چهارشنبه, ۱۲ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 1 May, 2024
مجله ویستا

توتالیتاریسم در اروپا


توتالیتاریسم در اروپا

واژه اقتدار در فرهنگ و فلسفه غرب از ریشه لاتین و به معنای میزان قابلیت نفوذ در مردم با میزان توان تاثیرگذاری بر مردم است

واژه اقتدار در فرهنگ و فلسفه غرب از ریشه لاتین و به معنای میزان قابلیت نفوذ در مردم با میزان توان تاثیرگذاری بر مردم است. این قابلیت به تدریج با حوزه عمل و قدرت حاکم گره خورده است. اقتدار در حال حاضر معمولا بیانگر میزانی از قدرت رسمی، تبعیت دیگران و وظایف و تکالیف ویژه در محدوده قوانین معین است. حکومت تمامیت خواه به عقیده هانا آرنت، پدیده سیاسی بی سابقه ای است که برای نخستین بار خود او به تشریح آن پرداخت. طرح تبعیت کامل جامعه از نگرشی معین درباره سرنوشت انسان و ظرفیت انکار بنیادین آزادی، مشخصه آن و از این حیث خطر بزرگی برای تمدن است. در این نوشتار ویژگی های دولت تمامیت خواه از دیدگاه هانا آرنت مورد توجه قرار گرفته است.

کسی که دارای اقتدار است، طبیعتا از حق فرمان دادن برخوردار است; اما اقتدار با اعمال ساده قدرت یا زور تفاوت دارد. باید میان دو تعبیر قدرت و اقتدار تفکیک قائل شد: قدرت به معنای توانایی جلب یا برانگیختن اطاعت است، در حالی که اقتدار به معنای اجرای برخی اعمال با حق وضع قوانین و اداره امور و نظایر آن است. واژه اقتدار و واژه های هم خانواده آن در زبان های غربی تاریخ پیچیده ای دارند و ریشه آن ها به واژه های لاتین باز می گردد، اما به تدریج در فرآیند تکامل تاریخی نهادهای مختلف اجتماعی این واژه وارد حوزه فعالیت های عملی و نظری روزمره انسان ها شد و زبان اقتدار کاربرد عملی پیدا کرد.

رویکرد آرنت در تفسیر مفهوم اقتدار درعلوم اجتماعی معاصر از جایگاه ویژه ای برخورداراست. در تفسیر آرنت از مفهوم اقتدار عمدتا به منزله مقوله ای پارادایمی و به عنوان الگویی عام و همگانی به منظور تعریف سرشت یا ماهیت ویژه نوعی مناسبات بدیع و نو ظهور بین حاکم و محکوم، فرادست و فرودست، غالب و مغلوب و نیز به منظور ساختن مناسبات مذکور از دیگر انواع مناسباتی که ممکن است با آن خلط شوند، استفاده شده است.

آرنت، پس از ژرف کاوی در مورد پدیدههای قدرت و قهر نتیجه می گیرد که به نظر می رسد که با وجود سطح دانش سیاسی امروزین زبان علمی ما به تفکیک مفاهیم کلیدی میان "قدرت" ، "زور"، "نیرو"، "اقتدار" و "قهر" می پردازد که همگی پدیده هایی کاملا گوناگوناند. وی سپس به تقسیم بندی این مفاهیم کلیدی و تبیین دقیق این واژه ها می پردازد. از دیدگاه او"قدرت" قابلیتی است انسانی، نه فقط برای انجام عملی، بلکه برای اتفاق میان انسانها و اقدام مشترک آنان.

بنابراین تعریف هیچ گاه نمی توان قدرت را متعلق به یک فرد دانست، چرا که قدرت همواره دارای سرشتی اجتماعی است و در اختیار گروهی از انسانها است. مادامی که این گروه متحد است، قدرت آن پابرجاست. برای نمونه وقتی می گوییم فلان شخص دارای قدرت است، به این معناست که او از سوی گروهی مسوولیت یافته تا به نام گروه دست به اقدام بزند و بدون پشتیبانی آن گروه، قدرت وی معنا ندارد. بر این پایه، اگر در زبان محاوره از فرد یا شخصیت قدرتمند یاد کنیم، منظورمان بیشتر، شخصیت زورمند است و نه شخصیت دارای قدرت، زیرا "زور" به خلاف قدرت، همیشه ویژگی فردی است و آن را می توان با کیفیت مشابه در افراد یا اشیا دیگر سنجید. زور فردی را هیچ گاه یارای ایستادگی در برابر قدرتجمع نیست. "نیرو" که آن را اغلب با زور یکسان می گیرند، از دیدگاه آرنت از ویژگی های پدیده های طبیعت (نیروی طبیعی) است. هانا آرنت "اقتدار" را از دیدگاه معنایی، دشوارترین مفهوم ارزیابی می کند و امکان سو» استفاده از آن را از مفاهیم دیگر بیشتر می داند.

به باور او، اقتدار هم می تواند ویژگی فردی و هم ویژگی یک نهاد باشد. اقتدار فردی را برای نمونه می توان در مناسبات میان والدین و فرزندان، یا استاد و شاگرد تشخیص داد. اقتدار را به عنوان نهاد می توان در سلسله مراتب نهادهای مذهبی مانند کلیسای کاتولیک یا ساختارهای نظامی دید. مشخصه اقتدار، به رسمیت شناختن بی چون و چرای آن توسط کسانی است که از آنان انتظار حرفشنوی و فرمانبری میرود. اقتدار نیازی به جبر یا اقناع ندارد. به نظر آرنت، تامین و استمرار اقتدار، نیازمند احترام بی چون و چرا به یک شخص یا یک نهاد است و بنابراین خطرناک ترین گونه دشمنی با اقتدار مخالفت با آن نیست، بلکه بی توجهی و عدم عنایت نسبت به آن است. به زعم آرنت اعمال "قهر"، همواره نیازمند ابزار است. شاید بتوان نزدیکترین مفهوم به قهر را زور نامید; زیرا وسایل اعمال قهر مانند سایر ابزار در خدمت آن است که زور اعمال کننده آن را افزایش دهد و در نتیجه، وسایل اعمال قهر، چیزی جز ابزاری برای اعمال زور نیست.

هانا آرنت در رساله خود، پس از تبیین مفاهیم یادشده به ژرفاندیشی در مورد مفاهیم قدرت و قهر و تفکیک دقیق میان آنها میپردازد.همان گونه که یادآوری شد در نزد اکثر نظریه پردازان سیاسی، اختلاط معانی شگفتی در مورد قدرت و قهر به چشم میخورد و اکثر آنان هم نظرند که قهر چیزی جز بارزترین تجلی قدرت نیست، ولی برای آرنت میان این دو مفهوم، تفاوتی ماهوی وجود دارد: "یکی از تعیین کننده ترین تفاوت های میان قدرت و قهر این است که قدرت همیشه وابسته به تعداد است، در حالی که قهر تا درجهی معینی مستقل از تعداد عمل می کند، زیرا متکی بر ابزار است."

وی یادآور می شود که برای روشن ترشدن این تفاوت کافی است افراطیترین حالت هر یک از این دو مفهوم را در نظر بگیریم: افراطیترین حالت قدرت را می توان در وضعیت "همه در برابر یک نفر" در نظر گرفت و افراطیترین صورت تجلی قهر، در ترکیب "یکی در برابر همه" خود را نشان می دهد و این دومی، هرگز بدون ابزار و وسایل اعمال قهر ممکن نخواهد بود، البته چنین نمونه ای بیشتر خصلت نمادین دارد و به خودی خود توضیح روشنی در مورد تفاوت ماهیت قدرت و قهر نمی دهد.

نویسنده : سید حسین امامی



همچنین مشاهده کنید