چیزی میافزود و آنها را روشنتر میساخت.
تروتسکی در سال ۱۹۳۵ اجازه یافت به نروژ برود و در ابتدای سال ۱۹۳۷ پناهندگی مکزیک را دریافت کرد که سالهای آخر عمرش را همان جا به سر برد. در سال ۱۹۳۸، پنج سال پس از جانبداری اپوزیسیون چپ از بینالملل چهارم، این سازمان بنیادگذارده شد. جنگ دوم جهانی سال بعدش آغازیدن گرفت. در اوت ۱۹۴۰ کمی پس از آنکه آلمان، فرانسه را شکست داد، بخشی از آن را اشغال کرد و دیکتاتوری نظامی مارشال پتن در بخش اشغالی مستقر شد، تروتسکی برای آخرینبار به مسئله بناپارتیسم، فاشیسم و جنگ بازگشت. مقاله «بناپارتیسم، فاشیسم و جنگ» هرگز پایان نگرفت. از ماشین املایی که تروتسکی در ۲۰ اوت ۱۹۴۰ - همان روز ضربه دیدنش از دست قاتل استالینی- صدایش را در آن ضبط کرده بود بازنویسی شد. بیتردید خود او نسخه نهایی را بازبینی و ویراستاری میکرد اما اگر همانطور که اینجا آمده برای این است که آخرین اندیشههای او را درباره موضوعی به دست میدهد که به نحو بارزی در نوشتههایش در باب نبرد با فاشیسم در آلمان مشهود است. بناپارتیسم آلمانی
این مقاله در بولتن آودِ اپوزیشن، شماره ۳۲، دسامبر ۱۹۳۲ چاپ و برای میلیتنت، شماره ۲۴ دسامبر ۱۹۳۲ به انگلیسی برگردانده شد.
انتخابات رایشتاگ دولت «ریاستجمهوری» را به آزمون بحرانی جدیدی وارد کرد. پس بررسی ماهیت اجتماعی و سیاسی آن مفید خواهد بود. درست از راه تحلیل چنین پدیدههای سیاسی مشخص و در وهله نخست «ناگهانی» چون حکومت پاپن- اشلایشر است که روش مارکسیستی مزیتهای بیشمارش را آشکار میکند.
زمانی دولت «رئیسجمهوری» را نمونه بناپارتیسم دانستیم. اگر این تعریف حاصل اتفاقیِ آرزوی یافتنِ نامی آشنا برای پدیدهای ناآشنا باشد دچار اشتباه شدهایم. زوال جامعه سرمایهداری، بناپارتیسم را - دوشادوش فاشیسم و تکمیلکننده آن دوباره در دستور روز میگذارد. پیشتر حکومت برونینگ را بناپارتیسم دانسته بودیم. آن موقع در بازنگری، تعریف را به شبهبناپارتیسم یا پیشابناپارتیسم محدود کردیم.
کمونیستهای دیگر و بهطور کلی گروههای «چپ» در اینباره چه میگفتند؟ انتظار برای تلاشِ تعریف علمی از پدیده نوین سیاسی از رهبری کنونی کمینترن، اگر نگوییم چشمداشتی احمقانه، انتظاری عبث است. استالینیستها بهراحتی پاپن را در اردوی فاشیستی جای میدهند. اگر ولز و هیتلر «دوقلو» باشند، پس این پاپن «خردهریزه» هم آنقدر نمیارزد که سرت را به خاطرش بهدرد آوری. این همان ادبیات سیاسی است که مارکس آن را مبتذل مینامید و به ما آموخت تا حقیرش بشماریم. در واقع فاشیسم یکی از دو اردوگاه عمده جنگ داخلی را نمایندگی میکند. هیتلر با دراز کردنِ دستانش به سوی قدرت، پیش از هرچیز درخواست کرد تا ۷۲ ساعت خیابانها را به او واگذارند، هیندنبورگ اجابت نکرد. وظیفه پاپنـ اشلایشر: پرهیز از جنگ داخلی با تأدیب مسالمتجویانه ناسیونال سوسیالیستها و سپردن پرولتاریا به غل و زنجیر پلیس. امکان وجود چنین رژیمی بستگی دارد به ضعف نسبی پرولتاریا.
اس. آ. پ خود را از مسئله حکومت پاپن همچون دیگر مسائل با عبارتهای کلی خلاص میکند. براندلریها در چارچوب این تعریف، مادام که موضوع مربوط به برونینگ یعنی دوره نهفتگی بناپارتیسم باشد، سکوت میکنند. هرچند وقتی ویژگیهای مارکسیستی از بناپارتیسم کاملا در نظریه و عملِ دولت ریاستجمهوری خود را تثبیت کند، با نقدشان سر بلند میکنند: جغد دانایِ تالهایمر دیروقت شب فرار را بر قرار ترجیح میدهد.
آربایتر تریبونه به ما میآموزد که بناپارتیسم که دستگاه نظامی- پلیسی را سوار بر بورژوازی میکند تا از سلطه طبقاتیاش علیه احزاب سیاسی خودش حمایت کند باید از سوی دهقانان حمایت شود و از روشهای سوسیال دموکراسی سود جوید. پاپن برنامه شبهرادیکال عرضه نکرد و دهقانان حمایتاش نکردند. بنابراین تلاش ما برای تعریف حکومت پاپن به عنوان حکومتی بناپارتیستی «به هیچوجه جا نیفتاد». این نفسگیر هرچند سطحی است.
براندلریها حکومت پاپن را چگونه تعریف میکنند؟ در همان شماره آربایتر تریبونه چند اعلان بجا از سخنرانی براندلر در اینباره وجود دارد: «یونکر- سلطنتطلب. فاشیست یا دیکتاتوری پرولتاریا؟» از این میان رژیم پاپن را دیکتاتوری یونکر- سلطنتطلب نامیده است. این کاملا سزاوار فورورتس و دموکراتهای مبتذل بهطورکلی است. این بناپارتیستهای اسم و رسمدار آلمانی باعث میشوند تسلیم برخی از خردهداراییها به یونکرها آشکار بشود. اینکه این آقایان به چرخش سلطنتطلبانه ذهن گرایش دارند، چیزی است که اکنون دانسته شده است اما این نابترین یاوه لیبرال است که ماهیت رژیم ریاستجمهوری، سلطنتطلبی یونکری است.
عبارتهایی چون لیبرالیسم، بناپارتیسم و فاشیسم ویژگی تعمیمپذیری دارند. پدیدههای تاریخی هرگز بهطور کامل خود را تکرار نمیکنند. اثبات این نکته که حتی حکومت ناپلئون سوم در مقایسه با ناپلئون یکم «بناپارتیست» نبود- نه فقط بهخاطر اینکه خود ناپلئون از نظر خون، بناپارت مشکوکی بود بلکه به این دلیل که رابطهاش با طبقهها بهویژه دهقانان و لومپن پرولتاریا بههیچوجه مشابه رابطه ناپلئون یکم نبود- مشکل نیست. افزون بر این بناپارتیسم کلاسیک از دوره پیروزیهای جنگی غولآسا که امپراتوری دوم بههیچروی با آنها آشنا نیست، برآمد اما اگر در پی تکرار تمام ویژگیهای بناپارتیسم باشیم درخواهیم یافت که بناپارتیسم پیشآمدی یکباره و منحصر به فرد است یعنی که بناپارتیسم بهطور کلی وجود ندارد بلکه یکبار بناپارت نامی در کرسیکا به دنیا آمده. درباره لیبرالیسم و دیگر عبارتهای کلی و تعمیمپذیر تاریخی نیز همینطور است. وقتی از راه قیاس با بناپارتیسم سخن میگوییم، ضروری است به دقت نشان دهیم کدامیک از ویژگیهای آن کاملترین بیان خود را در شرایط تاریخی کنونی یافتهاند.
بناپارتیسم امروز آلمان دارای خصلتی پیچیده و آنچنان که میگویند، ترکیبی است. حکومت پاپن بدون فاشیسم ناممکن خواهد بود اما فاشیسم بر سر قدرت نیست و حکومت پاپن فاشیست نیست. از سوی دیگر حکومت پاپن در هر صورتی از شکل کنونیاش، بدون هیندنبورگ که بهرغم عجز نهایی آلمان در جنگ، مظهر پیروزیهای بزرگ آلمان است و ارتش را در حافظه تودهها نمادین میکند، ناممکن میبود. انتخاب دوم هیندنبورگ تمام ویژگیهای همهپرسی را داشت. میلیونها کارگر، خردهبورژوا و دهقان (سوسیالدموکرات و حزب میانهرو) به هیندنبورگ رأی دادند.
آنها هیچ برنامه سیاسی در او ندیدند. اول از همه میخواستند از جنگ داخلی پرهیز شود و هیندنبورگ را روی شانههاشان همچون مختار مطلق و حَکم ملت بلند کردند اما درست همین مهمترین کاربرد بناپارتیسم است: بر دو اردوگاه متخاصم ایستادن برای حفظ مالکیت و نظم. بناپارتیسم جنگ داخلی را فرومینشاند یا پیش از آن میآید یا نمیگذارد دوباره شعلهور شود. وقتی از پاپن سخن میگوییم نمیتوانیم هیندنبورگ را که جواز سوسیالدموکراسی به نام اوست، نادیده بگیریم.
ویژگی ترکیبی بناپارتیسم آلمان در این واقعیت خود را بیان میکند که کار مردمفریبانه غافلگیر کردن مردم به سود هیندنبورگ از سوی دو حزب بزرگ و مستقل اجرا شد: سوسیالدموکراسی و ناسیونال سوسیالیسم. اگر هر دو از کارشان در شگفت باشند، سر سوزنی موضوع تغییر نمیکند.
سوسیالدموکراسی پا میفشارد که فاشیسم محصول کمونیسم است. مادام که بدون دمیدن بر آتش نبرد طبقاتی، بدون پرولتاریای انقلابی و بدون بحران جامعه سرمایهداری هیچ ضرورت وجودی برای فاشیسم وجود نداشته باشد، این حرف درست است. نظریه جیرهخوارانه ولز - هیلفردینگ اتو باوئر هیچ معنای دیگری ندارد. بله فاشیسم واکنش جامعه بورژواست به تهدید انقلاب پرولتری اما درست به این دلیل که این تهدید قریبالوقوع نیست طبقههای حاکم سعی میکنند بدون جنگ داخلی با واسطه دیکتاتوری بناپارتیستی کارهایشان را پیش ببرند.
براندلریها در رد ویژگیهایی که ما بر حکومت هیندنبورگ - پاپن اشلایشر میآوریم به مارکس ارجاع میکنند و امید غریبی دارند که اقتدار او بر ما نیز تأثیر بگذارد. فریبدادن دیگران رقتآورتر از این مشکل است. واقعیت این است که مارکس و انگلس نه فقط از بناپارتیسمِ دو بناپارت بلکه از دیگر نمونهها نیز نوشتند. ظاهرا با آغاز سال ۱۸۶۴ آن دو بیش از یکبار رژیم «ملی» بیسمارک را به بناپارتیسم فرانسه شبیه دانستند و این بهرغم این واقعیت است که بیسمارکِ مردمفریب، شبه رادیکال نبود و تا آنجا که ما دانستهایم دهقانان حمایتاش نمیکردند.
صدراعظم آهنین در نتیجه همهپرسی به قدرت نرسید بلکه منصوبِ چنان که افتد و دانی پادشاهِ مشروع و آبا و اجدادی بود و با این همه مارکس و انگلس حق داشتند. بیسمارک به روش بناپارتیستی از تضاد آشتیناپذیر طبقههای دارا و پرولتاریای روبهرشد سود جسته و به این ترتیب بر تضاد آشتیناپذیر دو طبقه دارا، یونکرها و بورژوازی، چیره شد و دستگاه نظامی- پلیسی را بر ملت مسلط گردانید. سیاست بیسمارک همان سنتی است که «نظریهپردازان» بناپارتیسم کنونی آلمان به آن اشاره میکنند. درست است، بیسمارک به این روش مشکل یکپارچگی آلمان و عظمت ظاهری آن را حل کرد. هرچند پاپن تنها وعده داد تا برای آلمان «برابری» را در سطح بینالمللی به دست آورد. تفاوت کمی نیست! اما ما سعی در اثبات این نکته نداریم که بناپارتیسم پاپن از همان مقام بناپارتیسم بیسمارک است. ناپلئون سوم نیز تنها مقلد عموی دروغینش بود.
ارجاع به مارکس آنچنانکه دیدیم آشکارا شتابزده است. تالهایمر، دیالکتیک مارکسیسم را نمیفهمد اما باید بپذیریم که فکر میکنیم دستکم متنهای مارکس و انگلس را میشناخته. از این فرصت برای اصلاح اشتباههایمان استفاده میکنیم.
توصیف ما از دولت ریاست جمهوری، رد شده از سوی براندلریها. تایید درخشانی از منبعی کاملا نامنتظر و بسی «موثق» دریافت داشته است. دویچه آلگماینه تسایتونگ. درتاریخ ۲۸ اوت با توجه به انحلال رایشتاگ «پنج روزه» در مقالهای بلند نقل قولی از کتاب مارکس، هژدهم برومر لویی بناپارت، آورده،چرا؟ کمابیش برای حمایت از حق تاریخی و سیاسی رئیسجمهور در گذاشتن چکمهاش بر گردنِ نمایندگی مردم. ارگان صنعت سنگین در لحظه خطیری، خطر کرده و از چشمههای مسموم مارکسیسم نوشیده است. روزنامه با زیرکی قابلتوجهی از جزوه فناناپذیر نقل قولی بلند درباره این مسئله آورده است که چگونه و چرا رئیسجمهور فرانسه به عنوان مظهر «ملت» بر پارلمانِ انشعابیافته برتری یافت. همان مقاله بسیار بجاتر چگونگی پیشرفت برنامه بیسمارک برای تغییر مناسبتر حکومت در بهار ۱۸۹۰ را به یادمان میآورد. ناپلئون سوم و بیسمارک در روزنامه برلینی که دستکم در ماه اوت نقش ارگان رسمی را بازی میکرد، پیشروان دولت ریاستجمهوری نامیده شدهاند.
نقل قول از هژدهم برومر لویی بناپارت با اشاره به «۲۰ ژوئیه پاپن» از آنجا که مارکس، رژیم ناپلئون را با گزندهترین واژگان، رژیم ماجراجویان، کلاهبرداران و پااندازان نامیده بود، البته بسیار مخاطرهآمیز است. در واقع دویچه آلگماینه... میتواند به دلیل تهمت مغرضانه به حکومت، شایسته مکافات دانسته شود اما اگر بخواهیم این اسباب زحمتِ ضمنی را نادیده بگیریم، این واقعیت مسلم باقی میماند که استعداد تاریخی این نشریه را به جای درست خود کشانده است. متأسفانه نمیتوان در مورد خردِ نظری تالهایمر همین را گفت.
بناپارتیسمِ دوره افول سرمایهداری به کلی از بناپارتیسم دوره صعود جامعه بورژوا متفاوت است. بناپارتیسم آلمان را مستقیما خردهبورژوازی روستا حمایت نمیکند و این تصادفی نیست. درست به همین دلیل بود که درباره ضعف حکومت پاپن نوشتیم که تنها با خنثی کردن دو اردوگاه دوام میآورد: پرولتاریا و فاشیسم.
پشت پاپن زمینداران بزرگ، سرمایهداران مالی و ژنرالها ایستادهاند-که میتوانند به «مارکسیستها»ی دیگر بپیوندندـ آیا طبقات دارا به خودی خود نمایانگر نیروی عظیمی نیستند؟ این استدلال بار دیگر اثبات میکند که درک روابط طبقاتی در طرح کلی جامعهشناسانهاش بسی آسانتر است از درک این روابط در شکل تاریخی مشخص. بله، بلافاصله پشت پاپن والامقامان مالک و فقط آنها ایستادهاند: علت ضعف او درست همینجا است.
در شرایط کنونی سرمایهداری، دولتی که عامل سرمایه مالی نباشد به کلی ناممکن است اما از میان تمام عوامل ممکن، حکومت پاپن کمثباتترین است. اگر طبقات حاکم بتوانند مستقیم فرمان برانند دیگر نیازی به پارلمانتاریسم یا سوسیالدموکراسی یا فاشیسم نخواهند داشت. حکومت پاپن سرمایه مالی را بسی آشکار میکند، حتی بدون ستر عورتِ مقدسِ فرمان داده شده از سوی کمیسیونرِ پروس براخت. درست به این خاطر که حکومت «ملی» فراحزبی در واقع تنها میتواند به نام والامقامان اجتماعی سخن بگوید، سرمایه دائم مراقب است تا خود را با حکومت پاپن یکی نداند. دویچه آلگماینه... میخواهد برای دولت ریاستجمهوری در تودههای ناسیونال سوسیالیست پشتیبان بیابد و با اتمام حجت، از پاپن ایجاد بلوکی با هیتلر میخواهد که به معنی تسلیم شدن او است.
در بررسی «قدرت» دولت ریاستجمهوری نباید این واقعیت را نادیده گرفت که اگر سرمایه مالی پشتِ پاپن است، بههیچروی به این معنی نیست که همراه با او سقوط کند. سرمایه مالی امکانات بسی بیشمارتری از هیندنبورگ - پاپن- اشلایشر دارد. اینجا در مورد حاد شدنِ تناقضها، سپاه ذخیره فاشیسم ناب باقی میماند. در مورد نرمکردن تناقضها تا زمانی که پرولتاریا زانوی غم بغل بگیرد مانور خواهند داد. اینکه پاپن تا کی مانور خواهد داد، آینده نزدیک معلوم میکند.
شاید این متن زمانی به چاپ برسد که انتخابات رایشتاگ دیگر انجام گرفته باشد. ماهیت بناپارتیستی حکومت «ضد فرانسوی» پاپن گریزناپذیر با نیرویی جدید حتی با فتورش خود را نشان خواهد داد. به موقع به سراغ آن هم خواهیم رفت.
▪ ۳۰ اکتبر ۱۹۳۲
▪ نبرد با فاشیسم در آلمان
▪ مبارزههای مدنی با فاشیسم در ایالات متحد
▪ نویسنده: لئون تروتسکی
▪ ترجمه و گردآوری:
▪ رضا مرادی اسپیلی
▪ نشر دیگر
▪ ۱۳۸۷
▪ شمارگان:۱۷۰۰ نسخه
لئون تروتسکی/ترجمه : رضامرادی اسپیلی
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست