سه شنبه, ۲۶ تیر, ۱۴۰۳ / 16 July, 2024
مجله ویستا

دین و دعاوی متافیزیکی


دین و دعاوی متافیزیکی

بررسی و نقد نگرش غیرواقعگرای ویتگنشتاین

ویتگنشتاین از جمله فلاسفه بزرگ معاصر است که نظریات دوره دوم فکری او در باب دین بسیار مورد توجه فلاسفه دین واقع شده است. در مقاله‌ای که هم‌اکنون می‌خوانید، دیدگاه غیرواقعگرای او را که تا حدی رد نگرش‌های سنتی به دین است، ولی جایگاهی تازه برای دین قائل می‌شود، تبیین کرده است. این دیدگاه بدون اشکال نیست، بنابراین مترجم، مقاله نقد خود را بر این دیدگاه در پایان افزوده است.

ویتگنشتاین به آنچه نظریه تصویری معنا نامیده شده است، انتقاد شدید می‌کند؛ نظریه‌ای که براساس آن، معیار درستی و نادرستی جملات، بسته به این است که آیا واقعیت، مطابق با تصویری که آن جمله ترسیم می‌کند، هست یا خیر. این فهم از حقیقت و باورها که مشابه با نظریه مطابقت صدق/حقیقت/ است که براساس آن، جمله «خدا وجود دارد؟» فقط در صورتی صحیح است که خدا وجود داشته باشد به نظر ویتگنشتاین رهزن است/ بر خطاست./ این نظریه=[نظریه تصویری معنا] منجر به مسائل فلسفی حل‌نشدنی شده و کلا موضوع و نکته اصلی باورهای دینی را درک نکرده است. این نکته اصلی عبارت است از این‌که معنای چنین باورهایی می‌بایست در [متن] زندگی کسی که واجد چنین باورهایی است، یافت شود.

ویتگنشتاین با عطف توجه از معنای ارجاعی کلمات به کاربرد آنها، این ایده را پیش برد که ما می‌بایست به آنچه صور زندگی(forms of life) نامیده شده، توجه کنیم. از زمانی که این حرکت درباره موضوعات دینی به کار گرفته شده، تعدادی از فیلسوفان یا به طور کلی این امر را که صور دینی متضمن دعاوی متافیزیکی باشد، منکرند یا این‌که از اهمیت آن کاستند. نورمن مالکوم، بی.آر. تیلگمان و دی.زد. فیلیپس، همگی این رهیافت به دین را به پیش بردند.

این رهیافت را می‌توان غیرواقعگرا تلقی کرد. به این معنا که این رهیافت، باورهای دینی را به عنوان دعاوی صریح متافیزیکی که قابلیت دارند از حیث فلسفی مورد داوری قرار گیرند و برحسب یک واقعیت عینی، صحیح یا نادرستند در نظر نمی‌گیرد. متافیزیک سنتی تئیسمی، شایسته همان حملات پوزیتیویستی بود که اواسط قرن بیستم علیه آن اعمال شد.

بدین‌سان دعاوی ویتگنشتاینی در مقام نقد و بررسی بسیاری از رهیافت‌های فلاسفه غربی نسبت به دین برمی‌آید. مثلا هنگامی که دکارت، لاک، لایب‌نیتس، بارکلی و هیوم به نفع یا علیه توجیه باور به خدا استدلال می‌کردند، بخش محوری استدلال‌هایشان متافیزیکی بود. آنها دلمشغول بهترین براهین ممکن به نفع یا علیه وجود خدا بودند. اشتغال مشابهی نیز نسبت به صدق یا کذب باور دینی در تامل فلسفی دوره باستان و قرون وسطی درباره امر قدسی محوریت دارد. هنگامی که ارسطو و توماس آکویناس، براهین وجود خدا را تشریح می‌کنند، استدلال آنها کاملا متافیزیکی است.

دست‌کم ۲ دلیل، نظریه غیرواقعگرای مذکور را تایید می‌کند. نخست این که اعتبار این نظریه مبتنی بر جامعه‌شناسی دین است. در فعالیت دینی آشکار است که ما چیزی بیشتر (یا به عبارت بهتر چیزی عمیق‌تر) از نظریه‌پردازی متافیزیکی محض داریم. به نظر می‌آید دین به شیوه‌ای ممتاز باید بر این مساله که ما چگونه زندگی می‌کنیم، متمرکز شود. فیلیپس ممارست‌های متفاوت دینی را بررسی کرده است، از جمله دعا و باور به زندگی اخروی و نتیجه گرفته که هر دو قابل فهم است، زیرا انگیزه‌های پشت هریک، بدون هیچ‌یک از زوائد متافیزیکی که به شکل سنتی به آنها پیوست شده، بی‌نقص است. مثلا دعای والدین برای بازگشت سلامت فرزندشان می‌تواند همچون اظهار دلهره آنها و تلاش برای متمرکز کردن امیدشان به بهبود فرزند تلقی شود و نه تلاش برای تاثیر گذاشتن بر خدا تا او قوانین طبیعت را به شکل معجزه‌آسایی برای شفای فرزند آنها نقض کند.

دلیل دوم که می‌توان ارائه کرد این است که براهین کلاسیک و معاصر درباره وجود خدا به نظر بسیاری از فیلسوفان (هرچند نه همه فیلسوفان) ناموفق هستند. تیلگمان به این مطلب قائل است و استدلال می‌کند که اگر براهین سنتی درباره وجود خدا به مثابه جزئی از حیات دینی باز تفسیر شود و آنها همچون ارائه‌دهنده دعاوی صدق متافیزیکی تلقی نشوند، قابل فهم خواهند بود و قدرتی خواهند داشت که در صورت دیگر فاقد آن خواهند بود.

نگرش‌های غیرواقعگرای نقدهای خود را از موضعی بالا نسبت به الحادگرایانی )atheists( چون میشل مارتین و خداگرایانی )theists( چون راجر تریگ طرح می‌کنند. به واسطه پاسخی اولیه می‌توان نشان داد که حتی اگر رهیافت غیرواقعگرا پذیرفته شود، این به کلی به معنای رد رهیافت سنتی به باورهای دینی نیست. اگر یکی از دلایل مطرح شده از سوی نگرش غیرواقعگرا این باشد که طرح سنتی شکست خورده است، فلسفه دین در آینده باز همچنان باید برای تعیین این‌که آیا واقعا سنت شکست خورده است، پژوهش کند. همچنان که جان دیوئی یک بار یادآور شد، ایده‌های فلسفی نه می‌میرند و نه رد و محو می‌شوند.

انتقاد اساسی نسبت به نگرشی غیرواقعگرای ویتگنشتاین اظهار می‌دارد که این نگرش نه‌تنها مدافع فهم‌پذیری فعالیت دینی نیست، بلکه آن را ویران نیز می‌کند. بهتر است تصدیق کنیم که فعالیت دینی مقدم بر نظریات فلسفی‌ای است که این فعالیت را توجیه می‌کند (هرچند خیلی‌ها این مطلب را نمی‌پذیرند)‌. حتی در این صورت اگر فردی مشغول فعالیتی دینی باشد، مثلا مشغول دعا نزد خداوند شود یا به تامل بودیسمی بپردازد تا از آن طریق نفس حقیقی و بنیادین خود را مکاشفه کند، طرح و بسط نوعی نظریه فلسفی برای معنادار کردن و توجیه این نوع فعالیت، اجتناب‌ناپذیر به نظر می‌رسد.

● نقد نگرش غیرواقعگرا

برای نقد این نگرش در ابتدا می‌باید آن را بخوبی بفهمیم. این نکته بسیار مهمی است که نگرش غیرواقعگرای ویتگنشتاین مدعی این نیست که باور به خدا در ادیان به معنای عدم وجود خداست، بلکه این نگرش مدعی است که اصلا مساله وجود خدا به عنوان خالق جهان، یک مساله وجود شناختی و بنابراین مساله‌ای متافیزیکی است، اما دین با مسائل متافیزیک کاری ندارد و در نتیجه مساله دین، مساله وجود هویات دینی نیست، بلکه دین در زندگی دیندار خود را نشان می‌دهد و باور دینی به خدا در زندگی دیندار همچون امید به آینده ظاهر می‌شود. می‌توان گفت این خلاصه‌ای از نگرش غیرواقعگرای ویتگنشتاین درباره باورهای دینی است.

اما در نقد این نگرش باید گفت این تبیین از باورهای دینی با آنچه خود دینداران از باورهای خود تلقی می‌کنند، در تعارض است. فردی که معتقد به خداست، خدا را موجود می‌داند، بنابراین دین شامل باورهای متافیزیک می‌شود؛ والا اگر فرد، چنین دیدگاه متافیزیک نداشته باشد، کارکردی هم که نظریه غیرواقعگرای ویتگنشتاین برای باور دینی قائل است، بی‌وجه و بی‌اعتبار می‌شود.

اگر فردی که برای شفای فرزند بیمار خود دعا می‌کند، باور نداشته باشد که موجود قادر مطلق، توانایی دارد که خواسته او را اجابت کند، آن فرد مشغول کاری پوچ و بی‌دلیل خواهد بود و با چنین تصوری، این دعا نمی‌تواند برای آن فرد امیدبخش باشد. البته این به آن معنا نیست که فرد دیندار گمان می‌کند که خداوند از طریق نقض قوانین طبیعی، شفای بیمار را ممکن می‌کند، بلکه همچنان که شهید مطهری در کتاب نبوت یادآور شده، حتی معجزات پیامبران نیز نقض قوانین نبوده، بلکه نقض عادت بوده است.

در قسمتی از مقاله بالا می‌بینیم که براساس دیدگاه غیرواقعگرا، باور دینی، چیزی بیش از گزاره‌های متافیزیکی درباره وجود خداست. این حرف پذیرفتنی است، ولی این به آن معنا نیست که باور دینی واجد ادعاهای متافیزیکی نیست. باور دینی دعاوی متافیزیکی را نیز شامل می‌شود، ولی دربردارنده چیزهای دیگری نیز است، از جمله امیدبخشی به فرد دیندار، تعیین خط‌مشی اخلاقی برای فرد دیندار، اعطای معنا به زندگی فرد دیندار و حتی در ادیانی مثل اسلام تعیین خط‌مشی‌های جزئی در زندگی.

نویسنده: چارلز تالیوفرو

ترجمه و نقد: سلمان اوسطی