جمعه, ۲۸ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 17 May, 2024
مجله ویستا

همیشه خدایی هست


همیشه خدایی هست

تجربه معنوی جهان در گستره تاریخ بشریت, به فراخنای نهایت ظهور گوهر انسانیت و حضور آدمی در عرصه عالم است انسان زمانی كه پا به محدوده فراجغرافیایی گیتی گذاشت و خود را در برابر آماج پرسش ها و تردیدها مشاهده كرد, در تمام حالات دراندیشه یك پاسخ بنیادین بود و آن اینكه حقیقت مطلق را به هر عنوانی تجربه نماید از این رو باورمند شد كه مجموعه داشته های نهادینه شده در وجود او, راهنمای ایمنی در هدایت ذهن و وجدان پرسشگرش به سوی یكتا ذات اصیل است

آدمی تمنای احساس حضور خدا را در اندیشه داشت و در جست وجوی او به پایگاه افلاك و خویشتن خویش روی آورد تا شاید از وی نشانی گیرد. انسان جست وجوگر یارای آن را نداشت تا جهان را تهی از واقعیتی وصف ناپذیر كه وجود خود را در كمند هستی او می پنداشت، بنگرد. كنون نیز جهان در انباشت گریز از تعالی، دغدغه تجربه ای دیگر را از معنویت و وجدان ایمانی در سر می پروراند؛ چرا كه به درستی می داند پروسه «عبور از خدا» به هیچ وجه، نهاد جوشنده او را به آرامشی مطلق فرانمی خواند. آدمی را آن مقام است كه حقیقت وجود را بی واسطه اسباب و علل شهود نماید. البته وجود حقیقی و نور مطلق آن اندازه سوزنده است كه كسی را یارای مشاهده او نیست و اگر عارف دلسوخته ای را فیض روح القدس مدد فرماید، تنها جلوه ای از انوار قاهر وی را به وضوحی وصف ناپذیر خواهد دید. این جایگاه جز با تصفیه قلب و زدودن زنگار از دل؛ یعنی حریم امن الهی در وجود بشر، میسور نمی گردد؛ چه اینكه در انگاره های عرفانی آمده است: «قلب المؤمن حرم الله و حرام علی حرم الله أن یلج فیه غیرالله.» (قلب مؤمن حرم خداست و ناپسند است كه در حرم خدا، غیر خدا خلجان داشته باشد.) به زعم عرفا، «قلب» میانجی نفس و روح و عامل معرفت و شناخت بهینی به شمار می رود. صوفی احمد غزالی می گوید: «اگر جان مرغ آشنا باشد، چون آواز طبل «ارجعی»۱ شنود، پرواز گیرد و بر بلندتر جای بنشیند.» ۲

نور خورشید در جهان فاش است

گنه از دیده های خفاش است۳

مایستر اكهارت در یكی از تفاسیر عرفانی خود بر كتاب مقدس پیرامون این معنا نكته ای را می نمایاند كه ذكر آن علاوه بر ارزش فزایی مقال در مفهوم اخلاص، نشانگر چهره خاص یك تفسیرگر عارف مسلك مسیحی در مواجهه با نص مقدس دینی است. تفسیر نمادین اكهارت بر این سخن انجیل یوحناست: «عید پسح كه یكی از اعیاد بزرگ شهر یهود بود، نزدیك می شد. پس عیسی به شهر اورشلیم رفت. آن جا در اطراف خانه خدا، مردم را دید كه برای انجام مراسم قربانی، مشغول خرید و فروش گاو و گوسفند و كبوترند. صرافان، پول ها را روی میزها چیده بودند و با مشتری ها مبادله می كردند. عیسی با طناب، شلاقی ساخت و همه را از آن جا بیرون كرد... و دستور داده گفت: اینها را از اینجا بیرون ببرید و خانه پدر مرا به بازار تبدیل نكنید.» ۴ مایستر اكهارت در تفسیر این قطعه از عهد جدید، «خانه پدر» را به «روح انسان» تعبیر می نماید. او این سخن را با تعمق در عهد عتیق بیان می كند؛ آنجا كه خداوند می فرماید: روح آدمی شبیه به خدا خلق شده است؛ نظیر آنچه در آموزه های اسلامی نیز به چشم می خورد. اكهارت در ادامه خاطرنشان می سازد كه خداوند در هیچ مكانی نمی گنجد مگر در قلب بنده اش. ۵ پس شایسته نیست قلب كه معبد خدا و خانه پدر آسمانی است و خداوند به جلوه های گوناگون در آن نمایان می گردد، به بازار تبدیل شود و روح را در بند سوداگری ارزش های بشری و بن مایه های الهی گرداند.طریقه اخلاص و عشق پاك در عرفان «بهاگوته» نیز نمودی دلپذیر دارد. كریشنا كه منشأ تجلیات الهی در آیین بهاگوته است، طرق رهایی و رستگاری را «كارمه مارگه» (طریقه عمل)، «حنانه مارگه» (طریقه معرفت) و «بهكتی مارگه» (طریقه اخلاص) معرفی می نماید. عمل و معرفت درجه ای از اهمیت را داراست، ولی بهاگوته شیوه عشق و اخلاص را برمی گزیند كه امن ترین راه هاست؛ چرا كه توكل و اخلاص ورزیدن به كریشنا، روح را منور می سازد. در «گیتا» كه فرازی از كتاب مقدس «مهابهاراتا» می باشد در جریان رزم آرجونه ازمدعیان سلطنت آمده است: زمانی كه آرجونه دچار اندوه و شك می گردد، كریشنا كه در هیبت ارابه رانی بر او ظاهر شده است، وی را به وظیفه طبقاتی خود آشنا می كند و از مرگ سخن می راند و در نهایت می گوید: «دل خود را به من ده و مرا پرستش نما و به من خدمت كن. به ایمان و عشق دست تولا به من ده تا آنكه تو سراسر من شوی. من نیز خود را به تو می دهم.» در طریقه بهكتی عابد یكتاپرست، با تأمل عرفانی در ذات خدا، با او متحد می گردد. در بهاگوته روح عین خدا نیست، بلكه جزیی از خداست، بنابراین مقام وحدت از سنخ اتحاد جزء با كل می باشد. در آیین كنفوسیوس هم اصطلاح «لی» معمولاً با مفهوم اخلاص تطبیق داده می شود.

این مسأله همچنین در فلسفه معاصر غرب قابل بررسی است. كارل یاسپرس از جمله فلاسفه ای است كه پیرامون این مطلب، اراده سخن نموده است. او با تأكید بر عظمت و شكوه خدای متعال كه معرفت به او تنها با الهیات سلبی امكان پذیر است، یادآور می گردد كه انسان زمانی توانایی درك حضور خدا و احساس با او بودن را دارد كه از مرزهای محدود وجودی خود پا را فراتر گذارد. اگر از جانب آدمی جهش و حركتی صورت نگیرد، در نزدیكی به خدا توفیقی حاصل نخواهد شد.

اساساً دغدغه ای كه برخی از فیلسوفان بزرگ غرب را به چالشی جدی فراخوانده است، نبود روح ایمان و در صورت وجود آن، فقدان وجدانه عشق و اخلاص در طینت آدمیان است. امروزه برخلاف فویرباخ كه از گونه ای «از خودبیگانگی» در افراد بشر می نالید و برخلاف نیچه كه از «مرگ خدا» ۶ سخن می راند، فقدان معنویت حتی فیلسوف ملحدی چون راسل را وامی دارد كه از «غیبت خدا» در جهان افسوس خورد و هستی بی خدا را، عالمی پوچ و عبث بداند و نیز سارتر انسان محور اختیار مدار، اگزیستانسیالیست را مجبور می كند تا گزاره خدا و پنداره پوچی را مانعه الجمع به شمار آورد و انسان را مخیر گرداند تا از بین دو یكی را برگزیند. بوخنسكی در این باره می نویسد: «سارتر در حدی برتر از بسیاری دیگر، لازم و كافی نبودن آنچه را كه ما در جهان می یابیم، درك و تجربه كرده است. او می گوید برای بودن آن ها هیچ توجیهی نیست. هیچ ضرورتی نیست كه باشند، با وجود این هستند. مثلث های مجرد و فرمول های ریاضی به وسیله چیزی توجیه می شوند، اما وجود خاصی ندارند. ولی وجود اشیاء را؛ مثلاً این درخت را نمی توان از همان راه توجیه كرد. هستی واقعی در جهان فقط از راه خدا توجیه شدنی است. اما سارتر نمی خواهد وجود خدا را بپذیرد. او گمان می كند خدا یك تناقض است. بنابراین كاملاً منطقی نتیجه می گیرد كه تمام هستی مخصوصاً هستی انسان، پوچ و بی معناست. سارتر بهتر از هر كس دیگر می داند كه چگونه این مشكل دو وجهی را در قالب لفظ بریزد: انسان باید بین خدا و پوچی یكی را انتخاب كند. سارتر شخصاً پوچی و بی معنایی را انتخاب می كند.» ۷ سخن سارتر گرچه در نهایت به پوچ گرایی می رسد، اما بی شك نمایانگر واهمه او از جهانی منهای خداست.آنچه امروزه غرب را در ارتباط با اجزای طبیعت و نیز ماوراء طبیعت به چالشی جدی فراخوانده است، علیرغم رخ نمایی برخی امواج دین گریزی و دین ستیزی كه گهگاه در جهان اندیشه غرب كورسو می زند ۸ ، فرجام نامه ای نیك با عنوان «بازگشت به معنویت» و فراروی از گمانه زنی های ماده محور نهیلیستی (پوچ گرایی) به سوی گونه ای خرد دینی و تفكر ایمان محور است. سال ها پیش آندره مالرو، با اشاره به نقش معنویت در خرد فرامادی بشر گفته است: «قرن بیست و یكم یا قرنی مذهبی خواهد بود و یا وجود نخواهد داشت» یا به تعبیر تی اس الیوت «بازوزه ای به پایان می رسد»؛ از این رو است كه هایدگر از ماشینیزم و روح تمدن تقدس زدای تكنیك محور می نالد ۹ و تكنولوژی را كه فاقد تفكر قلمداد می كند؛ چرا كه پدید آورندگان تكنولوژی از پذیرفتن بار مسؤولیت پیامدهای آن شانه تهی كرده اند.۱۰


شما در حال مطالعه صفحه 1 از یک مقاله 2 صفحه ای هستید. لطفا صفحات دیگر این مقاله را نیز مطالعه فرمایید.