چهارشنبه, ۲۶ دی, ۱۴۰۳ / 15 January, 2025
مجله ویستا

زخمه های یک خاطره


زخمه های یک خاطره

بازخوانی یک شعر از والاس استیونس

یک ظرف هلو در روسیه

طعم این هلوها را با تمامی اندام می‌چشم

به آنها دست می‌کشم، می‌بویم‌شان. چه کسی سخن می‌گوید؟

از آنها، چون یکی آنجو که از دیارش، لبریز می‌شوم

به چشم عاشقی می‌نگرمشان.

چون عاشقی جوان که نخستین شکوفه‌های بهار را می‌بیند

یا بر گیتار وقتی سیاه اسپانیولی زخمه می‌زند.

چه کسی سخن می‌گوید؟ آن دیگرم بی‌گمان

همان وحشی، آن روس، آن تبعیدی

که آوای خلوص را زنگ‌های عبادتگاه برای او تکثیر می‌کنند.

هلوهائی درشت و گرد، و بله، سرخ

با پرزهای‌شان البته! خوشاب و پرمایه، با غشائی نرم.

سرشار از رنگ‌های دهکده‌ام هستند

و هوائی پاک، شبنم و صلح، تابستان.

در اتاقی آرام‌اند هلوها، با پنجره‌های گشوده

و پرتو آفتاب که پرده‌ها را می‌انبارد

جنبش پرده‌ها، حتی مختصر، آزارم می‌دهد،

شقاوت‌هائی از این دست، نمی‌دانستم

خویشتنِ آدمی را بتوانند از هم بگسلند

همان کار که اکنون هلوها می‌کنند.

Anjou: نام ایالتی قدیمی در غرب فرانسه. این ایالت سبب شکل‌گیری خانه پلانتاژنت انگلیس توسط هنری دوم شد (م).

تردیدی وجود ندارد که این شعر بیانگر خاطره‌ای دردآور و ناراحت کننده از میوه‌های به‌نام هلو است؛ از طعم، رنگ و بو و احساس لمس آن، و شکل و اندازه و جنس‌اش. این آگاهی روشن به یک رشته تداعی‌ها می‌انجامد و احساسی غنی و آشنا، و یادی عزیز از سرزمین و دیار خود، ”از دهکده“، را برای گوینده شعر زنده می‌کند.

تا این مقطع مشکلی وجود ندارد. جز آنکه میزان واکنش نسب به یک ظرف هلو، و شدت درک و تجربه آن، تا اندازه‌ای غیرمعقول و دور از قاعده

می‌نماید. البته شاید بتوان آن را به حساب راه و رسم شعر و شاعری گذاشت که در آن به مانند نقاشی، اشیاء آشنا را چنان رنگ و لعاب می‌دهند که حیاتی تازه و عجیب و در عین حال هیجان‌انگیز به خود بگیرند. امام قبل از آغاز هر گونه بحثی، شاید بهتر باشد به نکاتی غامض و دیر فهم در شعر اشاره کنم که تا به حال ذکری از آنها به میان نیاورده‌ام و یکی از آنها، پرسش تکرار شونده ”چه کسی سخن می‌گوید“ است، و دیگری، بند چهارم و معمائی این شعر و همچنین آخرین جمله آن.

شاید با خواندن ”چه کسی سخن می‌گوید“ اول، آن را ابهام‌آمیز بدانیم و پیش خود به دو صورت معنا کنیم: یا به معنای ”آیا کسی حرف مرا قطع کرد؟“، و یا ”این من بودم، یا فرد دیگری، که این سخنان را بر زبان آورد؟“ اما در ادامه با تکرار این جمله پرسشی، و بلافاصله قرار گرفتن جمله ”آن دیگرم بی‌گمان“ در دنباله آن، مشخص می‌شود که گوینده به خود شعر و کلام موجود در آن اشاره دارد و در همین مقطع است که شاید بتوانیم از دو تاویل ذکر شده در بالا، اولی را کنار بگذاریم. این در حالی است که گوینده در وضعیت فعلی (و حتی از همان بند اول) به ظاهر از لحن و بیان خود متعجب شده است و به درستی نمی‌داند که این حرف‌ها را دوباره هلوها چه کسی بر زبان می‌آورد؛ گوئی این نه خودِ همیشگی، که یک خود دیگر است، خودی ناآشنا، که وی در راه شناسائی و تعیین هویت او به دردسر افتاده است.

این خودِ ناآشنا را ”یک ظرف هلو در روسیه“ بیدار کرده است و برای همین گوینده او را ”آن روس“ می‌نامد؛ چون نوع واکنش او در مقابل هلوهای روسی به کسانی شبیه است که نشانه‌هائی از سرزمین خود یا مظاهر آشنای آن را دیده باشند (همان‌گونه که ”آن آنجو از دیارش لبریز می‌شود“، همان‌گون که سیاه اسپانیولی بر گیتارش زخمه می‌زند).

شاید در جریان بازخوانی شعر، در این مرحله به‌طور بسیار معقولانه‌ای به یک تاویل احتمالی برسیم و بخوانیم آن را به‌منظور درک شعر به محک آزمایش بگذاریم. تاویل این است: گوینده شعر را یک فرد روسی بدانیم که مدت‌ها دور از دیار خود به حال تبعید به‌سر برده، آنقدر که تقریباً دیگر تمام اصل و نسب‌اش را از یاد برده است. در این حالت، یک ظرف هلو، او را به سرزمین ناخودآگاهی‌ها می‌برد، به گذشته، به روسیه‌ای که فرایادش می‌آید و همه اینها به واسطه آن ظرف و تأثیر شدید آن بر حس‌های وی ایجاد می‌شود. این مرد سال‌ها عادت کرده است که خود را از اهالی سرزمینی دیگر، شاید آمریکا، بداند ولی اکنون تأثیر هلوها بر وی به اندازه‌ای شدید است و چنان وی را به تکاپو می‌اندازد که هویت خود را به سختی تشخیص می‌دهد. از این قرار می‌توان جمله ”چه کسی سخن می‌گوید“ را در بار اول، چنین معنا کرد ”این حرف‌ها از دهان من درنیامد، باور کنید؟“ اما تأثیر چنان عمیق است که راه بر هرگونه انکار می‌بندد و برای همین آنجا که برای بار دوم این سؤال را می‌پرسد، به ناچار زبان به اعتراف می‌گشاید که ”آن روس“ در واقع کسی جز خود وی نیست. همین امر موجب می‌شود تا او خود را رها کند و بگذارد تا هلوها و یادهائی که زنده می‌کنند، او را به گذشته ببرند، به دهکده‌اش، و بعد به مکانی خاص، در شرایط و لحظه‌ای خاص؛ خاطره‌ای که اکنون به یادش آمده است:

در اتاقی آرام‌اند هلوها، با پنجره‌هائی گشوده

و پرتو آفتاب که پرده‌ها را می‌انبارد

جنبش پرده‌ها، حتی مختصر، آزارم می‌دهد.


شما در حال مطالعه صفحه 1 از یک مقاله 2 صفحه ای هستید. لطفا صفحات دیگر این مقاله را نیز مطالعه فرمایید.