دوشنبه, ۸ بهمن, ۱۴۰۳ / 27 January, 2025
مجله ویستا

یک اربعین گذشت


یک اربعین گذشت

عاشورا روز حماسه سازان تاریخ و اربعین روز پیام آوران عاشوراست

عاشورا روز حماسه سازان تاریخ و اربعین روز پیام آوران عاشوراست. فاصله عاشورا تا اربعین را باید از نگاه زینب سلام الله علیها نگریست.

شهادت فرزند رسول خدا با فرزندان، برادران و یاران باوفایش و به بالای نیزه رفتن سرهای شهدا؛ غارت خیمه‌ها و اسیری زنان حرم پیغمبر ـ صلی الله علیه و آله ـ . حرکت کاروان اسرا از کربلا به کوفه، و از کوفه تا شام، به دستور ابن زیاد لعین که می‌بایست اهل بیت را در شهرهای بین راه بگردانند تا مردم از پیروزی یزد مطلع شوند؛ آن هم به سرپرستی افرادی چون خولی، شمر، زجر بن قیس که کینه و بغض اینان نسبت به اهل بیت رسول الله ـ صلی الله علیه و آله ـ نیاز به گفتن ندارد. آنان فرامین ابن زیاد لعین را موبه‌مو اجرا کردند و حدالامکان، اهل بیت را در تمامی شهرهای بین راه بردند. بنابر اذعان تمام کتب مقاتل، کاروان اسرا، روز دوازدهم محرم وارد کوفه شد و دست‌کم، روایات آمده این است که چها ر روز هم در کوفه ماندند. شهر به شهر می‌رفتند و حتی یک روز و نیم هم در بعلبک توقف داشتند تا همگان اوج شقاوت دستگاه فاسد بنی امیه را بنگرند.

به نوشتار بعضی از مقاتل، بیست و هشتم محرم به دروازه شام رسیدند و سه روز ماندند تا شهر آماده جشن و سرور و شادمانی شود! تا این‌که روز اول صفر وارد شام شدند. این‌که در شام بر کاروان اهل بیت چه گذشت، هر قلبی را محزون و هر دلی را هر چند سنگ، خرد می کند؛ اما بنا به قول شیخ کلینی و دیگر مدارک رسیده، اهل بیت، بیشترین مدتی را که در شام اقامت داشتند، هفت روز بوده است. بعد از بیدارگری‌های بازماندگان عاشورا ، از جمله امام سجاد علیه السلام ، زینب کبری سلام الله علیها و دیگر پیام آوران عاشورا ، یزید چاره‌ای جز فرستادن کاروان از شام نداشت. تا اینکه به خواسته امام سجاد و دستور یزید، کاروان به همراه نعمان به سمت مدینه حرکت کرد.گذشته از اقوال گوناگون درباره اربعین و حضور یا عدم حضور کاروان اهل بیت در کربلا در این روز، با آن چه پیش‌ گفته آمد، بعید به نظر نمی‌رسد مسیری را که طی کمتر از پانزده روز با ظلم و ستم ، شهر به شهر، پیموده شده، بتوان در طی همان پانزده روز بی هیچ مزاحمتی پیمود.وقتی کاروان به دو راهی کربلا و مدینه رسید اهل بیت گفتند:«بالله علیک یا دلیلنا مُرَّ بنا علی طریق کربلاء، لِکَی نُجدِّدَ عهداً بیننا ؛ ای نعمان! تو را به خدا قسم می دهیم ما را از را ه کربلا ببر، تا با کشتگان خود تجدید عهدی نماییم. نعمان گفت: به دیده منت دارم. پس آنها را به کربلا آورد.»(۱)سید بن طاووس می‌نویسد: وقتی زنان و فرزندان حسین علیه السلام از شام برگشته و به سرزمین عراق رسیدند، به راهنمای قافله گفتند: ما را از کربلا ببر. وقتی به کربلا رسیدند، جابربن عبد الله انصاری و جمعی از بنی‌هاشم و مردانی از اولاد پیغمبر صلی الله علیه و آله را دیدند که برای زیارت مرقد مطهر حسین علیه السلام آمده‌اند. پس همگی در یک زمان در آن سرزمین گرد آمدند.(۲)اولین زائر کربلاجابر از یاران با وفای پیامبر صلی الله علیه وآله بود که در ۱۹ غزوه شرکت کرد و احادیث فراوانی از آن حضرت نقل نموده؛ لذا مورد احترام همه فرقه‌های اسلامی است. وی همواره از مدافعان اهل بیت علیهم السلام به شمار می‌آمد. او اولین زائراباعبد الله الحسین علیه السلام است.عطیه همراه و همسفر جابر است.

وی جریان این سفر و زیارت تاریخی را این چنین نقل می‌کند(۳): «ما همراه جابر‌بن‌عبدالله انصاری به قصد زیارت قبر امام حسین علیه‌السلام‌ حرکت کردیم؛ چون به کربلا رسیدیم، جابر نخست در کنار رودخانه فرات «غسل زیارت» نمود و پیراهن پاکیزه‌ای پوشید (همانند مُحْرِم، دو جامه سفید پوشید) و از کیسه ای عطرش را بیرون آورد (از من درخواست عطر کرد...) سپس لباس و بدنش را خوشبو ساخت و با پای برهنه به جانب قتلگاه حرکت کرد، در حالی که زبانش به نام و یاد الهی مترنّم بود.»وقتی شیعیان زائر و سوگوار به قتلگاه رسیدند، با صحنه‌های دلخراشی رو به رو شدند؛ قبرهای گمنام، خیمه‌های سوخته، زمین خون آلود و تفتیده، نیزه‌ها و شمشیرهای شکسته، همگی بیان‌گر اوج جنایت یزیدیان و منتهای مظلومیت عاشورائیان بود. مشاهده همین تصاویر، خود روضه و مرثیّه ای است که دل‌ها و چشم‌ها را خون می‌کند.

عطیّه عوفی در این باره نقل می کند:« هنگامی که نزدیک قبر مطهّر سید الشّهدا علیه السلام رسیدیم، جابر به من گفت: دستم را روی قبر بگذار. وقتی دستش را بر تربت آرامگاه امام نهادم، به یکباره از اعماق دل آهی کشیده و بی هوش شد؛ لذا بر سر و صورتش آب پاشیدم. چون به هوش آمد، سه بار فریاد برآورد: یاحسین! آنگاه خطاب به آرامگاه امام، عرضه داشت: حَبیبٌ، لا یُجیبُ حَبیبَه؛ آیا دوست، جواب سلام دوستش را نمی دهد؟! ولی بعد از لحظه‌ای، با حالتی غمزده گفت: و إنّی لک بالجواب و قد شُحّطت اوداجک علی اثباجک و فرّق بین بدنک و رأسک؛ حسین جان! من خود، جوابم را می دهم؛ چرا که می دانم رگ‌های گردنت را بریده اند و بین پیکر و سرت جدایی افکنده‌اند. لذا پاسخ سلام دوستت را نمی دهی!»

هادی الیاسی

۱. ملهوف، ص ۲۲۵؛ مثیر الاحزان، ص ۱۰۷، بحار الانوار، ج ۴۵، ص ۱۴۶، الدمعه الساکبه، ج ۵، ص ۱۵۵، ینابیع الموده، ج ۳، ص ۹۳.

۲. ملهوف، ص ۲۲۵.

۳. روایت عطیّه بن سعد در منتهی الآمال، ص ۵۳۶ و ۵۳۷؛ سحاب رحمت، ص ۸۰۰ - ۷۹۷؛ قصّه کربلا، ص ۵۲۷ - ۵۲۵؛ زندگانی امام حسین(ع)، ص ۶۷۷ - ۶۷۴؛ معالی السّبطین، شیخ محمد مهدی حائری، ج ۲، ص ۱۹۵ - ۱۹۲، منشورات الشّریف الرّضی، قم، دوم، ۱۳۶۳ ش؛ مقتل امام حسین(ع)، ترجمه جواد محدّثی، ص ۲۵۹ و ۲۶۰، شرکت چاپ و نشر بین الملل، تهران، دوم، ۱۳۸۲ ش آمده.