چهارشنبه, ۱۲ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 1 May, 2024
مجله ویستا

تابلوی قرن ۲


نگاهی به فروش گرانترین تابلوی نقاشی جهان

•پاریس ۱۹۰۵

اواخر تابستان ۱۹۰۵ پابلو روئیز پیكاسو، یك جوان ۲۳ ساله اسپانیایی، در یك لباس كار آبی در آتلیه اش در خیابان راوینان شماره ۱۳ ایستاده بود و برای فراموش كردن غم های خود، نقاشی می كرد. روی زمین آتلیه ای كه اتاقی كوچك بود و از بالا نور می گرفت، تیوپ های رنگ، یك تشك و در گوشه ای یك بخاری زغالی رنگ زده قرار داشت. گاهی شاعرانی چون ماكس یاكوب و ژیلام آپولینار در آن خانه چوبی به ملاقات او می رفتند كه آن را كشتی رختشویخانه می خواندند، زیرا شبیه زورق های زهوار دررفته كنار ساحل بود كه زنان پاریسی روی آنها لباس می شستند.همسایه سبزی فروش، اجناس خود را به قیمت ارزان می فروخت.وقتی زندگینامه نویس ها در كتاب های خود از تولد یك نابغه می نوشتند، بوی مارچوبه گندیده و ادرار گربه می داد. پیكاسو سه سال تمام گداها، كورها، الكلی ها و روسپیان را به رنگ آبی رنگ پریده یعنی رنگ فقر نقاشی كرد. سه سال تمام هیچ كس تابلوهای او را نخرید. مجبور بود از مغازه هایی كه لوازم نقاشی می فروختند، به صورت نسیه خرید كند. فرانسویان اهمیتی نمی دادند كه «ر» را می كشید و زبان آنها را به درستی نمی فهمید. پیكاسو یك مهاجر سودایی و تنها بود. ولی حالا می شد امید را در تابلوهایش دید. رنگ های گرمتری مثل صورتی و كرم، روی تخته رنگ نقاشی خود می آورد. پیكاسو عاشق شده بود. هنرمندان «كشتی رختشویخانه» او را «فرنانده زیبا» می خواندند. دختری موقرمز با چشم های بادامی كه مدل آنها بود. بعدها هم كتاب هایی در مورد عشق خود به نابغه نوشت. فرنانده چند هفته پیش به منزل پیكاسو نقل مكان كرده بود. آن دو در آتلیه تریاك می كشیدند و بعد زندگی ساده تر به نظر می آمد. به سیرك مدرانو می رفتند تا بندبازان و دلقك ها را ببینند كه شخصیت های جدید تابلوهای صورتی پیكاسو بودند. شنبه ها در سالن گرتروده اشتاین می نشستند، یكشنبه ها نزد ویلهلم اوده می رفتند كه كلكسیونر بود یا روز خود را با دومیرز می گذراندند كه آلمانی هایی علاقه مند به هنر از كافه دودوم بودند. زندگینامه نویس ها می نویسند در یكی از این شب ها پیكاسو وسط مهمانی از جا پرید و با عجله به طرف آتلیه خود رفت.نقاشی پسر جوان را برداشت و شاهكارش را كامل كرد.تاجی از رز برایش كشید. پیكاسو نیم قرن بعد برای خانمی كه زندگینامه اش را می نوشت، تعریف كرد كه آن پسر جوان صنعتگری به نام «لوئیز كوچولو» بوده است. «یكی از آدم های آن منطقه. گاهی تمام روز نزد من می ماند و مرا در حال كاركردن تماشا می كرد. از این كار خوشش می آمد.» ظاهراً «پسری با پیپ» نقاش را تشویق می كرده است. پیكاسو دو سال بعد كوبیسم را كشف می كند و انقلابی در نقاشی به وجود می آورد. در ۲۸ سالگی دیگر مشكل مالی ندارد. آپارتمانی بزرگ و خدمتكاری با پیش بند سفید دارد.تابلوهای احساساتی مربوط به بدترین دوران زندگی اش كه قرار است بعدها كلكسیونرها را مفتون خود كنند- چون ثروتمندان مشاهده فقر را دوست دارند- بیشتر از همه توسط دلالان یهودی از آلمان خریداری می شود. پیكاسو در ۳۸سالگی ثروتمند، در ۶۵ سالگی میلیونر است و شهرت جهانی دارد اما این داستان را همه می دانند.

•برلین ۱۹۱۰

بانكداری به نام پاول فون مندلسون- بارتولدی، پنج سال پس از تكمیل شدن «پسری با پیپ» آن را خرید. كسی نمی داند كه قیمت آن چقدر بوده است و اسناد مربوط به فروش هم از بین رفته اند. مندلسون- بارتولدی قاعدتاً باید تابلو را از تان هاوزر، پرلز یا فلشت هایم خریده باشد كه هر سه دلال، یهودی و همچنین دوستان اوده و دومیرز بوده اند كه كارهای پیكاسو را در آلمان مشهور كردند، بسیار قبل از این كه فرانسوی ها یا آمریكایی ها به ارزش آنها آشنا شوند. مندلسون- بارتولدی یكی از اولین افرادی بود كه تابلویی از پیكاسو را در آلمان به دیوار خانه اش آویزان می كرد.او تابلو را به یكی از خانه هایش برد كه در واقع بیشتر یك قصر بود و در بورنیكه واقع در بیست كیلومتری شمال شرقی برلین قرار داشت.مندلسون- بارتولدی متولد ،۱۸۷۵ یكی از نوادگان فیلسوف مشهور موسی مندلسون و برادرزاده آهنگساز مشهور فلیكس مندلسون و یكی از شركای یكی از بزرگ ترین بانك های خصوصی در برلین بود. او پول داشت و در رابطه با هنر بی باك بود. در قصرش كه محل اقامت تابستانی خانواده به شمار می رفت، خدمتكاران با لباس های سبز راه می رفتند. در حیاط قصر یك نارنجستان و آلاچیقی كنار دریارچه وجود داشت. مهمترین مجموعه هنر مدرن اروپا هم به دیوارهای قصر آویزان بود. اگر مجموعه ای آینه صاحب خود باشد، پس پاول فون مندلسون- بارتولدی مردی آینده نگر و دوراندیش بوده است. در دورانی كه خانه های اعیان بیشتر شبیه گالری تابلوهای جد و آباد آنها بود، او از هنر مدرن لذت می برد. او همراه همسرش لوته، تابلوهای مناظر جنگل اثر هنری روسو و زندگی آرام كوبیستی ژرژ براك را جمع می كرد. هشت تابلوی ونگوگ در قصرش آویزان بود و در گوشه ای از سالن پذیرایی یكی از «آفتابگردان»های مشهور به چشم می خورد. او ۲۰ سال تمام كاملاً منزوی و بدون جلب توجه كردن، با تابلوهای خود زندگی كرد تا این كه از همسر خود جدا شد و با ندیمه لوته، الزا ازدواج كرد تا زمانی كه نازی ها آمدند كه آلمان را از شر یهودی ها و هنر منحرف مدرن آزاد كنند. مندلسون- بارتولدی باید حدس زده باشد كه اموالش تا چه اندازه در خطر هستند. به همین دلیل تغییر زیركانه ای در وصیت نامه خود داد. او در فوریه ۱۹۳۵ الزا را كه ۲۴ سال جوان تر از خودش و یك آریایی بود وارث اولیه اموال خود كرد. قرار بود كه الزا تا سپری شدن كابوس قهوه ای از اموال او محافظت كند. بعد از مرگ الزا هم تمام اموال به خانواده مندلسون _ بارتولدی می رسید.به این ترتیب مندلسون _ بارتولدی كه فرزندی نداشت، چهار خواهر خود را وارث اصلی خود ساخت. سه ماه بعد هم از دنیا رفت.اهالی دهكده هنوز ادعا می كنند كه او به دلیل تعقیب و تحقیرشدن توسط نازی ها یا شاید هم شكست عشقی كه به لوته داشت، دق مرگ شد. خواهرانش به خارج از آلمان گریختند، اموالشان حراج شد، بانك تعطیل گردید و دیگر كسی خبری از الزا نشنید.وقتی یولیوس شوپس خواهرزاده مندلسون _ بارتولدی كه ۶۲ سال دارد و پروفسور تاریخ و رئیس مركز موسی مندلسون پوتسدام است، در بورنیكه قدم می زند، در جست و جوی ردی از خانواده مشهور خویش است. دایی اش در كلیسای دهكده مدفون است و هیچ نوشته ای روی سنگ قبر، زندگی او را به خاطر بینندگان نمی آورد. خزه سبز تمام دیوارهای بیرونی قصر را دربرگرفته و اتاق مخصوص ارباب حالا دفتر یك انجمن فرهنگی است و روی در آن تابلویی به چشم می خورد: «نمایشگاه نقاشی سنگ های شفابخش». گوشه های سالن پذیرایی كپك زده است. شاید آنجا را موزه اتومبیل های قدیمی كنند. سه ماه قبل از حراج تابلو در نیویورك، قسمت ارجاع ساوث بیز لندن با شوپس تماس گرفت.وكیل مربوطه به شوپس گفت قرار است كه تابلوی پیكاسو را حراج كنند.آیا او اعتراضی دارد؟ شوپس هفت سال پس از مرگ مندلسون _ بارتولدی در تبعید و در سوئد به دنیا آمد و هیچ اطلاعی از گنج های دایی خود نداشت. بنابراین پرسید: «پیكاسو؟ كدام پیكاسو؟»

شوپس مرد مبارزی است، می خواهد بداند كه چه تابلوهایی هنوز از آن پاول هستند و در كجا نگهداری می شوند. بنابراین در كتاب های قدیمی جست وجو و با تاریخ شناسان هنر ملاقات می كند.آمادگی خبرهای عجیب و غریب را هم دارد، زیرا موضوع تدریس او «تاریخ آلمان- یهودیان» طی سه قرن گذشته است. این تاریخ با موسی مندلسون آغاز شد و با شوآ به پایان رسید.شوپس معتقد است: «الزا خانواده مرا فریب داد و به آنها خیانت كرد. به لحاظ قانونی هیچ گناهی متوجه او نیست، اما رفتارش به لحاظ اخلاقی بسیار قابل سرزنش است.» شوپس مطلع شد كه تابلوها در موزه های سراسر دنیا آویزان هستند. یك شركت بیمه ژاپنی به نام یاسودا در سال ،۱۹۸۷ ۴۰ میلیون دلار برای تابلوی گل های آفتابگردان ونگوگ پرداخت كرد. شوپس برای پس گرفتن قصردایی خود شكایت كرد و در مبارزه شكست خورد. فقط آلبوم عكسی برایش ماند. از یك دایی ناشناس با سبیل مشكی، پوشت در جیب كتی كه دو ردیف دكمه داشت و در سال ۱۹۰۰ در هوای مفرح تابستان در بورنیك گرفته شده بود.